خیمهگاه ولایت
شدت جنگروانیم و بیشتر کردم.. با شیطنت و کنایه بهش گفتم: +شیوا، بچه داریاااا .. حواست هست؟! چشمای پ
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت شصت
شیوا همین که داشت این چرت و پرتارو میگفت و تهدیدم میکرد یه هویی دیدم برای اولین بار توی تمام این تماسا صدای یه مرد اومد.. فاطمه گفته بود یه مرد هم باهاشون هست ولی خب زیاد ندیده بودش اون و.
اون مرده گوشی و از شیوا گرفت و گفت:
_گوش کن عاکف سلیمانی... تماس بعدی رو این خانم نمیگیره. تماس بعدی رو خودم میگیرم... میخوام محل جنازه مادرت و بهت بگم... تمام...
قطع کرد...
فوری رفتم کنار میز کار اون کارمنده مخابرات گفتم:
+چیشد.. پیدا کردی؟
_تونستم محدوده رو پیدا کنم... بازم دقیق نشده پیدا کنیم... چون اونا آموزش دیده هستند ظاهرا... زود قبل شناسایی قطع میکنند.. به احتمال قوی هم از خطوط ماهواره ای استفاده میکنن.
+بهم بگو محدودشون کجاست؟
_طرفای سرولات... البته اگه جاشون و عوض نکنند،حتما توی تماس بعدی میتونم جاشون و پیدا کنم...چون سیوش کردم.
+پس حتما سیوش کن این و.
نقشه رو نگاه کردم بهش گفتم:
+اینجا که همش جنگل و کوه هست.
_احتمالا توی جنگل باید باشن.
+پس یه کاری میکنیم.. من میرم اون سمتی... اگه خبری شد و اونا به من زنگ زدند، تلفنم و کنترل کن و خبرش و بهم بده.
حرکت کردم به سمت منطقه مورد نظر.. با فیروزفر هم هماهنگ کردم تا از اون طرف خودشون و فوری برسونن و یه تیم مخصوص رهایی گروگان 15 نفره هم بفرستند همون محدوده.
به فیروز فر گفتم: «من دارم میرم سمت سَروِ لات... اونجا میبینمتون.. امیدوارم زودتر برسید و به هم دست بدیم.»
حرکت کردم سمت همون محدوده ای که میدونستیم تیم تروریستی همون اطراف هستن..
یه چهل دیقه بعد رسیدم و دیدم از 200 متریه نزدیک منطقه مورد نظر جاده رو بچه های اطلاعاتی امنیتی و عملیاتی بستن و به محض دیدن من باز کردن جاده رو ، تا من برم.. یه صد متر جلوتر که رفتم دیدم فیروزفر و تیمش مستقر شدن...
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت فیروزفر، بهش گفتم:
« خبری نشده؟ مورد مشکوکی، یا چیزی که کمکمون کنه بهش نرسیدید؟»
اونم گفته: « نه متاسفانه.. منتهی بچه ها دارن گشت های امنیتی رو ادامه میدن.»
همزمان داشتیم حرف میزدیم دیدم تلفنم زنگ میخوره...نگاه کردم دیدم همون خط تروریست ها هست که بهم زنگ میزدن... بی سیم زدم به بچه های رهگیری مکالمات و گفتم:
«از عاکف به 100____از عاکف به 100____بگیرش داره زنگ میزنه...»
بعدش جواب دادم تلفن و:
+بله...میشنوم حرفاتون و !
دیدم کسی جواب نمیده و حرف نمیزنه... بعد از چند ثانیه صدای یه زن و شنیدم که انگار با من حرف نمیزد و داشت با یکی که پیشش بود، با اون حرف میزد و میگفت:
«آرمین من خواهش میکنم.. من هرکاری که کردم فقط بخاطر پسرم بوده.. اگه بچم و از دست بدم پول به چه دردم میخوره.. الانم که با شماها دارم کار میکنم برای پوله.. ههععیییی .. ای کاش وارد این بازیا نمیشدم هیچ وقت..»
