eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خشتـــ بهشتـــ
🌿 ادب پدر بزرگ ما در شهرستان بهار خیلی نفوذ داشت. همه اهالی ارادت ویژه ای به او داشتند. سید اسماعیل عمامه سبزی بر سرش می بستو مشغول کار و تلاش بود.خیلی از مردم می آمدند پیش سید اسماعیل تا برایشان دعا کند. یه شب بچه خانواده ای آروم نمی شده، می آیند درب منزل سید اسماعیل، می بینند نمی شه در زد، همه خوابند. از روی درب یک تکه چوب بر می دارند، می گذارند دهان بچه و بچه ساکت می شود. یک بار هم خانمی بچش تقریبا از هوش رفته بود، مادرش او را آورد و پرت کرد بغل سید اسماعیل و گفت: تو رو به جدت قسم می دم که بچه ام رو زنده کن! سید اسماعیل به جدش متوسل می شود و با عنایات خدا، حال بچه مساعد شد. اوایل دهه 50 بود که سید اسماعیل از دنیا رفت. این رسم هنوز هم بین مردم شهر هست و برای عرض دعا پیش فرزندان سید اسماعیل می آیند. بعضی وقت ها نیمه شب یا اول صبح درب خانه را می زنند و درخواست نوشتن دعا دارند... یادش بخیر با سید میلاد در دوران کودکی شیطنت های خاصی داشتیم. سید میلاد خاک بازی رو خیلی دوست داشت. شاید همین بود که سال ها بعد مهندس عمران شد! طبقه پایین ما نیمه کاره بود. با میلاد می رفتیم با آجر و ماسه هایی که آنجا بود خونه سازی می کردیم. میلاد خیلی با سلیقه بود. با وسواس خاصی این کارها رو انجام میداد. خیلی هم با هم دعوا می کردیم. همیشه من بهش زور می گفتم! تا دوران دبیرستان هرچی من می گفتم گوش می داد. روی حرف من حرف نمی زد. رابطه اش با مادرم خیلی صمیمی و معنوی بود. بعضی شب ها با هم مباحث مذهبی و معنوی رو شروع می کردند و مطالب خوبی از همدیگیر یاد می گرفتند. اما یکی از بارزترین ویژگی های سید، احترام فوق العاده اش به والدین بود. هر سال اسفند که بحث راهیان نور پیش می اومد می گفتیم سید امسال هم رفتنی هستی؟! می گفت معلوم نیست!؟ باید مادرم اجازه بده. اگر کارهای مادرم تموم شد من هم رفتنی هستم. تمام کارهای مربوط به تکانی و .. را انجام می داد و بعد می رفت. هر وقت هم به مادرش زنگ می زد می گفت: سلام مامان جان... بچه ها مسخره می کردند می گفتند چقدر بچه ننه ای!! این حرف ها مال بچه سوسول هاست نه شما؟! می گفت من کوچیکشم! نوکرشم! احترامش برام واجبه. خادم الشهدا هم که می شد روزی چند بار تلفنی با مادرش حرف می زد. همیشه می گفت: مامان جون دعا کن ما اینجا موفق باشیم. مادر سید بسیار مومن و سخت کوش بود. در امر تهیه جهیزیه خیلی تلاش می کرد. از اطرافیان کمک می گرفت. به فقرا رسیدگی می کرد. بارها من لوازماتی که همسایه ها جمع می کردند با ماشین می بردم تحویل مادر سید می دادم. مادرم بارها به من می گفت: مادر سید اگر در جمعی باشه که در اون جمع بوی غیبت بیاد، یا اونجا رو ترک می کنه یا صحبت رو عوض می کنه، نصیحت هاش خیلی رو دیگران تاثیر گذاره. یه بار ایستاده بودیم. پدرش رو دیدم. گفتم سلام بر پدر شهید. سید خیلی ناراحت شد. به من گفت: همین الان زنگ بزن از بابام عذرخواهی کن، بابام ازت دلخور شده. من نمی تونم دلخوری بابام رو ببینم... گوشی ام زنگ خورد سید میلاد بود. گفت سریع بیا بیمارستان. رسیدم و دیدم پدر سید از پشت بام افتاده پایین، سید زیر پوشش رو پاره کرده بود و سر پدرش رو بسته بود. تا حالا اینقدر سید را نگران ندیده بودم. نوروز سال 94 اولین سالی بود که مادرش فوت کرد. سید با اینکه شدیدا علاقه داشت بره منطقه و خادم الشهدا بشه اما نرفت! گفت فقط به خاطر پدرم که تنها نمونه نمی رم. عید سال 94 سید بعد از سال ها از عشقش جدا شد و در منزل ماند... گاهی ائقات من با مادرم با تندی حرف می زدم. بهم می گفت: آقا مرتضی احترام به والدین واجبه. خیلی سفارش می کرد هوای پدر و مادرم رو داشته باشم. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
