eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
206 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ را ببینید/ آیا کسی میتواند دهان معاون رئیس جمهور را ببندد که علیه حجاب صحبت نکند؟ جلیل محبی | دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 🌐 http://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_شانزدهم یه مقدار از متن اون استعلامی که پناهی برام فرست
تلفن دفتر زنگ خورد شماره رو نگاه کردم دیدم از اتاق بهزاد هست.. گوشی رو گرفتم، جواب دادم: +سلام.. جانم بهزاد. بگو! _ سلام آقا عاکف، قضیه کافه رو پیگیری کردم. ان شاءالله دستور شما کامل انجام میشه و عوامل انتظامی با دستور مراجع قضایی اونجارو پلمپ میکنن. اما مطلب بعدی اینکه زمان زیادی ندارید برای جلسه با معاون حفاظت و امنیت سازمان اتمی. گفتم یادآوری کنم که برسید به اون خونه. چون الان دفتر یکی از همکارا بودم دوربین های سطح شهر و چک میکردیم، خیابونای منتهی به محل ملاقاتتون یه مقدار ترافیک هست. +ممنونم جهت یادآوری. به عاصف بگو آماده بشه بریم. به راننده هم خبر بده بگو فوری بره ماشین و روشن کنه. _چشم. فقط بر میگردید مجددا ؟ +تازمانی که با من کار میکنی این چیزارو دیگه ازم نپرس. رفت من با خودمه برگشتم با خداست. _چشم. تماس قطع شد، بعد از اون هم دو تا تماس دیگه داشتم که باید پیگیری می کردم. عاصف هم رسید و پشت درب اتاق منتظرم بود. بلند شدم وسیله هام و جمع کردم رفتم بیرون از اتاقم. با عاصف رفتیم پارکینگ اداره سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونه امنی که قرار بود معاونت امنیت سازمان انرژی اتمی بیاد تا باهم ملاقاتی داشته باشیم و در مورد یک موضوع بسیار مهم صحبت کنیم. ساعت 10:40 دقیقه شده بود اما به خاطر ترافیک نتونستیم طبق تایم مقرر به محل قرار در یکی از خانه های امن برسیم. ترافیک وحشتناکی بود. به عاصف گفتم: « زنگ بزن به بهزاد، بهش بگو به اون برادری که توی ساختمون امن مستقر هست بگه اگر معاون امنیت سازمان اتمی اومده ، اجازه ورود بهش داده بشه تا بره داخل. بگو ازش یه پذیرایی هم کنن تا ما برسیم. » عاصف داشت زنگ میزد که منم از فرصت استفاده کردم تا برسیم یه چرتی داخل ماشین بزنم. نیم ساعت بعد رسیدیم به محل قرار. ساعت شده بود یازده و دَه دقیقه صبح. وقتی رسیدیم فوری با ماشین رفتیم داخل حیاط خونه امن، بلافاصله با عاصف از ماشین پیاده شدیم.. ظاهرا معاون امنیت سازمان انرژی اتمی رسیده بود و بچه های ما هم اون و همراهانش و راه داده بودن داخل..چون دم خونه امن دوتا ماشین شیشه دودی پلاک سیاسی دیده بودم. با عاصف از پله ها رفتیم بالا و یکی از بچه ها درب و باز کرد رفتیم داخل هال پذیرایی خونه. چشمم که به معاون امنیت سازمان اتمی افتاد، رفتم جلو بهش دست دادم، سلام علیک گرمی کردیم و خوش و بشی کوتاه بینمون رد و بدل شد بعد نشستیم. بچه ها چای و میوه آوردن بعد اتاقِ جلسه رو محافظ و راننده معاونت امنیت سازمان اتمی ترک کردند تا به جلسمون برسیم. بچه های ما هم اتاق و ترک کردند، دیگه من موندم و عاصف و اون مهمون. سر صحبت کم کم باز شد. گفتم: +جناب حاج رضا کاظمی ببخشید، شرمندتونم که نتونستم سروقت برسم اینجا.. خیلی روی تایم حساسم وَ از بدقولی به شدت بیزارم، برای همین ادب وَ وظیفه اخلاقی من، حکم میکنه ازتون عذر خواهی کنم بابت این تاخیر. _نه آقا این چه حرفیه.. پیش میاد. +این ترافیکای تهران به هیچ قرار و ملاقاتی رحم نمیکنه. از خط ویژه هم استفاده کردیم اما بازم به دلیل عدم خط ویژه در بعضی خیابونا باعث شد این اتفاق بیفته. به هرحال بازم عذرخواهی میکنم. _زنده باشید جناب سلیمانی. من درخدمتم. اومدم ببینم امرتون چیه. +خدا حفظتون کنه. گفتم: +راستش میخوام درمورد موضوعی صحبت کنم که شما رو بابت اون خواستیم تا تشریف بیارید اینجا. فنجون چای و گذاشت روی میز، کمی خودش رو جمع و جور کرد، روی صندلی جابجا شد، گلویی صاف کرد... مستقیم رفتم سر اصل مطلب بهش گفتم: +حقیقت امر اینه که دیشب یه خبری برامون اومد مبنی بر اینکه یکی از کارمندان سازمان انرژی اتمی کشور، با یه خانومی توسط عوامل یک کلانتری در یکی از مناطق تهران دستگیر شدن، اینکه ما از شما دعوت کردیم تشریف بیارید اینجا دلیلش این بود. بنده خودم تعمدا نخواستم بیام سازمان شما، که شما بیاید اینجا تا در فضایی دوستانه تر خلوت کنیم و نکاتی رو خدمتتون عرض کنم و بشینیم مفصل حرف بزنیم. _بسیارعالی. هر سوالی دارید من برای پاسخگویی آماده ام. تاملی کردم، گفتم: +خواستم بدونم وضعیت دانشمندان و کارمندان سازمان درحال حاضر چطوره؟ شما موارد و به اداره ما گزارش میکنید یا نه؟ میزان ارتباطات چطوره! چون بنده چندوقتی هست که به بخش معاونت ضدنفوذ (ضدجاسوسی) و ضدتروریسم منتقل شدم تا حالا دریافتی قابل توجهی از شما نداشتیم. یه سری موارد و خودمون اشراف داریم که خب بحثش جداست. اما یه سری مسائل و باید شما یا همکارانتون بهمون برسونید، بخاطر همین میخوام یه وضعیت کلی رو به طور شفاهی در اختیار من قرار بدید. _بله چشم.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_هفدهم تلفن دفتر زنگ خورد شماره رو نگاه کردم دیدم از اتا
به آقای کاظمی معاون حفاظت و امنیت سازمان اتمی گفتم: +قبلش نکته ای رو میخوام خدمتتون عرض کنم اونم اینکه اگر خاطرتون باشه، من و شما قبلا یکی دو بار باهم دیدار داشتیم، تا حدودی با هم آشناییم. می دونید که من روی رعایت مسائل امنیتی حساسم، بخصوص اتفاقاتی که در مکان های حساس و یا پیرامون اون می افته. متاسفانه حراست شما امروز پاسخ نداد. نمیدونم چرا. این عدم دسترسی ها گاهی اوقات واقعا اذیت کننده هست. _بله از روحیاتتون با خبرم جناب عاکف. اون دوباری هم که با حضرتعالی در سال گذشته برخورد داشتم، به حساسیتتون پی بردم، وَ این روحیه قابل تحسین هست، برای همین درکتون میکنم. اما موضوع حراست که فرمودید باید بگم که امروز تا قبل از اینکه بیام اینجا برای ملاقات با شما، تمام اعضای حراست با بنده جلسه داشتن. باید عرض کنم به دلیل یه سری اتفاقات، فعلا سازمان ما رییس حراست نداره و بنده با حفظ سمت، موقتا سرپرست دفتر حراست هم شدم و امور مربوطه رو اداره میکنم. از طرفی یه سری جابجایی هم در بخش دفتر و ساختمون حراست بوده که دلیل این عدم دسترسی ها این هست و احتمالا برای همین پاسخگو نبودند. جسارتا میشه اسم، وَ مشخصات اون کارمند مارو بگید؟ +بهتون میگم.. اما به وقتش. لطفا عجله نکنید و بگذارید کمی جلوتر بریم. لبخندی زد، دیگه چیزی نگفت... بهش گفتم: +ببینید جناب کاظمی، دیشب اون شخصی که با یک خانوم دستگیر شد، فقط یک کارمند ساده نبوده. بلکه اون شخص یک دانشمند اتمی در سازمان شما هست. نمیفهمم چرا به این سادگی هرجا میره و میاد، یا اینکه با هر کسی نشست و برخواست داره. این شخصی که دستگیر شد، آقای دکتر افشین عزتی هستند که به دروغ خودشون رو به ما دکتر محمدی معرفی کردند. این شخص به همراه یک خانوم در یک کافه دستگیر شده. تک تک این حضرات آموزش‌ های لازم امنیتی رو دیدن تا مورد سوءِ استفاده قرار نگیرند. عدم رعایت مسائل امنیتی توسط این شخص بنده رو به شدت نگران کرده. _موضوع دستگیری چی بود؟ +ظاهرا مسائل شخصی. _چطور خبرش به شما رسید؟ +ببخشید، چرا فکر میکنید نباید برسه؟؟؟!!! _قصد جسارت نداشتم، منظورم اینه که خودشون گفتن که از فلان جا هستند؟ +بله خودشون گفتن کارمند سازمان اتمی هستند، البته مجبور شد.. چون بخاطر درگیری فیزیکی و شکایت، یک ساعتی بازداشت بودن و بعدشم آزاد میشن. علت آزاد شدن اون ها رو لطفا نپرسید. ضمنا در وسائل ایشون، کارت پرسنلی ورود و خروج سازمان اتمی بوده، بعد از اینکه هویتش برای بچه های نیروی انتظامی رویت و محرز میشه، اونا هم به رده های بالاترشون خبر میدن، رده های بالای انتظامی هم به ستادخبری ما، وَ سپس همکاران ما هم به واحدی که بنده درونش خدمت میکنم. سرش و انداخت پایین، تاملی کرد، گفت: _افشین عزتی... !!!! بلافاصله سرش و آورد بالا، به من و عاصف که کنارم ساکت نشسته بود نگاهی کرد، ادامه داد گفت: +پس که اینطور.. میشناسمش. اما جناب سلیمانی اجازه بدید زود قضاوت نکنیم. بگذارید برم سازمان، به بچه ها بگم وضعیت پرونده و... این آقا رو بررسی کنن و بهم گزارش بدن، بعدش ان شاءالله تمام و کمال اون گزارش و میرسونم به شما. +باشه. ممنونم. منتظر خبرتون می مونم پس. ریز تا درشت این آدم باید در بیاد، بعدش به دفتر ما باید خبر بدید. نهایتش تا دو ساعت دیگه وقت دارید. تاکید میکنم، فقط تا دو ساعت دیگه. میخوام بدونم دقیقا این آدم در چه قسمتی فعالیت میکنه الآن. ما یه سری داده ها رو جمع آوری کردیم