دو زاریم افتاد و متوجه شدم زنه پشیمون شده و تهدید من اثر گذاشته و جنگ روانی موثر واقع شده.. اونم یواشکی زنگ زده بهمون از این طریق آمار بده که کجا هستند. چون نمیتونست جلوی اون شخص بگه پشیمون شدم و به ما خبر بده که بیاید ما فلان جاییم... البته احتمال اینکه دام و حیله بودن این قضیه هم بود که من و گیر بندازن تا نقششون و عملیاتی کنن و ضربه ای به سیستم اطلاعاتی امنیتی ایران بزنن با ربایش من.
داشتم به تماسی که گرفتن و صحبت هایی که میکردن گوش میدادم، که بچه ها بی سیم زدند و گفتن:
_از 100 به عاکف...
+ بگو 100.. میشنوم..
_مکان دقیق کفتارها پیدا شد.. الان دقیقا داخل جنگل های سرولات هستند.. احتمالا توی ارتفاعاتش..»
گفتم:
« 100 ___ممنونم.. پیغامت دریافت شد..فقط خیلی زود همین الآن ، مختصاتش و بفرست روی گوشیم...تمام.»
خودم یکطرفه تلفن تروریستهارو قطع کردم و آمار دقیق محل اختفای اونارو مخابرات بهم داد، و روی گوشیم دیدم... با جی پی اس، دقیق بررسی کردم و دیدم نزدیک این کوه جنگلی یه ساختمون پنج شیش طبقه نیمه کاره هست.. دیگه یقین پیدا کردم همونجا هستند.
فوری با فیروزفر و تیم رهایی گروگان و بچه های امنیتی شیش هفت تا ماشین شدیم رفتیم سمت بالای جنگل که اون ساختمون نیمه کاره اونجا بود..
توی مسیر قبل اینکه برسیم به ساختمون توی اون کوه جنگلی، یه تماس با تهران گرفتم و به حاج کاظم خبر دادم و گفتم:
«عاکفم... زنه زنگ زده و گوشیش و روشن گذاشته و حرف نزده.. ظاهرا میخواسته جاش و پیدا کنیم..احتمالا تهدیدم موثر بوده..»
حاجی گفت:
_چیکار کردی مگه که طرف اینطور وا داد خودش و !!!!
+مهم نیست..بعدا میفهمید. دست گذاشتم روی شاهرگش..
_عاکف حواست باشه دام نباشه. احتمالا میخوان به تو برسن شاید.. همه ی جوانب و در نظر بگیر.
+حواسم هست.. خودمم به همین فکر کردم.
_شرایط حفاظتی رو رعایت کن.. ریز به ریز تصمیماتت و با ما ، در تهران هماهنگ کن.. موفق باشی.
+شنیدم.. یاعلی
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت شصت شیوا همین که داشت این چرت و پرتارو میگفت و تهدیدم میکر
رفتیم با بچه ها به سمت ارتفاعات جنگلیه سرولات...یه جاده خیلی بدی داشت.. یادم نمیره.. خیلی خطرناک هم بود..حدود 500 متری مونده بود برسیم به ساختمون که بی سیم زدم گفتم ماشینارو توی جنگل بزارن و پیاده بریم بقیه مسیرو .. دوتا از نیروهای مخصوص و برای مراقبت از ماشین گذاشتیم اونجا و بقیه راه و به خاطر اینکه، تروریستا نفهمن ما داریم بهشون میرسیم، پیاده رفتیم سمت اون ساختمون که 90 درصد یقین داشتیم اونجا هستن.
پیاده و خیلی حفاظت شده از لای درختا میرفتیم بالا و سمت ساختمون.
دویست متر مونده بود به ساختمون برسیم که همه پشت یه سنگ بزرگ و بلند، سنگر گرفتیم... بررسی کردیم که برای نزدیک شدن به ساختمون از چه شیوه ای استفاده کنیم..
من دوره های مخصوص و کارای اطلاعاتی و عملیاتی در جنگل و دیده بودم و تاحدودی میتونستم هدایت کنم.. ولی بچه های نوپو یا همون یگان ویژه و نیروی مخصوص کاربلدتر بودن..چون کارشون این بود.