🌿 نوجوانی از دوران کودکی با هم بزرگ شدیم. با همدیگه می رفتیم فوتبال، دو تیکه سنگ به عنوان تیرک دروازه می گذاشتیم و با یک توپ پلاستیکی مشغول می شدیم. سید اون دوران خیلی پرشور بود. لوطی بود. دوست داشت ادای آدم های لوطی رو دربیاره. منش پهلوان ها رو دوست داشت. همون موقع ادای راننده تریلی ها رو در می آورد و خیلی دوست داشت زود مرد بشه و بره تو جاده... یادمه دوران راهنمایی روزه می گرفتیم. بعد از اینکه از مدرسه می اومدیم با همون زبان روزه می رفتیم فوتبال بازی می کردیم. سید از همون دوران نوجوانی تابستان که مدرسه تعطیل می شد، سعی می کرد سرکار بره، تابستان ها سید رو کمتر می دیدم، با اینکه خیلی احتیاج به درآمد نداشت اما مرامش اجازه نمی داد کمک پدرش نره. خیلی وقت ها با پدرش می رفت سرویس. در دبیرستان دکتر شریعتی درس می خواندیم. تو دبیرستان با بچه ها خیلی شوخی می کرد، سید خیلی سر به سر بچه ها می گذاشت. لهجه ترکی اش خیلی باحال بود. بچه ها و بعضی از معلم ها خیلی حرف زدن سید را دوست داشتند. حتی تو دانشگاه هم یک بار به خاطر همین لهجه خاصش کل کلاس خندیدند. استاد به شاگردها خورده گرفت، اما سید خیلی راحت گفت: استاد تقصیر ندارند، لهجه من واقعا خنده داره!! در دوره دبیرستان گاهی هم زمین کشاورزی دوستانش می رفت. مدتی رو با هم تو کارخانه خیارشور کار می کردیم. سید از همون موقع مقید بود نماز و سایر واجباتش رو به موقع انجام بده، همیشه موقع کار کردن مداحی گوش می دادیم. اطراف محل کارمون رو پوستر شهدا و رهبری و ... زده بودیم اینقدر خوب کار می کردیم که صاحب کار هم خیلی هوامون رو داشت. همون دوران پامون باز شد به مسجد جامع که کنار منزل ما بود. در کنار مسجد جامع یک کتابخانه ای بود بنام آیت الله طالقانی که از ابتدای انقلاب فعال بود. تقریبا 50 نفر از شهدای شهر بهار تو این قطب فرهنگی رشد پیدا کردند. مکان بسیار فرهنگی و تاثیر گذاری بود. ما در گروه سرود و هیئت کتابخانه عضو بودیم و کم کم بزرگ شدیم. نیروهایی که در کتابخانه تربیت می شدند، در آینده افراد تاثیر گذاری می شدند. بعد از آن سید در پایگاه مالک اشتر به عنوان مسئول تربیت بدنی و عضو شورای پایگاه مشغول شد. اولین سفر راهیان نور را با همین کتابخانه رفتیم. از آنجا پای سید به مناطق راهیان نور باز شد. یکی دو سال در پادگان شهید حبیب اللهی خادم بودیم. بعد پایگاه شهید درویشی. سید تا سال 94 خادم الشهدا بود. اینقدر از شهدا می گفت که همیشه دوستانش از سید می پرسیدند: سید جان انشاالله کی قراره بری؟! همه منتظر شهادت سید بودند. یادمه مدتی ورزش باستانی می رفت. بعد از مدتی زورخانه خلوت شد. با چند نفر از بزرگان زورخانه دور هم جمع بودیم. مثل همیشه سید بود و صحبت از معرفت و مرام شهدا، ما دغدغه داشتیم که چرا زورخانه خلوت شده. گفت: بچه ها یک چیز میگم نه نگید. از این به بعد وقتی وارد گود می شید هر روز به نیابت یک شهید وارد بشید. چون ناه ما به ورزش باستانی یک نگاه معنوی بود، سید با این پیشنهادش معنویت ورزش ما رو دو چندان کرد. ما هم به حرف سید اعتقاد داشتیم. این کار انجام شد. کمتر از یک ماه اینقدر زورخانه شلوغ شد که گاهی اوقات ما به خاطر کمبود جا ورزش نمی کردیم! ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