اما کافی نیست. لطفا بررسی کنید، فورا خبرش و بهمون بدید. _برسم اداره حتما شروع به کار میکنم. +جناب کاظمی !! _بفرمایید آقای عاکف. +قضیه باید کاملا محرمانه بمونه. حواستون باشه. فقط ما سه نفر با خبریم. من_شما وَ همکارم ( آقاعاصف ) که الان در این اتاق هستن. _بله چشم. بلند شد بره، ماهم بدرقش کردیم. به اتفاق عاصف و کاظمی از پله ها رفتیم پایین. همینطور که پایین میرفتیم بهش گفتم: + آقای کاظمی، همونطوری که در جلسه امروز خدمتتون گفتم، بنده به واحد ضد جاسوسی منتقل شدم. _راستی بهتون تبریک میگم.. +زنده باشید.. اینارو نمیگم که بهم تبریک بگید. اینارو میگم که بدونید ممکنه از امروز بیشتر باهم دیگه کار داشته باشیم. درخواست بنده از شما این هست که شبانه روز گوش به زنگ باشید. _حتما. +ضمنا، حواستون بیشتر به افراد سازمان بخصوص رده بالاها باشه. ✍️ ادامه دارد... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔹با حضورفرمانده کل سپاه، مراسم بهره‌برداری از۲۵۳۳ پروژه عمرانی محرومیت‌زدایی و اهدای ۷۶۰ سری جهیزیه در جنوب شرق آغاز شد. ✅ @kheymegahevelayat
🚩شلیک موشک بالستیک به یک هدف مهم نظامی در عمق خاک عربستان الله اکبر #خبرفوری سخنگوی نیروهای مسلح یمن: 🔹یک فروند موشک بالستیک به یک هدف نظامی مهم در عمق خاک عربستان شلیک شده است. 🔹این موشک بالستیک دوربرد به هدف نظامی مهم عربستان در الدمام شلیک شده است. ✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«آیت الله میرباقری»، عضو مجلس خبرگان رهبری: 🔹در مواجهه تمدن غرب با اسلام، ما بیشتر از آنان توانمند شدیم. 🔹برژینسکی گفته بود ایران در هیچ زمانی تا مدیترانه نفوذ نکرده بود الا دوران هخامنشی و دوران ولایت فقیه. ✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ / ببینید/ این چرا انقدر دروغ میگه؟! آقای روحانی، شما احتمالا رئیس جمهور یک کشور دیگه هستید، یا اینکه کارتون شده توی دوربین نگاه کنید و دروغ بگید. این همه بیکار و نمی بینید واقعا؟ این همه جوان تحصیلکرده بیکار که بعضی از آن ها مدرک ارشد دارند و کنار خیابان دارند دستفروشی می‌کنند نمیبینید؟! . جناب پرزیدنت، انتخابات تموم شده دیگه نیازی نیست بخاطر رای آوردن دروغ بگید. لطفا اگر ممکنه برای آبروی اصلاح طلبان هم که شده کمی به وعده های پوشالی تان عمل کنید. 🌐 @kheymegahevelayat
@Farsna (2).mp3
2.77M
🎙من جوادم که خدا خوانده جواد... با نوای سید مجید بنی فاطمه #شهادت_امام_جواد_تسلیت ✅ @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_هجدهم به آقای کاظمی معاون حفاظت و امنیت سازمان اتمی گفتم
بعد از اینکه به معاون امنیت و حفاظت سازمان اتمی گفتم بیشتر مراقب رده بالاهای سازمان باشید، فقط نگاهی به من کرد و چیزی نگفت. پله ها رو ادامه دادیم تا رسیدیم داخل حیاط، باهاش خداحافظی کردم، به عاصف گفتم تا جلوی درب خونه امن بدرقش کنه و سوار ماشین حفاظتش بشه بره. برگشتم بالا و یه تماس با حاج هادی مدیرکل بخش ضدجاسوسی سیستممون گرفتم اما موفق نشدم باهاش صحبت کنم چون جلسه بود. چند دقیقه بعد عاصف بعد از رفتن مهمونمون اومد بالا. گفت: _حاجی باهات حرف دارم. +جانم بگو. _راستش یه چیزی ذهن منو مشغول کرده! +مثلا چی؟ _چرا به آقای کاظمی نگفتی اون خانومی که با دکتر افشین عزتی بوده فرار کرده. چرا خودت دستور پیگیری این موضوع رو ندادی از دیشب تا حالا؟ +ببین عاصف جان هنوز چیزی مشخص نیست. ممکنه واقعا این موضوع شخصی بوده باشه، که اصلا ربطی به ضدجاسوسی نداره که ما بخوایم وارد بشیم. _پس چرا فامیلیش و به شما دروغ گفت؟ نگاهی به عاصف کردم، لبخندی زدم، گفتم: +عاصف!! این چه سوالیه؟ خب حتما ترسیده. _آخه مگه میشه؟ + باز شروع شد. رفتم سمت آشپزخونه خونه ی امن از یخچال یه نوشیدنی برداشتم..داخل آشپزخونه بودم که عاصف اومد سمتم.. گفت: _حاجی، میشه منو قانع کنی؟ برگشتم سمتش، روبروش ایستادم گفتم: +ببین برادرمن، ممکنه دکتر عزتی طعمه باشه. من نمیخوام طعمه رو از سر راه دشمن احتمالیمون بگیرم و حذفش کنم.. ممکن هست دکتر عزتی واقعا اون چیزی که تو فکرش و میکنی و منم احتمال میدم، باشه. اما زوده عزیزم. زوده. بفهم. _چرا از عزتی نپرسیدی با اون زن چه ارتباطی داره. +چون که هزاران اما و اگر وجود دارن که نمیتونم فعلا بگم بهت. ممکنه طبق فکر تو، اون زن یک آدم مشکل دار باشه. من اگر الان عزتی رو از سر راه اونا بردارم، دستم نمیرسه به راس این هرم. دقت کن لطفا. ما همیشه باید با دشمنمون عین علف هرز رفتار کنیم. اگر بخوایم فقط اون علف و از رو بتراشیم جواب نمیده. مجددا رویش میکنه. اما اگر بزاریم کمی برای خودش بیاد بالا، قشنگ بهش اشراف پیدا کنیم میتونیم ریشه شو بزنیم. اینطوری دیگه رشد نمیکنه. این مثال همیشه یادت باشه. _خب اینکه چیزی ساده هست و خودمم می دونم. +پس اگر همه ی اینارو می دونی، کمی صبر کن. بعدشم تو چرا انقدر خنگ شدی؟! چرا سوالات بچگانه میپرسی؟ سرت به جایی خورده؟ _باشه . قبول حاجی. هرچی شما بگی. نه ذهنم این روزا مشغوله. +سر چی؟ _مهم نیست. فقط یه سوال دیگه بپرسم؟ +بله. حتما بپرس. _ اگر بخوان ترورش کنن چی؟ +سوال خوبی پرسیدی! اما حواسمون هست. الان بگیر برو یه چای و نبات بیار دل دردم شروع شد. بعدا بیا ببینم چت شده که میگی این روزا ذهنت مشغوله. عاصف رفت چای و نبات آورد و خوردم. بعد، از آشپزخونه رفتم توی هال خونه امن روی مبل کمی دراز کشیدم چشامو بستم به عزتی وَ اون زنه فکر کردم. بیست دقیقه بعد وقتی دل دردم که آروم شد، با عاصف کمی حرف زدم، بعدشم رفتم سراغ کارای ناتموم که باید از همون خونه پیگیری میکردم. دو ساعتی گذشته بود از ملاقاتم با کاظمی. به عاصف گفتم: « به دفتر زنگ بزن، به بهزاد بگو با دفتر کاظمی ارتباط بگیره بگه موضوع چی شده. دوساعت گذشته از رفتنش.» عاصف زنگ زد به بهزاد پیغام منو رسوند، بهزاد هم پنج دقیقه بعدش تماس گرفت به عاصف خبر داد. عاصف بهم گفت: _بهزاد تماس گرفته گفته که کاظمی پاسخش این بود که با آقای سلیمانی ارتباط میگیرم. درخواست یه خط امن هم داشته. دستور چیه؟ +نیازی به خط امن نیست فعلا.. به بهزاد بگو با دفتر آقای کاظمی ارتباط بگیره بگه ما میریم اونجا. _چشم. +به بهزاد بگو به دفتر کاظمی تاکید کنه ما داریم میریم اونجا، که یه وقت کاظمی نزنه نره جایی. همه ی هماهنگی ها که صورت گرفت، با عاصف و راننده رفتیم دفتر کاظمی. ساعت حدود 3 و نیم بعد از ظهر بود. رفتیم در یکی از ساختمان های اصلی سازمان انرژی اتمی کشور. بعد از هماهنگی های لازم برای ورود، رفتیم سمت ساختمون مورد نظر. وارد ساختمون شدیم و مسئول دفتر کاظمی اومد ما رو برد اتاق قرارمون. بعد از وارد شدن سلام علیکی کردیم نشستیم دور یه میز.. سرصحبت که باز شد به آقای کاظمی گفتم: +هر رفتی یک آمدی داره. چندساعت قبل شما اومدی، الان ما گفتیم بیایم تا دیدارتون و پس بدیم. کاظمی خندید گفت: _مشرف فرمودید. +خب بفرمایید چه کردید. _خدمتتون عارضم که آقای دکتر افشین عزتی در قسمت بازرگانی سازمان مشغول به فعالیته. البته قبلا به عنوان یه آدم عادی فعالیت میکرده اما هم اکنون جزءِ رده بالاهای این بخش محسوب میشه و اختیارات فراوانی هم دارن.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_نوزدهم بعد از اینکه به معاون امنیت و حفاظت سازمان اتمی
وقتی گفت اختیارات فروانی داره، انگار آب سرد ریختن روی من. یعنی دقیقا جایی که حساسیت بالا داشت و مربوط به قسمت مهم و سری می شد. ما میدونستیم اون در این بخش هست اما فکرش و نمیکردیم که از وضعیت عادی به وضعیت خاصی رسیده باشه و این مسئولیت مهم و عهده دار باشه. با این حرف کاظمی سکوت کردم. عاصف به کاظمی گفت: « یعنی جایی که دقیقا شهید مصطفی احمدی روشن بوده و مربوط به بخش تحریم های هسته ای کشور میشه. » به کاظمی گفتم: +همکارمون آقا عاصف دقیق گفتن، درسته؟ _بله. درست گفتن. سرم و انداختم پایین تاملی کردم، مجددا به کاظمی نگاه کردم گفتم: +آقای کاظمی، طبیعتا میزان دسترسی دکتر عزتی به مسائل سری، باید بسیار بالا باشه. _دقیقا همینطوره. مجددا چندلحظه ای سکوت کردم، به فکر فرو رفتم... خیلی عجیب بود برام. حالا شما هم بعدا دلیلش و میفهمید... به معاون امنیت گفتم: +بچه های ما دیشب بررسی کردن، وَ دقیقا همین چیزی که شما فرمودید بود. یعنی آماری که سیستم درمورد عزتی به ما داد، همینی بود که شما دادید وَ درسته، ایشون در قسمت بازرگانی هست. _خب. +اما موردی که الان حائز اهمیت هست، در طول مسیر هم که با همکارم داشتیم می اومدیم اینجا، همکاران بنده از اداره (.....) این کِیس و بررسی کردند، وَ طبق خبر دقیقی که اون نهاد به واحد ما داده، ظاهرا آقای