خلاصه با مشورت و تبادل نظر، تونستیم تقسیم بشیم و از هم جدا بشیم و گروه_گروه به ساختمون برسیم..
به محض رسیدن دستور دادم به تمام نیروها که اطراف ساختمون و پوشش بدن و محاصره کنند.
رسیدیم دم ورودی ساختمون.. فوری خودم و فیروزفر و چندتا از بچه های رهایی گروگان رفتیم از پله ها بالا.
نمیدونستیم توی این ساختمون نیمه کاره پنج طبقه و بزرگ، تروریست ها توی کدوم قسمتش و کدوم اتاقای نیمه کاره این ساختمون هستند و سنگر گرفتند..
کُلتم و در آوردم و دونه به دونه اتاقارو با حفظ شرایط امنیتی، من و اون تیم رهایی گروگان می گشتیم.
همینطوری گشتیم و رسیدیم طبقه سوم.. شک کردم این طبقه باشن یا نه.. هر طبقه ی این ساختمون چیزی حدود 500 متر بود و خیلی بزرگ بود.. وارد محوطه طبقه سوم شدم. سرتیم خودم بودم... آروم رفتم جلو تا از پشت دیوار ببینم فضای درورنی اون طبقه رو ... یه لحظه دیدم یکی کنار یه دیواره و آماده هست برای شلیک.. ظاهرا از قبل متوجه حضور من شده بود..
تا اون آدم و دیدم به سمتش شلیک کردم و اون پشت دیوار فوری سنگر گرفت. با صدای شلیک،، یه هویی صدای جیغ یکی بلند شد... فهمیدم مادرم و تیم گروگان گیرا همین طبقه هستن..
من که شلیک کردم بلافاصله پشت دیوار سنگر گرفتم..
اون پسره هم سنگر گرفت.. از یه سوراخ کوچیکی که روی دیوار، کَنده کاری شده بود و نیمه تعمیر بود، اتاقی که مادرم و تیم تروریستی بودن و میدیدم..
اون پسره که نمیدونستیم کیه و در آخرین تماسی که شیوا گرفت و، ولی با من حرف نزد، و با یکی دیگه حرف میزد و اسمش و موقع صحبت صدا میزد آرمین، از توی سوراخ دیوار دیدم یه تیر زد سمت شانه ی سمت راست همکار تروریستش یعنی همون شیوا..
چون ظاهرا فهمیده بود که اون مکان و لو داده... اون زن دقیق افتاد جلوی مادرم.. مادرم شوک بزرگی بهش وارد شد..
من از توی اون سوراخ کوچیک روی دیوار دیدم اون پسره فرار کرد و رفت سمت یه اتاق دیگه و بعدش از توی اون اتاق فرار کرد یه طبقه بالاتر..
چون دیوارا باز بود، و اونم میتونست از بعضی جاهاش به سمت پله ها در بره..
شانسی که آوردیم ساختمون نیمه ساخت بود و ما میتونستیم بدونیم چی به چیه.
منم میدونستم این فرار بکن نیست.. چون کل ساختمون محاصره بود.
وقتی فهمیدم اون از این طبقه رفته، فوری رفتم سمت مادرم و دستاش و باز کردم... تا من و دید گفت فاطمه خوبه؟؟؟
گفتم آره.. هیچ جای نگرانی نیست.
هم زمان فیروزفر سر رسید..
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
⭕️ رزمایش سپاه در بستن تنگه هرمز، فرمانده ارتش آمریکا را مجبور به واکنش کرد
👤ژنرال ووتل: ایران میتواند تنگه هرمز را مینگذاری کرده و در آنجا رادار و سامانههای موشکی مستقر کند
🔸رزمایش دریایی ایران پیامی به آمریکا بود
🔸برای ضمانت آزادی ناوبری در این آبها آمادگی داریم
🔸بخش عمده فعالیتهای ایران در آبهای تنگه هرمز مرتبط با نیروهای قدس سپاه پاسداران و فرمانده آنها سرلشکر «قاسم سلیمانی» هست
🔺هر جا که نشانی از فعالیت ایران میبینید، ردپای قاسم سلیمانی هم مشاهده میشود.
