eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
33.9هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
214 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸آمدنیوز هم حسینیه شد، بعد یه عده مسخره میکنن وقتی میگیم کاخ سفید را حسینیه میکنیم :)) 👤 ادمین: فاتح اسرائیل ✅ @kheymegahevelayat
📛 کنفرانس خبری دشمن شاد کن و فتنه انگیز 📌 خیلی تمایل نداشتم به نشست خبری رئیس جمهور بلافاصله پس از پایانش واکنشی نشان بدهم ولی پاسخ های روحانی، حقیر را وادار به واکنش کرد 📛 این کنفرانس چند نکته داشت 📌 هر جا قصور و کوتاهی بوده که عامل اصلی آن دولت می باشد اینگونه القا شد که ناشی از خرابکاری های دولت قبل یا سایر ارکان انقلاب اسلامی بوده و اقدامات دولت به دستور و یا تایید رهبری صورت گرفته است 📌 هرجایی دستاوردی وجود داشته حتی اگر دولت با آن مخالف بوده و کارشکنی کرده و یا توسط سایر ارکان انقلاب اسلامی صورت پذیرفته به نام دولت مصادره شد 📌 در این کنفرانس ارکان انقلاب اسلامی مثل نیروهای ارزشی، سپاه، قوه قضاییه، شورای نگهبان، ولایت فقیه، پلیس و... به شدت تخریب شدند و همه مشکلات و معضلات بر گردن آنها انداخته شد 📌 امروز تیترهای فتنه انگیز و خوراک رسانه های معاند مهیا شد و جملاتی که گفته شد قطعا اگر در آینده فتنه ای رخ دهد مورد استفاده قرار خواهد گرفت، جملاتی همشون رفراندوم، ازادی جاسوسان و مزدوران، مذاکره با آمریکا، زیر سوال بردن شورای نگهبان و اصل نظارت استصوابی، زیر سوال بردن اقدامات قوه قضاییه و... 🔴 در مجموع باید عرض کنم دولت هیچ دستاوردی برای عرضه نداشت از این رو با تکنیک های جنگ روانی و به صورت ناجوانمردانه سعی کرد دهان منتقدان را نه تنها ببندد بلکه حتی با فرار به جلو دیگران را مقصر وضع موجود و عدم کارایی دولتش معرفی کرد و با انحراف افکار عمومی دستاوردسازی کرده و یا دستاوردهای انقلاب اسلامی را به نفع دولت مصادره میکند و سپس با حرفای شاز و متحجرانه و با تخریب قوه قضاییه و شورای نگهبان برای وقایع و حتی فتنه احتمالی زمستان امسال زمینه سازی و بهانه تراشی کرد 🚨 نکته فراموش شده توسط روحانی و حامیانش این است انقلاب اسلامی بسیار هوشمندانه تر از این حرفاست و به زودی ضربات مهلکی بر پیکر فتنه‌گران خواهد خورد و در آینده قطعاً تذویر و فتنه شان خنثی و به خودشان باز خواهد گشت. 👤 ادمین: حاج عماد ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
چه گاندویی بشه داستان و 😁 ✅ @kheymegahevelayat
روح الشیطان زم از داخل گونی دارن میو میو میکنن. یادتونه چقدر میو میو می‌کرد؟ چسب زخم بدم خدمتتون😁😁 ✅ @kheymegahevelayat
‏احتمالا گاندوی ۲ رو اگر آشنا قول بده سرویس‌بهداشتی‌های بند رو خوب تمیز کنه، اجازه بدن ببینه. @kheymegahevelayat
🔺ساعتی پیش حجت الاسلام طائب مسئول سازمان اطلاعات سپاه از پایانه مرزی شلمچه بازدید کردند. جانم به این چهره زیبا و پر نور و با اُبُهت ✅ @kheymegahevelayat
توییت #خیمه_گاه_ولایت ظاهرا اونایی که هرروز یه ژیلت در جیبشون آماده دارن تا موقعی که حکومت استحاله شد جیم کنن در برن، الان بار سفر و بستن و میخوان فرار کنن. چون روح الشیطان زم در بازجویی اعترافات مهمی داره. شعار اونایی که دارن فرار میکنن اینه سوی دیار آمریکا سوی دیار آمریکا با دست و پا میرویم، ما کله پا میرویم به سبک حاج صادق آهنگران خوانده شود. ✅ @kheymegahevelayat