عزتی سه تا سفر به خارج از کشور داشته که خب ما تا اینجاش و خودمون از قبل میدونستیم. _بله. درسته.. یک سفر به پاریس. عاصف گفت: « یک سفر هم به دبی » من هم ادامه دادم گفتم: +یک سفر هم به کشور اتریش. کاظمی معاون امنیت گفت: _بله درسته. +حالا سوال اینجاست که آقای دکتر افشین عزتی در سفرهای کاری که همین سازمان شما به ایشون محول کرده، در ماموریت به کشور اتریش سه روز اضافه تر مونده !! علیرغم اینکه ماموریتش تموم شده بود. چیزای دیگه ای هم هست که نمیتونم فعلا بهتون بگم. _بله، منم در پروندشون امروز داشتم بررسی میکردم چنین چیزی رو دیدم. اعصابم به هم ریخت.. با عصبانیت گفتم: +جناب کاظمی، شما قبل از ورود این شخص به قسمت بازرگانی سازمان که قسمت خیلی حساسی هم هست، در این واحد یعنی معاونت امنیت سازمان اتمی منصوب شده بودید.. درسته؟ _بله ولی معنای عصبانیت شمارو نمیفهمم. بلند شدم از روی صندلی، گفتم: +آقای محترم، ببخشید اینطور حرف میزنم. اما از این معاونت شما یک گزارش مبنی بر اینکه این آدم سه روز در اتریش اضافه مونده نه تنها به معاونت ما، بلکه به کل اداره و سازمان ما هم ارسال نشده. این خبری هم که به دست ما رسیده، برادران اداره (.....) خودشون فهمیدن. خب چرا؟؟؟ _چون که... سکوت کردو از ادامه کلام منصرف شد.. بهش گفتم: +چون که چی؟؟ جواب بده جناب آقای کاظمی معاونت حفاظت و امنیت سازمان انرژی اتمی. منتظرم! _چون که کوتاهی کردیم. +آها. که اینطور.پس کوتاهی کردید؟ آقای کاظمی میفهمید چی دارید میگید؟ این اسمش کوتاهی نیست، این اسمش غفلت هست. این اسمش میتونه کم کاری باشه. مسائل امنیتی شوخی بردار نیست. جناب! دارم بهتون هشدار میدم، قطعا با این کوتاهی شما وَ عواملتون برخورد خواهد شد. _آقای سلیمانی بفرمایید من چیکار کنم؟ +بشینید از همین امشب تا زمانی که در این مسئولیت هستید و از برکت بعضی حضرات مسئولیت های مهمی در آینده میگیرید، شبی3مرتبه نکات امنیتی وَ مواردی که بهتون آموزش داده شده رو مشق کنید. بخصوص در حوزه نفوذ. _مسخرمون کردید؟ +من نه! اما فکر میکنم ظاهرا شما سیستم امنیتی کشور و بنده و همکارانم مسخره کردید. الآن خبرش رسیده که این آدم3روز در اتریش اضافه مونده. اونم بچه های ما اگر از اون نهاد پیگیری نمیکردن، ممکن نبود ما خودمون بهش برسیم. چون اصلا به سیستم ما ارجاع داده نشده بود سفر این آقا. گزارش برامون نیومده از سازمان شما و معاونت امنیت اینجا. اینا اسمش کم کاری هست. _شما حالا آروم باشید ، باهم درستش میکنیم. +نه آقاجان.. این مسائل به این سادگی حل شدنی نیست. _خب الان بفرمایید دستور چیه؟ +آقای کاظمی، این گافتون و سرفرصت بهش رسیدگی میکنم شخصا. اما از این لحظه به بعد، تا اطلاع ثانوی، تکرار میکنم تا اطلاع ثانوی به هیچ عنوان آقای دکتر افشین عزتی حق خروج از کشور رو برای هیچ ماموریتی نداره. اینو به مقامات بالاتر ازخودتون در این سازمان هم اعلام کنید.. والسلام. نامه تمام. _چشم. +مجددا تاکیدمیکنم، از این مسئله فقط منو شماوهمکارم باخبریم. بعد از این حرفا به عاصف گفتم: «بلند شو بریم.» ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
بسم الله الرحمن الرحیم #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف #سری_سوم مقدمه. با عرض سلام و احترام خدمت شما
مقدمه👆👆 و قسمت اول سری سوم👆👆 با سلام و احترام خدمت مخاطبان محترم و عزیزانی که به تازگی به این کانال پیوستند. ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام جواد علیه السلام. برادران و خواهرانی که به تازگی به کانال خیمه گاه ولایت پیوستند میتوانند قسمت اول را از لینک زیر یا از همین قسمتی که ریپلای کرده ایم مطالعه کنند. تا کنون در سه سری منتشر شده است. دو سری اول فایل پی دی اف آن موجود است، و سری سوم هم ان شاءالله پس از اتمام آن، تبدیل به پی دی اف میشود. هرشب ساعت 22 از کانال خیمه گاه ولایت در ایتا و تلگرام و سروش منتشر می‌شود. برای خواندن قسمت اول سری سوم روی لینک زیر بزنید👇👇👇 https://eitaa.com/kheymegahevelayat/3843
🔴 تایمز اسرائیل خبر داد: مقامات اطلاعاتی اسرائیل معتقدند که حماس و ایران به توافق رسیده اند که این گروه مستقر در غزه، در صورت درگیری اسرائیل با متحدین ایران در مرزهای شمالی (گولان)، جبهه جدیدی را علیه اسرائیل در نوار ساحلی جنوبی باز کند. ✅ @kheymegahevelayat