ادمین: حاج عماد مغنیه جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
رفتیم با بچه ها به سمت ارتفاعات جنگلیه سرولات...یه جاده خیلی بدی داشت.. یادم نمیره.. خیلی خطرناک هم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت شصت و یکم
وقتی فهمیدم اون از این طبقه رفته، فوری رفتم سمت مادرم و دستاش و باز کردم... تا من و دید گفت فاطمه خوبه؟؟؟
گفتم آره.. هیچ جای نگرانی نیست...
هم زمان فیروزفر سر رسید..
بهش گفتم:
«خواهشا برو پایین بمون جلوی ساختمون و مدیریت کن... تیم های مربوط به خودت و از اونجا هدایت کن.. فقط داری میری پایین مواظب خودت باش.. چون اون نامرد همین دوروبر هست و کمین کرده..»
فیروزفر فوری برگشت پایین و منم به دوتا از بچه های نیروی مخصوص گفتم شما بامن بیاید بریم دنبال اون پسره.. چون احتمالا اون رفته طبقه بالا..
به دوتا دیگشون گفتم «یکیتون اینجا بمونه و یکی دیگتون بره تجهیزات پزشکی رو بیاره بالا تا این زنه که به شونه هاش تیرخورده زنده بمونه و خون زیادی ازش نره.. به اعترافاتش نیاز دارم من...»
بخاطر اینکه این زن روحیه بگیره و نترسه جلوش زنگ زدم به تهران و به حاج کاظم گفتم:
« فوری بچه شیوا رو پیدا کنید واسم.. خیلی زود یه گوشی بهش برسونید با مادرش حرف بزنه..»
حاجی گفت: بچه و مادربزرگش و آوردیم پیش خودمون 034 .. الان میدم گوشی و...
گوشی و دادم به شیوا تا با بچش حرف بزنه... مادرم و نگاش کردم دیدم مظلومانه داره نفس نفس میزنه.. چون آسم هم داشت.. بی سیم زدم به اونی که رفته بود از پایین تجهیزات پزشکی بیاره.. بهش گفتم که همراه خودش دستگاه اکسیژن و اسپری تنفسی بیاره بالا..
مادرم و بوسیدم و حرکت کردم سمت طبقه های بالاتر..
رفتم یه طبقه بالاتر.. فضای ساختمون انگار شکل بیمارستان بود.. با کلی اتاق.. دونه دونه داشتیم من و اون دوتا نیروی مخصوص میگشتیم... همینطور که داشتم میگشتم دیدم یکی مسلح 5 متریه من ایستاده... فوری خواستم برگردم پشت دیوار تا بهم شلیک نکنه، اما یه تیر شلیک کرد خورد به بازوی سمت راستم.. بلافاصله خودم و کشیدم عقب.. اون دوتا نیروی مخصوصم سنگر گرفتند..
کل طبقات و همچین بیرون ساختمون و حتی داخل ساختمون محاصره بود.. ساختمون از دو سمت راه داشت و پله میخورد به راهروها... اون بیشرف از هر سمتی میرفت ، یا میخورد به بچه های نهاد امنیتیمون، یا میخورد به بچه های رهایی گروگان و نیروی مخصوص..
هر سمتی میرفت برگشت میخورد و، وسط راه دوباره برمیگشت یه سمت دیگه.. تا اینکه دو سه بار این کار و کرد و مارو داشت دور میزد...
یه جایی داشت فرار میکرد بیاد از طبقه چهار پایین، که من متوجه شدم، بی سیم زدم:
+تیم مستقر در راهروی طبقه چهار آماده باش.. یه تروریست از پله های وسط ساختمون داره میاد سمتت»
یکی از بچه های نیروی مخصوص از پشت دیوار یه هویی اومد بیرون و مستقیم زد کنار قلب آرمین و، اون و به درک واصل کرد.. آرمین تروریست هم همینطور مثل یه توپ قِل خوردو رفت پایین جلوی پای نیروی ویژه افتاد.
من دیگه بیحال شده بودم. دیگه خسته شده بودم.. بهم ضعف دست داد.. چون چند روز بود هیچ چی جز دو سه لقمه نون و یکی دوتا خرما چیزی نخورده بودم... آرمین که افتاد خیالم جمع شد.. همونطور که دیدم افتاد، منم کنار همون دیوار افتادم پایین و تکیه دادم و نشستم..
