# شادیانه های _ نوبرانه(۱)
✍ فصل تابستان که از راه میرسید برای ما دانش آموزان شوق و ذوق خاصی را به همراه داشت. بچه بودیم از درس و مشق مدرسه که فارغ میشدیم انگار از قفس آزاد شده باشیم . به بازی های دور همی دلخوش داشتیم و همواره برای خودمان نقشه هایی را در سر میپروراندیم. اوایل انقلاب و اواخر دهه پنجاه بود هنوز حد فاصل محله های مسلم آباد ، دهنو ، سرکوچه یخچال ، آبپخش تا بیایی به خیابان اصلی ۱۷ شهریور فعلی برسیم و خیابان را رد کرده به سمت محله جدید
کوی بهار وارد شویم این مسیر برای نوجوانی مثل من یک عالمه راه بود. آن وقت ها امکانات امروزی ، دسترسی های آسان برای رسیدن به مغازه
#غلامحسین _ پولادسنج نبود . آن روزها دوچرخه تنها مرکب پر آوازه خانواده بود و چه به ندرت پیش می آمد خانواده ای موتور سیکلت داشته باشند.
این مقدمه را عرض کردم برای #نوستالژی مورد نظر مغازه و شخص دوست داشتنی ام غلامحسین، به چند واسطه شنیده بودم ایشان در پیچ کوچه ای حوالی محله ای که ذکرش رفت
« کوی بهار » مغازه ای دارد که شانسی میفروشد. البته همه نوع خوراکی های متنوع دیگر را هم داشت و مشتری های خاص خودش را داشت . برای آن پیشتر عرض کردم فصل تابستان برای بچه ها و من شادی های ویژه خود را داشت. آن زمان من فرصت پیش رویم را اختصاص میدادم تا شاگردی کردن کنار پدر که دستفروشی و دوره گردی بود را حالا برای خودم تجربه کنم و بتوانم بساط خرده فروشی را فراهم کنم. همه داریی ام دوتا صندوق چوبی میوه ای بود ...
✍سعید بوجار
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🍁 خیمه گاه آران و بیدگل👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2996830307Cf412b6fd7c