🔺پلیس فتا با اعلام ناامن بودن اپلیکیشن موبایلی «وام ایران» نسبت به نصب این برنامه از سوی کاربران تلفن همراه هشدار داد 🔹با توجه به مشکلات اقتصادی که برای شهروندان پیش آمده، بسیاری از مردم به دنبال وام برای حل مشکلات خودند. 🔹مردم با مراجعه به بانک‌ها و مشاهده شرایط آنها برای اخذ تسهیلات، ناچار برای دریافت وام، اقدام به جستجو در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. 🔹کلاهبرداران نیز از این موضوع آگاهند و با ترفندهای مختلف شهروندان را در دام خود گرفتار می‌کنند؛ بنابراین لازم است شهروندان حساسیت لازم را در این باره داشته باشند و به چنین اپلیکیشن‌هایی اعتماد نکنند. ☑️ @kheymegahevelayat
هدایت شده از خط حزب الله
🔔 شماره‌ی جدید نشریه‌ی منتشر شد: ♨️ : چرا سیاستمدار باید باشد؟ 🔰 : شگرد برای شکست ❇️ : وسایلی که رهبر انقلاب در زندان همراه خود داشت 💢 : مایه آرامش و سکونت دل به انسان است ✅ : تفاوت بین انقلابىِ مثبت با منفی @Khattehezbollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فوری/یک افشاگری تکان دهنده از پشت پرده مافیای خودروسازی در ایران.... افشاگری از مدیران دوتابعیتی صنعت خودروسازی و املاک صدهامیلیاردی آنها در مناطق گرانقیمت کالیفرنیا و نیویورک آمریکا تا ارتباط پیدا و پنهان این مافیا با برخی سیاستمداران آمریکایی..... ⏪لزوم ورود سریع و انقلابی دستگاه های امنیتی و قوه قضائیه به پرونده مافیای خودروسازی ✍مردم یادتان باشد .عمده این مافیا و خائنین از جماعت (کارگزارانیها و اصلاح طلبان ومنافقین ) هستند..که چهل سال گذشته را زیر سایه امنیتی که بچه انقلابی ها با خونشان ایجاد کردند،خون مردم را باخیانت خود مکیدند. 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ @kheymegahevelayat
🔴مالک خلیج فارس کیست؟ ⏪ اعتراف مجله معروف سياست خارجي آمريكا بر مالكيت ايراني خليج فارس فارين پاليسي نوشت: آمريكا همواره مدعي است با قدرت در مقابل تهديدها، دريانوردي آزاد را به اين تنگه هرمز باز مي گرداند. ولي به نظر مي رسد اين تخيلي غير واقعي بيشتر نيست. آمريكا در حال ترك خليج فارس است، امسال يا سال بعد، شكي وجود ندارد كه آمريكا مي رود. 🔻 اگر سياست آمريكا و متحدانش مانند قبل بود، اقدامات اخير ايران با پاسخ سختي مواجه مي شد اما پاسخ مي‌دهند به دنبال گزينه نظامي نيستيم. ايران حالا مالك است. 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔺رسانه آمریکایی: سرکرده القاعده در شرایط وخیم جسمانی به سر می‌برد 🔹شبکه CNN به نقل از یک مقام بلندپایه در زمینه مبارزه با تروریسم گزارش داد، «ایمن الظواهری» دچار ناراحتی قلبی است و در اینکه بتواند برای سالیان طولانی سرکردگی القاعده را بر عهده داشته باشد، تردید وجود دارد. ☑️ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ را ببینید/ اگه براتون سواله چرا تماس تلفنی روحانی و مکرون صد دقیقه طول کشیده این بخش از دیدارشونو ببینید. ‌مکرون:سلام حالتون چطوره؟ روحانی: 😄😄😄😄 مکرون: باید حتما برای دیدار با شما.نیویورک میومدم؟ روحانی: 😂😂😂😂 مکرون:امیدوارم جلسه خوبی داشته باشیم. روحانی: 😂😂😂😂😂😂 نکته جالبش حالا اینجاست که واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور گفته: تماس تلفنی و رئیس جمهور ۱۰۰ دقیقه طول کشید و این یعنی ما در منطقه و در دنیا منطق داریم. آخه این چه استدلال خنده داریه!!! مثلا ترامپ زنگ میزنه به مکرون فوت میکنه و قطع میکنه؟! 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
وقتی گفت اختیارات فروانی داره، انگار آب سرد ریختن روی من. یعنی دقیقا جایی که حساسیت بالا داشت و مربو