از شدت ضعف و خون ریزی که کتفم داشت، احساس حال تهوع میکردم.. فقط بی سیم زدم فورا کل ساختمون و پاکسازی کنند...
به زور با کمک دوتا نیروی مخصوصی که همراه من بودند، بلند شدم و رفتم اون طبقه ای که مادرم و شیوا بودن.. وقتی رسیدیم، مادرم تا من و دید جیغ کشید.. چون شوکه شد ، وقتی دید سمت راست بدنم کلا خونی هست و بیحالم و ضعف دارم و تموم لباسم خونی و خاکی شده بود خیلی ترسید.. چون رنگ لباسمم روشن بود پیرهنم بیشتر جلوه میکرد..
مادرم بلند شد از کنار زنه و اومد سمت من و هی نفس نفس میزد و میگفت:
_پسرم چی شده.. تو رو خدا چیشده.
با بی حالی گفتم:
+چیزی نیست قربونت برم من. یه خراش ساده هست..چرا انقدر بی تابی میکنی.. بشین همینجا روی این کیسه سیمان.. بشین راه نرو پاهات درد دارن.. منم چیزیم نیست..
به زور با زانوهام رفتم بالای سر شیوا که بچه های امدادی نیروی مخصوص اومده بودن تا جلوی خون ریزی بازوهای شیوارو بگیرن و بعدش ببرنش بیمارستان.. بهش گفتم:
+حالا که گیر افتادی.. مثل آدم فقط یک کلمه بگو جاسوس شما توی مرکز ما، یا سکوی پرتاب کی بوده؟
دیدم حرف نمیزنه..دوباره ازش پرسیدم دیدم حرف نمیزنه.. به تیم پزشکی گفتم بلند شن برن کنار.. با پاهام روی دست شیوا دقیقا نزدیک زخمش و که گلوله خورده بود، لگد کردم و نالش رفت هوا.. بهش گفتم:
+ بهت خیلی امتیاز دادم تا حالا.. گذاشتم با بچت حرف بزنی و... اما برای بار آخر بهت میگم.. همین الان بهم بگو جاسوستون کی بوده ؟
زنه یه چیزی گفت، که دوست داشتم زمین دهن باز کنه و من برم توش.. اسم کسی رو آورد که داشتم دیوانه میشدم..
گفت:
_جاسوس نبود... فرمانده عملیات ما بود !!!
+خب کی بوده؟ اسمش چی بوده؟
گفت:
✍ ادامه دارد....
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت شصت و یکم وقتی فهمیدم اون از این طبقه رفته، فوری رفتم سمت
✍ ادامه دارد....
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
سلام.
به نظرتون جاسوس در مستند داستانی امنیتی عاکف کیه؟
جواباتون وبفرستید به ادمین:
ارتباط با ما:
@akef_soleymani
✡ دیدار با ترامپ
1⃣ امسال، #حسن_روحانی برای شرکت در ۷۳مین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۸/ ۲۷ شهریور ۱۳۹۷) به نیویورک میرود.
2⃣ در یادداشتهای پیشین دلایل مخالفتم را با دیدار روحانی و #ترامپ بیان کردهام و نیاز به تکرار نیست. در مهر ۹۲، که درباره دیدار روحانی با اوباما، مینوشتم، تأکید کردم:
✍ «اگر ایران در فضای پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و در زمانی که دولت بوش تهاجم نظامی به خاورمیانه را با شدت آغاز کرده بود، خواستار مذاکره با آمریکا در سطوح عالی میشد، یقیناً از موضع ضعف تلقی میشد...»
3⃣ امروز فضا نامساعدتر از زمان جرج واکر بوش است. بوش دولتی باثبات داشت و مورد حمایت جدی شخصیتهای تأثیرگذار حزب جمهوریخواه بود ولی ترامپ حتی از این امتیاز نیز برخوردار نیست.