🌿 نماز عشق عادت خیلی خوبی داشت. معمولا برای هرکار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند. یادمه یک بار می خواست بره با یکی از جوان هایی که خیلی اهل مسجد و ... نبود صحبت کنه، آستین هاش رو بالا زد وضو گرفت و رفت دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز دعا کرد که خدا در کلامش تاثیر قرار بده و از خونه بیرون رفت. با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بذاره و همین طور هم شد. من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم. دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشوم. تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاری اومد. هرچقدر با من صحبت کرد مجاب نشدم. تا اینکه یک روز اومد منزل، آستین هاس رو بالا زد و رفت وضو گرفت، سجاده اش رو پهن کرد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد! دو رکعت نماز خواند. نمی دونم چه نمازی بود و با چه نیتی خواند. اما حال عجیبی داشت. بعد از اینکه نمازش تموم شد، اومد نشست کنارم. خیلی با محبت شروع کرد به صحبت کرد. از علاقه اش به من گفت و ایکه من رو چقدر دوست داره و... کم کم دیدم که چشمانش اشک بار شد. همین طور که داشت صحبت می کرد از چشم هاش اشک می اومد. سید با من که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد. نفس سید حق بود... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود. در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد. با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های سید از روی حیا، غرور و... هیچ وقت این کار رو انجام ندهند. اماسید قلبش مثل آینه صاف صاف بود. هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتند ... *** به واسطه دوستی با سید مسیر زندگی ام کاملا عوض شد. اهل نماز و هیئت و شهدا شدیم. نه تنها من که خیلی از دوستان همین طور بودند. جاذبه عجیبی داشت ... شادید در این زمان خیلی از هم سن و سال های او اگر به دنبال گناه و... نباشند، سرشان گرم کار و بازی است. اما او خیلی حساس بود، روی بچه های هیئت و اطرافیانش که با هرکسی رفیق نشوند. اگر با دوست ناباب رفیق می شدند سریع می رفت سراغشون و تذکر می داد. سید میلاد همیشه به من می گفت: ببین باید روی اون کسایی کار کنیم که زیاد اهل هیئت و مسجد نیستند، اما زمینه این مسائل را دارند. می گفت: اونی که تو این راه هست، جایی دیگه نمی ره. ما باید برگردیم اون بچه هایی که به درد بخورند رو جذب کنیم. الان که فکر می کنم می بینم سید میلاد کجا رو می دید! در این راه از خدا کمک می گرفت و قبل از هر دعوتی به سوی خدا، از نماز کمک می گرفت. هنوز هم با رفتنش جوان های زیادی رو به طرف خودش جذب می کنه و راه درست رو نشانشون می ده. اما یادم هست همان ایام یکی از این بچه ها مزاحم نوامیس مردم می شد. به سید میلاد ماجرا را شرح دادم. گفت تو کارت نباشه وایسا کنار. من گفتم الانه که بزنه توی گوش اون پسر، ولی با صحنه عجیبی مواجه شدم! سید طوری با این نوجوان صحبت کرد که من جا خوردم. روز بعد گفتم: سید چی شد؟ من گفتم الان طرف رو چنان می زنی که دیگه نتونه بلند شه. خندید و گفت: یه جور دیگه زدمش!! راست می گفت: چنان زده بود که من از فردا اون جوان رو تو مسجد می دیدم. بله سید میلاد، شیطان درون اون نوجوان رو زده بود. سید برای آن شخص وقت گذاشت. اون پسر رو در طی یک ماه چنان تغییر داد که من کم آوردم! اون سال همون پسر رو با خودش برد و خادم الشهدا کرد. کاش همه ما صبر و اندیشه سید میلا عزیز رو داشتیم. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
پارت های جبرانی تقدیم نگاهتون😌💝
•🌳• همه مشکلات دنیا و آخرت ما بـر اثــر گناهـــان است✨🚧 +آیت الله جاودان🎙 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسکرین شات بگیرید عکس هر شهیدے که اومد😍 ۱۴ شاخه گل صلوات بهش هدیه کن🌹 ❄️[ @shohadae_sho ]❄️ 💜👆