از کاظمی خداحافظی کردیم بعدش باعاصف برگشتیم اداره. وقتی رسیدیم اداره ، با سه تن از کارشناسان اطلاعاتی پیرامون پرونده ای مهم تبادل نظر داشتیم. اون شب تا ساعت 8 شب جلسه داشتم. بعد از اتمام جلسه کارشناس های امنیتی که رفتند، همونطور که پشت میزم بودم سرم و گذاشتم روی میز تا کمی ذهنم آروم بگیره به فکر دکتر عزتی افتادم. درحال تدارک برنامه ای بودم که بدون اینکه دکتر افشین عزتی بفهمه و بو ببره، ما باید یه سرنخی از اون زن پیدا کنیم. تلفن دفتر و گرفتم زنگ زدم به بهزاد. دوتا بوق خورد جواب داد، بهش گفتم بیاد اتاق من. بلند شدم رفتم اثر انگشت زدم چندلحظه بعد اومد داخل... بهش گفتم: +خوب گوش کن ببین چی میگم. _جانم آقا عاکف. +یه زحمت بکش، همین الان برو تک تک شماره هایی که مربوط به افشین عزتی میشه رو بررسی کن، ببین وضعیتش چطوره و چندتا شماره داره. بعدشم رصد کن ببین در شش ماه اخیر شماره ای غیر از این هایی که الآن داره داشته یا نه. _چشم حتما... +این کارها که انجام شد مستقیم میری دفتر رییس بخش خودمون حاج هادی ( رییس بخش ضد جاسوسی ) برای پیگیری گرفتن مجوز شنود تموم شماره هایی که مربوط به افشین عزتی میشه از مراجع قضایی. میخوام تموم پیامک های شش ماه اخیرش و برام پرینت بگیری بیاری.. میخوام وقتی فردا صبح اول وقت که اومدم، بیاری روی میزم بزاری مطالعش کنم. _چشم آقا.. همین امشب تمومش میکنم... +فدای معرفتت بشم... برو ببینم چه میکنی. حاجی... +باز چیه.. دختر حاج کاظم و میخوای؟ دیدم میخنده..گفتم: + باشه باباجان.. دختر حاجی رو برات میگیریم. الان بگیر برو تا نزدم نگفتم کله پاچه بیارن. _حاج آقا من نوکرتم.. انقدر اسم این کله پاچه رو نیارید. میدونید من بدم میاد. +برو خودت و لوس نکن انقدر.. خانواده ای که میخوای باهاش وصلت کنی، از بالا تا پایین همشون کله پاچه خورن.. از حاج کاظم بگیر تا معشوقت مریم خانوم. دیدم سرش و از خجالت انداخت پایین.. گفتم: +خجالت نکش حالا. دیدم با مظلومیت تمام میگه: _حاجی! یعنی میشه من داماد حاج کاظم بشم. شهیدت میشم به خدا. +برو دیگه. بگیر برو که دیگه داری خیلی پر رو میشی.. هنوز هیچچی مشخص نیست هلاکتم شهیدتم راه انداختی. _آقاعاکف خیلی دیگه دارن لفتش میدن. یه جواب هست دیگه. +پیگیری میکنم بهت میگم. حاج کاظمِ دیگه. نمیشناسیش؟ راضی کردنش سخته.. دخترشم از خودش بیشتر ناز داره. ببین بهزاد، یه چیزی رو برادرانه بهت میگم. اگر به صلاحت باشه، به هم میرسید. نباشه نمیرسید. به همین راحتی! پس به خودت عذاب نده برادر من. بعدشم ازدواج بکنی، بلدی ناز بکشی یا نه؟؟ ازدواج و زندگی عین اداره نیست که خیال کنی عاکف پشت سرته 24 ساعته ازت حمایت میکنه. اونجا دیگه خودتی و خودت !! _آره حاجی.. بلدم. +ببینیم و تعریف کنیم. الانم برو کاری که گفتم و انجام بده. منم برم خونه. _چشم. ممنونم که عین یک برادر همیشه پشتم بودید. +عزیزمی. بهم بگو امشب چندنفر اینجا استندبای هستن ؟ ( یعنی چندنفر شیفت هستن؟ ) _7 نفر. منم هستم. آقا عاصفم که طبق معمولِ هر شب سرتیم هستند و می مونن اینجا، با 5 نفر دیگه از همکارا. +خوبه. به عاصف سلام برسون.. کاری بود بهم زنگ بزنید.. من برم که دیرم شد. برگشتم سمت میز کارم، اسلحم و از داخل کشو گرفتم گذاشتم درون کیفم، بعدش رفتم پایین سمت پارکینگ اداره. با راننده از اداره زدیم بیرون رفتیم سمت خونه.. وقتی رسیدم خونه ساعت دیگه حدود 9 و نیم شب شده بود. شام و که با همسرم خوردیم، دیگه ساعت حدود 10 و نیم شده بود.. بعد از شام رفتم نشستم روی مبل مشغول دیدن تلویزیون شدم و فاطمه هم اومد نشست کنارم. چهل دقیقه ای گذشته بود، احساس کردم دیگه نمیتونم بیدار بمونم و چشام داشت سنگین میشد. همونجا روی مبل چپ کردم خوابیدم. تا ساعت 1 بامداد خوابیدم. چیزی حدود دوساعت. از فرط تشنگی بیدار شدم رفتم یه نوشیدنی گرفتم از یخچال خوردم... خانومم نشسته بود داشت تلویزیون میدید، چنددقیقه ای پیشش نشستم و بعدش اون رفت خوابید منم رفتم اتاق کارم. خیلی ذهنم درگیر بود. به این فکر میکردم که اگر دکتر عزتی مشکل دار باشه باید هرچی زودتر جمعش کنیم. گوشی که خط امن درونش بود گرفتم زنگ زدم به عاصف.. جواب که داد گفتم: + سلام بر مومن شب زنده دار.. چطوری؟ _به به. سلام آقا ! چه عجب این وقت شب یادی از ما کردی؟ +مهم نیست.. بهم بگو وضعیت چطوره؟ _خوبه.. داریم کارایی که بهمون واگذار شده رو انجام میدیم. +میگم عاصف، امروز رفتیم دفتر کاظمی مهمونی!! درسته؟ _بله چطور ؟ + به بهزادبگو مجوز شنود از مراجع قضایی رو گرفته؟ قرارشدپیامک ها و تماس های شش ماه اخیر تمام خط هایی که به نام میزبانمون بوده رو از اداره بگیره. همین و درمورد سوژه اصلیمونم میخوام. خودش درجریان هست، اما تو تاکید کن نتیجش و بهم بگو. _ چشم. حله
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_بیستم از کاظمی خداحافظی کردیم بعدش باعاصف برگشتیم اداره.