🔸 مرکز تحقیقات کنگره آمریکا: ایران از جمله تهدیدهای موشکی علیه آمریکا است. @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سیزده حیدر گفت: «حله آقا عاکف. فقط زودتر راننده
وقتی به رییس خبر دادم که آمبولانس میخوایم، 10 دقیقه بعد یه آمبولانس اومد درب خونه ای که داخلش بودیم. فورا زنگ زدم به مهرداد گفتم: «با 3200 بیاید این زنه و مَرده با اون راننده ای که دستگیر شده هر 3تاشون و ببرید به همونجایی که باید ببرید.» از حیدر و تیمش تشکر کردم. مهرداد و 3200 هم اومدن دستگیر شده ها رو چشم بند و دستبند زدن بردن به جایی نامعلوم برای دیگران و معلوم برای رییس و من و 3200 و مهرداد. خودم همراه نسترن با آمبولانس رفتم. وقتی رسیدیم بیمارستان فوری منتقل شد به داخل یکی از اتاق ها. لحظه به لحظه توی دلم به آقاجانم حضرت مهدی توسل میکردم که نسترن زنده بمونه. کنار تخت نسترن بودم که دیدم دو نفر پزشک و چندتا پرستار اومدند بالای سر نسترن حاضر شدند. اقدامات لازم پزشکی برای نسترن صورت گرفت. یه چیزی رو هم بگم، شانسی که ما آورديم وَ نسترن آورد این بود که از پودر سیانور استفاده نکرده بود. چون اگر پودر و میخورد یک ثانیه هم زنده نمیموند. نسترن تازه سیانور و گذاشته بود دهنش داشت میجَوید که من سر رسیدم و فورا مشت زدم به دهنش تا قرص و بندازه، بعدشم انگشت کردم داخل حلقش تا اگر چیزی به داخل معدش رفته بالا بیاره و شانس زنده موندنش بیشتر بشه. علی ایحال، بعد از حدود یکساعت تلاش تیم پزشکی و پرستارها، با لطف خدا تونستیم نسترن و قاچاقی زنده نگه داریم. زنگ زدم به مهرداد گفتم بیاد بیمارستان. بعد از نیم ساعت وقتی رسید بهش گفتم: «بمون اینجا چشم از نسترن بر ندار. تحت هیچ عنوانی کسی حق نداره داخل اتاق بیاد مگر سه نفر.» اون سه نفر دکتر قبادی بود برای کنترل وضعیت نسترن و دوتا پرستار دیگه که باید به نسترن دارو تزریق میکردند. حتی انقدر امنیت کار و بردیم بالا گفتیم به اندازه سه روز داروهای مورد استفاده رو بیارن داخل اتاق نسترن بزارن و برن تا برای استفاده دارو، هر دقیقه اون دوتا پرستار نرن از اتاق داروها، چیزی نیارن چون به هیچکسی اطمینان نداشتم. مهرداد و گذاشتم بیمارستان و رفتم اداره. فورا رفتم حسینیه اداره نمازم و خوندم بعدش رفتم دفتر رئیس تشکیلات. هماهنگ شد و وارد اتاقش شدم. به محض ورود از پشت میزش بلند شد عمامش و گذاشت سرش اومد پشت میزجلسات نشست. منم نشستم روبروش. با نگرانی و آشفتگی پرسید: _تعریف کن. +متاسفانه حال نسترن اصلا خوب نیست. _پیشنهادت چیه؟ +نظرم اینه که نسترن و منتقل کنیم به همون خونه ای که دیشب من و شما صحبتش و کردیم. یه پزشک و یه پرستار خانوم از بیمارستان بگیریم و ببریم داخل اون خونه. تا وقتی خوب نشد اون پزشک و پرستار حق ندارن از خونه خارج بشن یا با کسی ارتباط داشته باشن. باید کاملا فضا رو بسته نگه داریم. _خب، این راه حل خوبیه اما زنده موندن نسترن دست خداست. درسته؟ +بله! _به نظرت یه پزشک و یه پرستار هر چقدر هم قوی باشن میتونن کسی که سیانور خورده رو زنده نگه دارند؟ +ان شاءالله میتونن. _من به زنده موندن نسترن دیگه امیدی ندارم. نمیدونم رییسمون هم این مطالب و میخونه بعدا یا نه! اما الان صادقانه میگم! توی دلم یه استغفار کردم و گفتم حاجی چقدر خری توووو! من نیروی تو هستم، عوض اینکه ته دلم و قرص کنی داری ته دلم و خالی میکنی و میگی نسترن زنده نمیمونه!؟ همینطور که توی خودم بودم گفت: _حواست کجاست؟ نگاش کردم گفتم: +حاج آقا من یه پیشنهاد دارم. _بگو. میشنوم. +سیانور به بدن نسترن اثر کامل نداشته. به نظرم زنده می مونه! از طرفی این سلیته خیلی مرموز هست. قرار هست تا یکساعت دیگه جواب تموم آزمایشات خونش و بیمارستان بده دست مهرداد و خبرمون کنه. اگر اثر سیانور در بدنش باقی مونده باشه، من میتونم با یک متخصص طب سنتی که تا الآن حدود 10 نفر از قرص برنج خورده ها رو به لطف خدا برگردونده هماهنگ کنم بیاد به همون خونه ای که مدنظرمونه با یه سری اقدامات پزشکي مثل عوض کردن خون و... نسترن و درمان کنه. زمان زیادی هم نمیبره و چند روزه میتونیم این جانور و احیاش کنیم تا به مراحل بازجویی برسیم! رییس گفت: _فکر خوبیه! اگر احساس میکنی میشه این کار و انجام داد برو سراغش! +پس من نسترن و با یک پزشک و پرستار منتقلشون میکنم به خونه مورد نظر. _حله. برو یاعلی. بلافاصله از اتاق رییس اومدم بیرون و رفتم سمت بیمارستان. با رییس بیمارستان صحبت کردم و گفتم یه پزشک و یه پرستار و تا اطلاع ثانوی در اختیارمون بگذاره. با رئیس بیمارستان مطرح کردم که از کجا هستیم و این نیاز کاملا ضروری هست. رییس بیمارستان مراحل قانونی مرخصی به اون پزشک و پرستارو فراهم کرد تا برای ادامه درمان نسترن با ما بیان. با یه آمبولانس مخصوص نسترن و بردیم به خونه امنی که هیچ کسی ازش خبر نداشت. حالا براتون میگم کجا بود.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهارده وقتی به رییس خبر دادم که آمبولانس میخوایم
خب! برگردیم به شب قبلش! یعنی زمانی که من و رییس توی ماشین باهم صحبت میکردیم. تموم این اتفاقات از بردن نسترن به بیمارستان تا فراری دادنش و سیانور خوردنش و... یه شب تا صبح اتفاق افتاد. یادتونه داخل ماشین رییس بهش یه پیشنهاد و دوتا طرح ارائه دادم؟ «رجوع شود به لینک زیر https://eitaa.com/kheymegahevelayat/4859 پیشنهادم این بود برای کشف باگ نباید در زیر مجموعه خودم جستجو کنم، بلکه باید در سطح وسیع تر و بالاتر از خودم بگردم. دوتا طرح یا همون یک طرح دو مرحله ای ارائه داده بودم. حالا اون طرحی که به رییس ارائه دادم و براتون میگم.. بهش گفته بودم: +به نظرم طی چند ساعت آینده متهم و منتقل کنیم به جایی که فقط من و شما مطلع هستیم. وگرنه نمیشه باگ و پیدا کرد و سرویس مقابل هم حساس میشه وقتی ببینه با نسترن ارتباط نداره. _بهت این اجازه رو میدم متهم و منتقل کنی. اما تا کِی؟ +تا قبل از بازجویی. چون ما برای ارتباط های ایمیلی و پیامکی نیروهای حریف با نسترن بهش نیاز داریم. _همین امشب منتقلش کنید به یکی از خونه های امن. خونه الف 1000 چطوره؟ همونجایی که مخصوص جلسات سری من با مقامات هست. +خیلی خوبه. چون مطمئن ترین خونه اونجاست. _تنها کسی که میتونه به این خونه رفت و آمد کنه خودتی، عاصف، وَ یک خانوم. +چشم. اما اگر اجازه بدید از خانوم 3200 و خانوم افشار باهم استفاده بشه. 3200 در این پرونده کمک های عملیاتی زیادی کردند و میتونن اثر گذار باشن در این قسمت. خانوم افشار هم میتونن برای اقدامات فنی، سایبری وَ کدهایی که ممکنه از سرویس های مقابل برای نسترن بیاد رمز گشایی کنه، برای همین موثر هستند. اگر ممکنه اجازه بدید از این ترکیب استفاده کنم. _پس فقط شما 4 نفر. تو و عاصف برای هدایت این بخش از پرونده، خانوم 3200 برای مراقبت از نسترن، چون شما نامحرمید، وَ خانوم افشار برای اقدامات فنی اطلاعاتی. تاکید میکنم فقط شما چهارنفر از خونه الف 1000 استفاده میکنید. هیچ کسی نباید باخبر بشه. +چشم حاج آقا. نکته: یک ساعت بعد از گفتگوی من و رییس، با صلاحدید خودش، مهرداد رو هم به این جمع اضافه کرد! رئیس تشکیلات به حرفاش ادامه داد و گفت: _ ساعت 7 صبح اقدام کنید برای دستگیری کسانی که با این پرونده مرتبط هستن و با نسترن همکاری کردن. حتما اقدام کنید و وارد فاز عملیات و دستگیری بشید. +چشم. _حالا بهم بگو پیشنهادت برای منتقل کردن نسترن از اداره به خونه الف 1000 چیه؟ رییس راست میگفت. باید یه کاری میکردیم که فردا پس فردا اون باگی که مطمئن بودیم اطراف خودمونه متوجه این انتقال نشه! چون میتونست از طریق دسترسی به دوربین ها خیلی چیزارو بفهمه که نسترن و به طور عادی منتقل کردیم به جایی! برای همین تصمیم گرفتم داخل غذای نسترن چیزی بریزیم که با همون دو سه تا لقمه اول بلافاصله بالا بیاره و ببریمش بیمارستان. ما پیش بینی کردیم که وقتی خبر منتقل شدن نسترن به بیمارستان به مرتبطین این پرونده برسه، اون نفوذی متوجه میشه. برای همین مطمئن بودیم میان نسترن و فراری میدن! همین طرح باعث شد از مهرداد و 5 تا نیروهای عملیاتی که در مرخصی بودند استفاده کنیم چون از پروژه با خبر نبودند و کسی هم نمیتونست بفهمه اینا با ما همکاری کردند! حالا گرفتید چی شد؟ تموم این اقدامات صحنه سازی بود! من تقریبا فهمیده بودم که از کجا داریم ضربه میخوریم اما هنوز برام قطعی نشده بود، چون اون نامرد نفوذی هیچ ردی از خودش نمیگذاشت! از طرفی من احساس میکردم خودمم در یک بازی قرار گرفتم که یک طرفش منم، یک طرفش رییس، وَ اون عامل نفوذی در وسط ! حسم بهم میگفت رییس از خیلی چیزا باخبره، اما داره با یک تیر دوتا نشونه رو میزنه! هم پروژه رو پیش میبره، هم اینکه این نفوذی انقدر گنده هست که رییس میخواد اون و اساسی ضربه فنی کنه تا در محکمه دستش باز باشه. خلاصه این یک بازی سخت و فشرده ی کاملا اطلاعاتی بود که زوایای پنهان زیادی داشت وَ باید کشف میشد. اما برگردیم به بیمارستان... بعد از هماهنگی های لازم، از آقای دکتر و اون خانوم پرستار دعوت کردم تا در یک اتاق مخصوص توی بیمارستان باهم صحبت کنیم. براشون توضیح دادم که از خانوادشون بابت یک ماموریت کاری با زمانی کاملا نامعلوم خداحافظی کنند. گوشیشون و گرفتیم و تموم مواردی که ضدامنیتی محسوب میشد ازشون جدا کردیم. با مهرداد و یک دکتر وَ یک پرستار، خانوم نسترن توسلی شاه مهره جاسوسی تا این لحظه رو با آمبولانس منتقل کردیم به خونه ی امن الف 1000 که مخصوص جلسات رییس با سران قوا و سران لشگری و سران امنیتی و اطلاعاتی بود. اون خونه مجهز به سیستم های فوق العاده پیشرفته ی امنیتی وَ ضدجاسوسی بود که ما خیالمون جمع بود اتفاقی تهدیدمون نمیکنه.