🌐جلوگیری از سفیدی زودرس موی سر🌴 سوال: برادری دارم که از سن ۱۳-۱۲ سالگی موهایش شروع به سفید شدن کرد و الان که ۲۵ سال دارد حدود ۴۰ درصد موهایش سفید شده. آیا راه درمان و یا پیشگیری وجود دارد. ضمناً خود من و برادر دیگرم هم زیر ۲۰ سالگی موهایمان شروع به سفید شدن کردند. چه کار کنم که فرزندانم نیز دچار سفیدی موی زودرس نشوند؟ ✍سفیدی مو ناشی از سردی مغز است. از غذاهای سرد و مرطوب یا بلغم زا مثل ماست و دوغ و کاهو و خیار و کدو کمتر میل کنید. هر روز صبح ناشتا یک نخود کندر به مدت نیم ساعت بجوید. از چوب مسواک استفاده کنید. روزانه ۲۱ عدد مویز بی دانه میل کنید.از فکر و خیال و اندوه به شدت بپرهیزید. آب لوله کشی به علت وجود کلر نیز موها را زود سفید می‌کند.🌴 📚منبع: کتاب پرسش و پاسخ دکتر روازاده ❄️[ @shohadae_sho ]❄️ 💜👆
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله بهجت ❄️[ @shohadae_sho ]❄️ 💜👆
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
🎤صوت قرائت زیارت عاشورا 🎗چله زیارت عاشورا ♥️ به نیابت از شهدا مدافع حرم 🦋[ @shohadae_sho ]🦋 👆
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
متن زیارت عاشورا همراه با ترجم1..pdf
381.1K
🎤متن قرائت زیارت عاشورا 🎗چله زیارت عاشورا ♥️ به نیابت از شهدا مدافع حرم 🦋[ @shohadae_sho ]🦋 👆
💛|| سی‌و‌سومین روز از چله زیارت عاشورا 🌿°| به نیابت از . 🌹°| 🦋[ @shohadae_sho ]🦋 💙👆
🌙 خدایا من خواهان شهادتم‌ ؛ نہ بہ این معنی ڪه از زندگی ڪردن در این دنیا خستہ شده ام ؛ و خواستہ باشم خود را از دست این سختی ها و ناملایمات دنیوی خلاص ڪنم ؛ بلڪه می خواهم شهید شوم تا اگر زنده ام ، موجودی نباشم ڪه سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم ؛ تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران ڪند و نهال ڪوچڪی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری ڪند ... ، قائم مقام لشڪر 10 سیدالشهدا (ع) ❣•} ❄️[ @shohadae_sho ]❄️ 💜👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب دو ماسک زده دیدم 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسک از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید.!؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه!؟ با این تیپ شما هم ممکنه؛ نتنها من و خانواده ام بلکه خیلی از خانواده های دیگه هم از هم پاشیده بشه!! و این کار شما نتنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! ⁉️ گفت من اختیار خودم رو دارم و به کسی ربطی نداره و شما چشماتون رو درویش کنید.!!! 💢 اینجا بود که راننده تاکسی سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و اینجا قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شدو درو کوبید و رفت. خندیدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت.😘 ✍ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای ‌ انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطور عکس العمل نشون میدهند. 🔰 چطور میشه برای کرونا به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن. 👈 کاش برای حمایت و حفظ حجاب هم مقداری از این کارها میشد. پرسمان اعتقادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤 💚•• 🔸پیامبراڪرم‌می‌فرمایند‌‌: 🔹خداوندبه‌صورت‌واموال‌شمانگاه‌نمی‌ڪند‌ بلڪه‌به‌دلها‌واعمال‌شمامی‌نگرد 🌟•| الامالی ۵۳۶ ،۱ 🇮🇷 ❄️[ @shohadae_sho ]❄️ 💜👆
⛓ حاج حسین یکتا : یڪ جا سَر امام حسین میره روی نیزه🖤 اگر مراقب نباشیم... یک جا هم آرمان های امام حسین میره روی نیزه (: ❗️ -بخشی‌ا‌‌زبرنامه‌لاجورد- 🌸[ @shohadae_sho ]🌸 💜👆