🐥🦋
#خشتِ_اول
🐥🦋
نمونه متن املا #دوره ای از نشانه های یک🌼🌼
اسمان پر از ستاره بود و نور مهتاب همه جارا روشن کرده بود . ژاله شاد بود زیرا نوروز نزدیک بود.خواهر او نرگس ،تازه به دنیا امده بود.
مادر از او خواست که مراقب خواهرش باشد تا به بازار برود. ژاله کتاب داستان را برداشت تا برای خواهر خود داستان بخواندولی او خواب بود.
مادر بزرگ کنار اتاق نشسته بود و داشت یک ژاکت سفید برای او می بافت. ژاله دفترش را باز کرد. رودخانه ای زیبا کشید.
سپس جنگل , چمن و خورشید را کشید و وقتی تمام شد ؛ ان را به مادربزرگ نشان داد.
او گفت: افرین دختر نازم !
#پایه_اول
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
join🔜 @KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
@MoallemYariR1 کاربرگ تم 14 ریاضی اول (01).pdf
836.7K
⏰👈 کاربرگ تم 14 ریاضی اول ابتدایی
☑️👈 #تم14
❎👈 #سری1
🔖👈 #ریاضی #دوره
📆👈 ماه : #اسفند98
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
join🔜 @KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
@MoallemYariR1 کاربرگ تم 14 ریاضی اول (04).pdf
918.3K
⏰👈 کاربرگ تم 14 ریاضی اول ابتدایی
☑️👈 #تم14
❎👈 #سری4
🔖👈 #ریاضی #دوره
📆👈 ماه : #اسفند98
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
join🔜 @KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
نمونه متن املا #دوره ای از نشانه های یک🌼🌼
اسمان پر از ستاره بود و نور مهتاب همه جارا روشن کرده بود . ژاله شاد بود زیرا نوروز نزدیک بود.خواهر او نرگس ،تازه به دنیا امده بود.
مادر از او خواست که مراقب خواهرش باشد تا به بازار برود. ژاله کتاب داستان را برداشت تا برای خواهر خود داستان بخواندولی او خواب بود.
مادر بزرگ کنار اتاق نشسته بود و داشت یک ژاکت سفید برای او می بافت. ژاله دفترش را باز کرد. رودخانه ای زیبا کشید.
سپس جنگل , چمن و خورشید را کشید و وقتی تمام شد ؛ ان را به مادربزرگ نشان داد.
او گفت: افرین دختر نازم !
#پایه_اول
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول
نمونه متن املا #دوره ای از نشانه های یک🌼🌼
اسمان پر از ستاره بود و نور مهتاب همه جارا روشن کرده بود . ژاله شاد بود زیرا نوروز نزدیک بود.خواهر او نرگس ،تازه به دنیا امده بود.
مادر از او خواست که مراقب خواهرش باشد تا به بازار برود. ژاله کتاب داستان را برداشت تا برای خواهر خود داستان بخواندولی او خواب بود.
مادر بزرگ کنار اتاق نشسته بود و داشت یک ژاکت سفید برای او می بافت. ژاله دفترش را باز کرد. رودخانه ای زیبا کشید.
سپس جنگل , چمن و خورشید را کشید و وقتی تمام شد ؛ ان را به مادربزرگ نشان داد.
او گفت: افرین دختر نازم !
#پایه_اول
ا╅━━━┅═❂═┅┅──┄┄
https://eitaa.com/KheshteAvval 🇮🇷🕊⚜
╆━━━┅═❂═┅┅──┄┄
#خشتِ_اول