📌حکایت دو برادر که در عزای هم گریستند
قدیما در آران وبیدگل، اگر فردی از خانه خارج و مدتی خبری از او نبود ویا خبر فوتش میآمد و بعدا ناگهان پیدایش میشد ؛ رسم بر این بود که نردبانی درکوچه، کنار دیوار منزلش میگذاشتند، او از نردبان بالا میرفت و با نردبان دیگری وارد خانه میشد، واگر خانمش ازدواج مجدد کرده بود همسر دوم از درب خانه خارج میشد ( البته طبق قانون زن در صورتی اجازه ازدواج مجدد داشت که ۴سال از شوهر اول خبری نباشد) گاهی هم به بام منزل همسایه میرفت و از پلهی بام وارد خانه میشد.
۵۵ سال پیش آقای حاجمحمد مومنزاده ساکن محلهی زیرده (شهدا) آران بود که در سفری به عربستان و عراق دستگیر و زندانی شده بود و (دوسه ماه) هیچ خبری از او نبود، وقتی آمد داخل کوچه مملو از جمعیت بود، از نردبان بالا رفت و روی دیوار نشست او و اقوامش گریه میکردند ولی بچهها تعجب کرده و میخندیدند، اوضاع قاطی پاتی بَ بَ دَ بو (شده بود) 🤣 حاجی یکی از مردان خوب، متدین و متواضع عباسآباد آرانه، بسلامت باشند (ع۲
دیگری دوست عزیزم حاج اصغر کریمی بود که درجنگ ایران و عراق اسیر شده بود ولی خبر آوردند که شهید شده، قبری بیاد بودش آماده وجلسه ختم و چهلم هم برایش برگزار شد، او هم بعد از آزادی با نردبان وارد منزلشان شد
دو برادر که درجلسهی ختم یکدیگر شرکت کردند همین حاج اصغر و برادرش زندهیاد استادحسن کریمی بودند، در جلسهی ختم اصغر به حسن تسلیت گفتیم که خوشبختانه دروغ از آب درآمد و درختم حسن به اصغر تسلیت گفتیم که متأسفانه حقیت داشت و براثر حادثهای حسنآقا را از دست داده بودیم
حاجی یکی از آزادگان بسیار متواضع، مخلص و بیادعاست که بسلامت باشند و شادروان حسن کریمی یکی از همکاران خوب و خوشاخلاق ما بود، او بمدت ۱۷ سال درکلاس اول ابتدایی با مهارت خاص و دلسوزی فراوان بهترین روش تدریس را داشت، صد حیف ! رفتنش زود بود
روح اموات این دو خانواده شاد
✍رمضانعلی رحمتیآرانی
#معلم #معلم_دلسوز
#آزاده #آزادگان #اسیر
#زندان #زندانی #اسارت #خرافات #شوخی #خاطرات_قدیم
#آران_و_بیدگل
#رمضانعلی_رحمتیآرانی
📡 #انتشار_با_شما
#خیمه_گاه_آران_و_بیدگل
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🍁 خیمه گاه؛ بزرگ ترین و پرمخاطب ترین رسانه آران و بیدگل👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2996830307Cf412b6fd7c