4⃣ نگرانم که تا سفر آتی روحانی به نیویورک فضای داخلی ایران را چنان وخیم کنند که «دیدار تاریخی» روحانی با ترامپ برای عامه مردم موجه و مقبول شود؛ روحانی در کسوت «ناجی ایران» از خطر فروپاشی ظاهر شود و ترامپ «قهرمان سیاست خارجی» آمریکا جلوه کند که به چنان دستاوردهایی نایل آمده که اسلاف او در خواب نمیدیدند.
5⃣ بدینسان، موقعیت متزلزل ترامپ تثبیت خواهد شد و در دور بعد نیز پیروز انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود.
✍ عبدالله شهبازی
ادمین: حاج ایوب
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
✅ یک تیم تروریستی در شمال غرب کشور منهدم شد
🔹به گزارش روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع)، این قرارگاه روز شنبه در اطلاعیه ای اعلام کرد: شب گذشته یک تیم مجهز تروریستی وابسته به استکبار جهانی و سرویس های اطلاعاتی بیگانه که قصد نفوذ به کشور از منطقه مرزی اشنویه برای ایجاد نامنی و انجام اقدامات خرابکارانه را داشت در کمین رزمندگان غیور و شجاع قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) نیروی زمینی سپاه گرفتار و طی درگیری سنگین حداقل 10 نفر از تروریست ها به هلاکت رسیدند و تعداد دیگری نیز زخمی شدند.
🔹این اطلاعیه افزوده است: با انهدام این تیم تروریستی مقادیر قابل توجهی سلاح، مهمات و تجهیزات ارتباطی ضبط و به دست رزمندگان اسلام افتاده است.
#امنیت_ملی
ادمین: حاج عماد انقلاب اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
🔴 آیتالله علمالهدی: دلار ۳۰۰۰ تومانی با مذاکره "۱۰،۰۰۰ تومان" شد، بازهم میخواهید مذاکره کنید؟/ با مدیریت اقتصادی مشکلات را حل کنید
🔺 رفتید و مذاکره کردید؛ دلار ۳۰۰۰ تومان را ۱۰،۰۰۰ تومان کردید، کار دیگری کردید؟ بازهم میخواهید مذاکره کنید؟
🔺 آمریکا و اروپا نیز امروز دشمن قسمخورده هستند و اروپا نیز میخواهد همان کار آمریکا را صورت دهد اما هر کدام با یک روش جلو آمدهاند.
🔺مسلمانان در زمان جنگ احزاب قوت لایموت هم نداشتند اما وضع امروز ما از آن موقع خیلی بهتر است.
🔺متشکریم که انبار احتکار را کشف کردید اما انبار احتکاری که صدها و هزارها خودرو که با پول دزدی احتکار شده را نیز بگیرید و فقط انبار سیمان را نگیرید.
🔺 اگر بناست با مفسد اقتصادی برخورد شود در رأس مفسد اقتصادی دستگاههای زیر نظر وزارت صنعت است که تولید خودرو دارند اما سایتشان خاموش است و خودروی 30 تومانی 50 تومان شده است.
➖➖➖➖➖➖
#کانال_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت )
✅ ایتا👇
🌐 @kheymegahevelayat
✅ سروش👇
🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاک بر سرت. پاشو شب برو خونت بگو سبحان الله
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
خاک بر سرت. پاشو شب برو خونت بگو سبحان الله 🌐 @kheymegahevelayat
عاکف سلیمانی
بعضی مسئولین جمهوری اسلامی ایران ریششون تا کنار چشمشونه، و یقه دیپلمات تا کنار دهانشونه، به شکلی که کم مونده خفه بشن، اونوقت، فساد اخلاقی، و فساد مالی و اذیت کردن مردم شده کارشون.
برای یک امضا، مردم رو سه ماه میبرن میارن. هم خودت غلط میکنی که پشت اون میز نشستی و هم اون بی ریشه ای که تورو اونجا قرار داد.
پدر مردم وبعضی از این نهادها در آوردن. تا رشوه نگیرن کار نمیکنند.
➖➖➖➖➖➖
#کانال_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت )
✅ ایتا👇
🌐 @kheymegahevelayat
✅ سروش👇
🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1