eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خشتـــ بهشتـــ
🌿 چرا که از بزرگان در خصوص کسب روزی حلال بسیار شنیده ام. همچنان که در روایت امام صادق (ع) آمده است: کسی که خود را برای روزی خانواده اش به زحمت می اندازد و کار می کند مانند رزمنده ای است که در راه خدا می جنگد. سربازی ام را در شیراز گذراندم. روزهای سخت اما پر خاطره ای بود. مثل همه جوان ها که در قدیم مرسوم بود، بعد از سربازی به سراغ ازدواج رفتم. سال 62 بود که با یکی از دختران مومنه ازدواج کردم. مهریه 60 هزار تومان بود. زندگی را خیلی ساده شروع کردیم. اولین فرزندم سید مهدی سال 63 به دنبا آمد. دو یال بعد اردیبهشت 65 بود که سید محمد به دنیا آمد.اما بعدها به سید میلاد شهرت پیدا کرد. همه به این نام صداش می کردند. بعد از سید میلاد یک دختر به جمع ما اضافه شد. یادش بخیر اوایل انقلاب با تانکر به روستاها نفت می بردم. دوران جنگ هم به مناطق عملیاتی سوخت می بردم. تقریبا 35 سال میشه که من راننده ماشین سنگین هستم. تمام جاده های ایران رو زیر پام گذاشتم. روزهای تلخ و شیرینی رو پشت فرمان سپری کردم. تقریبا هفت سال مداوم در مسیر مشهد کار کردم. خداراشکر می کردم که هر هفته زیارت آقا علی ابن موسی الرضا (ع) نصیبم می شود. سید میلاد خیلی دوست داشت که با من به سرویس بیاید، اما گاهی برای تجربه هم که شده سید میلاد را با خودم می بردم. در این سفرها هم مقید به انجام نماز اول وقت و واجباتش بود. همیشه شب ها می دیدم که با وضو می خوابید. گاهی اوقات که فراموش می کرد وضو بگیرد، می دیدم که از رختخواب بلد می شد، وضو می گرفت و بعد می خوابید.بعدها شنیدم که با وضو خوابیدن چقدر فضیت دارد و خواب انسان را عبادت می کند. گاهی اوقات هم می دیدم که نماز شب می خواند. اما من چون اغلب روزها منزل نبودم، سید تحت تربیت مادرش قرار گرفت و رشد پیدا کرد. همسرم بسیار زن مومن و با خدائی بود. او مسئول هیئت خواهران بود و سخنرانی و مداحی می کرد، سال ها هم به تدریس قرآن مشغول بود. نسبت به اعمال مستحبی اهتمام خاصی داشت. سید میلاد هم همراه مادرش روزه می گرفت. همین امر باعث شده بود نسبت به تربیت صحیح فرزندانم اطمینان خاطر داشته باشم. علاقه به رانندگی با ماشین سنگین داشت. حالت خاصی داشت. لوطی منش بود. گاهی اوقات ادای راننده ها رو در می آورد. نوع راه رفتن و سکناتش اینگونه بود. اما من مخالف بودم که ئارد این شغل شود. بیشتر اورا به سمت تحصیلات دانشگاهی سوق دادم و مهندس شد. از طرف دانشگاه قرار بود عمره دانشجوئی برود، من و مادر سید میلاد راضی نبودیم. سید با وجود اینکه خیلی تلاش کرد تا ما را راضی کنه، اما بالاخره روی حرف ما حرفی نزد و از خیر حج گذشت و عمره دانشجوئی نرفت ... پسرم مدتی در پروژه های راه سازی به عنوان مهندس ناظر فعالیت داشت، یه روز اومد گفت بابا دیگه اونجا جای من نیست. گفت پیشنهاد رشوه به من دادند من دیگه اونجا نمی رم. پسرم دیگه اونجا نرفت و گفت: من از این نون ها نمی تونم بخورم. همه ملاتش می کردند. چون اونجا مسئول پروژه بود و موقعیت خوبی داشت. اما سید دیگه سر اون کار نرفت. مدتی رو هم تو پل سازی کار کرد. تو محیط کارش بعضی ها از سید میلاد تنفر داشتند. پسرم مقید به بیت المال بود و به همین خاطر گاهی اوقات نمی تونست برخی اسراف ها و... رو تحمل کنه. به من می گفت من رو شاید اخراج کنند اما من خوشحال هستم که برای رضای خدا این کارها رو انجام دادم. از اونجا هم که بیام بیرون، الحمدالله می تونم یه لقمه نون حلال در بیارم. سید میلاد بیرون آمد و در کار خرید و فروش محصولات کشاورزی مشغول شد. خیلی خوب با مردم برخورد می کرد. بارهای سنگین تخمه کدو و... را می خرید و در شهرهای بزرگ می فروخت. انصاف داشت. با مردم راه می آمد. بیشتر کشاورزها نیز دوست داشتند با او کار کنند. خدا برکت خاصی به کاسبی اش داده بود. روزانه چند صد هزار تومان درآمد داشت. بسیاری از کاسب ها وقتی خبر شهادت سید رو شنیدند بسیار متاثر شدند. بعد از شهادت سید، گوشی موبایلش دست من بود. کلی از مشتری ها سابق زگ می زدند و سراغش را می گرفتند. من با ریه جوابشون رو می دادم و می گفتم سید دیگه بین ما نیست. شهید شده... ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