هدایت شده از ܦ߭ߊ̇ࡅ...ﻭسِ ܝܝ݅ܝࡅߺ߲🌙
📖• رمانِ پریوحش
🌾• #پارت_دویست_سی_نه
تقریبا دو هفته ای طول کشید تا کار مبادله ی کمیل و یک اسیر دیگر با نیروی جاسوسی صهیون ها که در ایران بازداشت بود، ردیف شود.
گویی دو_ سه ماهی بود که خبر زنده بودن کمیل به پدر و آقاجان رسیده بود و آن ها برای صحت و کذب این موضوع خودشان پیگیر شده بودند و تا قطعیت این ماجرا به ما چیزی نگفته بودند.
روزی که قرار بود ببینمش، دل در دلم نبود و مثل مرغ سر کنده این سو و آن سو می رفتم.
گفته بودند که نیاز به استقبال ما نیست و با وجود استقبال و مراسمات نظامی بهتر است ما خانم ها در خانه منتظر بمانیم. حرف آقاجان بود و نمی شد اصرار کرد.
تمام این دوسال و اندی که به انتظار و بی خبری گذشته بود یک طرف، این ساعات پایانی که جان درآور بود طرفی دیگر!
مدام به این فکر می کردم که یعنی چه بلاهایی بر سرش آورده اند؟
تصاویر سروان احمدی و دو گروگانی که در آن مأموریت دیده بودم، مدام در ذهنم تکرار می شد.
آه کمیل! یعنی حالا چه شکلی شده؟ پدر می گفت ، گفته اند بر اثر شکنجه ها ضربه ای بر سرش وارد شده که احتمالاً برای مدتی حافظه اش را از دست داده... شاید اوضاع از این هم وخیم تر بوده و فقط تا همین حد را به پدرم گفته بودند. یعنی مرا نمیشناخت؟
اگر مرا پس زند چه؟
ولی هرچه که بود خدا را شکر! همین که بازهم او را می دیدم برایم باور نکردنی بود و لذت بخش!
حتی اگر قرار بر این باشد که تا مدتی از من دوری کند، بازهم منتظر دستان گرمش می مانم!
#پریوحش
✍• هیثم
#کپےتنهاباذڪرنام_نویسنده_آزاداست
•┈┈••••✾•🌖•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌔•✾•••┈┈•
هدایت شده از ܦ߭ߊ̇ࡅ...ﻭسِ ܝܝ݅ܝࡅߺ߲🌙
📖• رمانِ پریوحش
🌾• #پارت_دویست_چهل
ماسکم را زدم و جلوی در حیاط منتظر ایستادم. همسایه ها محله را چراغانی کرده بودند و همراه قصاب سر کوچه منتظر ورود سرهنگ دوم، کمیل والا مقام بودند.
خودم را به مردمی که با فاصله ایستاده بودند رساندم.
ماشین کاپرای نظامی را که دیدم،
جامه ی طاقت دریدم و چادر را محکم گرفتم و پایینش را کمی جمع کردم و دویدم به سمت کمیلی که کنار عمو شاهین در حال پیاده شدن بود.
کمی لاغر شده بود و مو و ریشش هم بلندتر... اما کمیل خودم بود!
داد زدم...
+کمیل!
بی خیال همسایه ها و نظامی پوشان دورمان. در آغوشش فرو رفتم... لحظه ای طول کشید تا دستش به دورم حصار گردد.
سرش را پایین آورد و دهانش را نزدیک کرد به گوشم...
_دلم برات یه ذره شده بود پری... جانم!
صدای زیبایش ملودی روح بخش این قلبِ زخم دیده شد!
محال بود که مرا فراموش کرده باشد!
در میان اشک، نگاهم به کامران افتاد که با ذوق ما را نگاه می کرد!
هنوز پیراهن مشکی به تن داشت!
گفته بود تا گرفتن انتقام خون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، این مشکی را از تن خارج نمی کند!
•
پـــــایـــــان.
سلامتی سربازان گمنام امام زمان(عج)
و شادی روح حاج قاسم عزیزمان صلوات بفرستید.🌱
#حاج_قاسم
#مرگ_بر_آمریکا
#پریوحش
✍• هیثم
#کپےتنهاباذڪرنام_نویسنده_آزاداست
•┈┈••••✾•🌖•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌔•✾•••┈┈•
خشتـــ بهشتـــ
📖• رمانِ پریوحش 🌾• #پارت_دویست_چهل ماسکم را زدم و جلوی در حیاط منتظر ایستادم. همسایه ها محله را چر
+ رفقا ممنون از نظراتت خوبتون.
عزیزانی که دوست دارند رمان رو از اول بخونند، وارد کانال خصوصی رمان بشند.
برای ورود⇦ ڪلیڪ ڪنید
حتما نظراتتون رو برام بفرستید، همه رو میخونم :)
@Daryayesorkh
audio_2020-04-11_23-48-58.mp3
4.57M
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت اول وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است.
🎙️#ابراهیم_افشاری
#مهدویت
________________________
🔺 کلامی از علما
⭕️ شهید آیتالله دستغیب
#کلام_علما
🥛🍪
دم افطار لبم
عطش ذکر حسین دارد و بس ..
خانہ ے تنگ دلم ♥•°
هوس کرب و بلا دارد و بس..🌟•°
#ماه_رمضان🌙
#شب_زیارتے
سالگرد شهادت🍃🌸
سردار شهید حاج رضا چراغی
یکی از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
هر وقت حاج رضا بعد از عملیات میومد خونه پدرش برا سلامتیش نذر میکرد روزه بگیره
حاج رضا میگفت پدر جان اینقدر روزه نگیر نمیذاری به کارمون برسیم
هر وقت جنازه ام برگشت اونوقت روزه بگیر
اتفاقا وقتی پیکرش رو آوردند روز خاکسپاری
مصادف شده بود با اول ماه رجب
پدر و مادرش هر دو روزه بودند😭
شب جمعه ما شهدا را یاد کنید تا ماهم شمارا پیش ابا عبدلله یاد کنیم : شهید مهدی زین الدین 💐💐💐💐💐💐
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
دست از سر حجاب من بردارید!
کف دستش نوشته...
مستندی در خصوص قوانین جدید منع #حجاب در فرانسه و مصاحبه با دختر محجبه که یورونیوز در حال پخش بود.
فکر کن! فکر کن چرا در #فرانسه همجنس گرایی آزاد و حتی حمایت و پشتیبانی از آن قانون میشه، اما برای حجاب قانون محدود کردن محجبه ها و مبارزه با آن قانون میشه.
به این میگن جابجایی ارزشها.
ارزشهای طبیعی انسانی میشه ضد ارزش، ضدارزشهای مخالف طبیعت انسان و ایمان او میشه ارزش.
فکر کن. نگذار قدرت تفکر را از تو بگیرند.
تعریف آزادی چیه؟ اسلام به ما گفت یعنی: نبود مانع برای رشد...
و فکر نکنی عموم مردم غرب چنین هستند... نه... حکومت دست بَدان جوامع غربی است که از شیطان فرمان میبرند.
رسالت: به تباهی کشیدن جسم و جان انسانها. همان طور که شیطان برایش قسم خورده!
#پویش_حجاب_فاطمے