بعد از تماس با عاصف، یک ساعتی رو فکر کردم. خوابم نمی اومد. نشستم یه کم قرآن خوندم و یه کم نماز خوندم و با خدا درد دل کردم، راز و نیاز کردم. به توصیه استاد اخلاقی که داشتم حدود صد بار ذکر یونسیه رو در سجده گفتم.. با اون ذکر غرق در آرامش شدم. اذان صبح که شد نمازم و خوندم، بعدش پیام زدم به رانندم که ساعت 5 صبح باشه درب خونمون. خانومم بیدار شد بعد از اینکه نمازش و خوند صبحونه رو برام آماده کرد و منم خوردم، بعد راننده اومد دنبالم و رفتیم اداره. ساعت 6:00 صبح وقتی رسیدم، فوری رفتم دفترم. طبق معمول هر روز بسم الله گفتم و توسلی کردم به حضرت زهرا و امام زمان بعدش کارم و شروع کردم. تیترهای مهم روزنامه ها رو خوندم. بولتن های محرمانه ای که برام اومده بود مطالعه کردم. ساعت 7 و نیم صبح بود که مشغول بررسی پرونده ها بودم، درب اتاقم به صدا در اومد. رفتم اثر انگشت زدم، درب و باز کردم، دیدم بهزاد هست. سلام علیک کردیم، بعدش اومد داخل کاغذ پرینت تماس ها و پیامک های عزتی رو گذاشت روی میزم. محتوا رو بررسی کردم دیدم دقیقا حدسم درست بوده. چیز خاصی نبود که بخواد مارو حساس کنه. اما دلم آروم نگرفت. گفتم بزار یکبار دیگه بررسی کنم، شاید من یه کم تند خوندم، یا بعضی قسمت های متن پیامک ها رو خوب ندیده باشم. همینطور که داشتم بررسی میکردم، لا به لای پیامک ها و تماس های عزتی چشمم افتاد به یک شماره که در این شش ماه اخیر، عزتی به اون خط فقط یکبار، اونم به شکلی خاص فقط یه دونه نقطه فرستاده که در پاسخ هم از شماره مقابلش این کلمه رو دریافت کرده: « 9s » به شماره نگاه کردم دیدم ایرانسله به بهزاد گفتم: +فوری عاصف و برام بگیر.. بهش بگو که همین الان فوری بیاد دفترم کارش دارم. _چشم. سه دیقه بعد عاصف رسید... _سلااامممم حاج عاکف.. صبحت بخیر. +سلام. عزیز دل. صبح شماهم بخیر. میگم عاصف به این یه نگاه کن. _چی هست؟؟ کاغذ پرینت تماس ها و پیامک های دکتر عزتی رو دادم بهش. گفت: _آها متن پرینت پیام ها و تماس ها هست..درسته؟ _آره. _ برای اونی هست که پیامک زدی دیشب؟ یا...؟؟ +برای دکتر عزتی هست. _خب چی شده؟ +هیچ مورد مشکوکی نداشته. اما بین تموم این پیاما یه پیام خودنمایی میکنه.. _چی هست؟؟ کجاس؟ کدوم صفحه؟ +صفحه 5 دورش و خط قرمز کشیدم.. عاصف ورق زد، رفت روی صفحه مورد نظر، کمی مکث کرد، بعدش گفت: _یعنی ممکنه پیام افشین خان عزتی به اون زن باشه یا یکی که... حرفش و قطع کردم گفتم: +فعلا مشخص نیست که این شخص چه کسی هست. اما باید بررسی کنیم. عاصف جان از اینکه انگار کد فرستادند برای هم دیگه، این برای من مورد سوال هست.. بهش مشکوکم... دقیقا یک بار در همون ساعتی که پیام داده به خط مقابل، تماس میگیره اما طرف مقابل پاسخی نمیده. وقتی پاسخ داده نمیشه به تماسش، سه دقیقه بعد ، از همون خطی که به عزتی پاسخ داده نشد، پیام میاد. پاسخی هم که اومده همینی هست که دورش و خط قرمز کشیدم. متنی که میبینی !! یعنی ! « 9s » . اینکه از حروفی مثل 9 s استفاده میشه برای من سواله.. میخوام ته ماجرارو در بیارم.. ممکنه چیزی هم نباشه.. اما میخوام بازم بدونم. _ بزار این شماره رو در بیاریم ببینیم کیه. +برو ببینم چه میکنی. عاصف رفت، 20 دقیقه بعد مجددا اومد اتاق من. داشتم گزارش های شب قبل و که یکی از بچه ها آورد برام می خوندم.. گذاشتمش کنار گفتم: +عاصف خان بگو ببینم اول صبحی چیکار کردی؟ _عرضم به حضورت این شماره که اون عبارت و برای دُکی جون فرستاده، سه روز بعد از دادن این پیامک سیم کارتش کلا مسدود میشه. +مگه میشه یه سیم کارت ظرف سه روز مسدود بشه؟ فرآیند خاصی باید طی بشه برای مسدود شدن تا یه سیم کارت مسدود بشه. یک ماه اول یک طرفه میشه، در ماه دوم به طور کل مسدود میشه. شماره به اسم کیه؟ _ شماره به اسم یه پیر زنه 70 ساله هست. تعجب کردم... گفتم: +مگه میشه؟ _فعلا که شده. +پیگیری این موضوع رو در دستور کار قراربده.. به عهده ی خودته. مشخصات این پیر زنه رو در بیارید تا بفهمیم کیه. منم که انگار خرم و باور میکنم افشین عزتی با اون همه یال و کوپال که اون شب با اون دختره جوون بوده، برای یه پیرزن نقطه میفرسته اونم برای عزتی s9 میفرسته !!! ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بازداشت عامل ارسال فیلم به صفحه علینژاد 🔹 فرد بی‌حجابی که از آمر به معروف فیلم گرفته و برای رسانه‌های دشمن ارسال کرده بود؛ ساعاتی پس از انتشار فیلم، با وصول گزارش مردمی به سامانه دادسرای ارشاد و صدور دستور قضایی، توسط مامورین پلیس اطلاعات و امنیت شناسایی و بازداشت شد. ✅ @kheymegahevelayat
🔹جنگ با ایران بسیار وحشتناک‌تر از جنگ با عراق است. 🔸رابرت فارلی در «نشنال اینترست» نوشت: آمریکا قصد تغییر رژیم در ایران با حمله نظامی را در سر می‌پروراند و اسرائیل و عربستان نیز در تلاشند تا این اتفاق بیفتد. 🔸اما باید دانست شرایط بوش برای حمله به عراق با شرایط ترامپ برای حمله به ایران متفاوت است و به این آسانی نیست. 🔸کارزار اولیه حمله به زیرساخت‌های نظامی از جمله پایگاههای هوایی، دریایی و تسلیحات موشکهای بالستیک است که آسیب قابل توجهی به همراه خواهد داشت. 🔸سعودی‌ها هزینه را تامین خواهند کرد اما معلوم نیست هزینه یک جنگ درازمدت را بپردازند. 🔸سپس زیرساخت‌های نفتی و بعد حمل و نقل مورد هدف قرار خواهد گرفت و خسارت شدید افتصادی به ایران وارد خواهد آمد. 🔸اما حمله به تاسیسات صنعتی شهری و سایر اهداف جزو محدودیت‌های تعریف شده است که قابل اجرا نخواهد بود. 🔸این حمله با حمایت مجاهدین خلق به عنوان مخالف رژیم انجام می‌شود و کار انتقال سلاح، عملیات اطلاعاتی و ایجاد نیروی نظامی در کردستان عراق انجام می‌شود. 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat