سلام.
در صفحه اینستاگرام خیمه گاه ولایت در ۳ پست جداگانه ترک صوتی منتشر شد که مربوط به اتفاقات احتمالیه چندماه آینده هست که ممکنه اتفاقاتی در کشور بیفته. متاسفانه در کانال ایتا هرکاری کردیم نشد بارگذاری بشه اون سه پست.
اما در کانال تلگرام خیمه گاه ولایت منتشر شد و لطفا فوری برید بشنوید.
کسانی که تلگرام ندارند روی لینک زیر که مربوط به اینستاگرام خیمه گاه ولایت هست بزنند و از طریق گوگل اون سه پست آخر و بشنوند
https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/
و کسانی هم که اینستا ندارند اما تلگرام دارند روی لینک زیر بزنند و بشنوند.
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
خیمهگاه ولایت
_ فعلا که نه.. خبری بشه بهت خبر میدم حتما. خداحافظی کردیم و قطع کردم و رفتم سمت مخابرات پیش عواملمو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت چهل و نهم
فیلم و که از تهران بچه ها واسم فرستادند، فایل و باز کردم و پلی کردم. دیدم اینبار چسب و از دهن فاطمه برداشتن... اما دستش و همونطور از پشت بسته بودن باز نکردن، همونطور مونده بود.. فاطمه رو جلوی دوربین نشوندن روی یه صندلی و سر و صورتش زخمی بود و داشت حرف میزد.. توی این فایل تصویری که تروریستا از مازندران فرستادند تهران و تهران فرستاد 034 و بچه هامون برای من فرستادند..
فاطمه میگفت:
عاکف تورو خدا نجاتم بده.(فاطمه حواسش بود اسم اصلیم و نگه و اسم سازمانی و تشکیلاتی من و بگه). عاکف تورو خدا نجاتم بده. اینا همش دارن با چوب و کابل من و کتک میزنن.. تا میخوام بخوابم من و با سیلی بیدار میکنن. دو سه روزه نزاشتن بخوابم حتی یه ثانیه...عاکف اینا میخوان من و بکشن. اینا چند بار بهم برق دادن. الانم تنم برق وصله با ولتاژ بالاتر...
فاطمه همینطور زار زار گریه میکرد و التماس میکرد و میگفت:
عاکف اگر به خواستشون عمل نکنی من و میکشن و با همین برق خشکم میکنن. عاکف دلم واست یه ذره شد. دلم میخواد ببینمت..حتی شده قبل مرگم میخوام یکبار دیگه ببینمت.. تورو خدا برام یه کاری کن. من از این دوتا میترسم. عاکف التماست میکنم کمکم کن. یا نجاتم بده یا اگر نمیشه فقط یه کاری کن من ببینمت اگر قراره بمیرم.. فقط بهشون بگو من یه بار صدات و بشنوم باهات حرف بزنم. یه بار دیگه چهرت و ببینم..
فاطمه همینطوری التماس میکرد و گریه میکرد و میگفت: «کمکم کن.»
منقلب شدم ولی جلوی خودم و گرفتم.. دلم میخواست بمیرم.. واقعا داقون بودم.. دیگه واقعا وقت یه اقدام ضربتی و بسیج همگانی بود. فوری تماس گرفتم تهران و گفتم: «همین الان میام 034 تهران.»
حاجی بهم گفت نمیخواد بیای و مازندران و ترک نکن اما زیربار نرفتم..
با فرودگاه ساری هماهنگ شد، و از چالوس با هلی کوپتر رفتم فرودگاه مرکز مازندران که اسمش دشتِ نازِ ساری بود اگر اشتباه نکنم.. از اونجا هم با یه پرواز مخصوص خیلی فوری مازندران و به مقصد تهران ترک کردم. رفتم فرودگاه تهران پیاده شدم. با پرادوی اداره اومده بودند دنبالم، گفتم من و ببرن 034.
رفتم 034 پیش حاج کاظم. کد ورود و دادم وارد شدم. با توپ پُر رفتم داخل ساختمونه سه طبقه ی خونه امن تشکیلات. عاصف من و وقتی دید مات موند. چون فقط حاجی میدونست من دارم میرم تهران.. خلاصه کارمون طوریه که احدی نمیفهمه ما الان کجاییم و نیم ساعت بعدش کجاییم. رفتم دفتر حاج کاظم در زدم وارد شدم.
بعد از وارد شدن بغل کردیم هم و عاصف هم همزمان اومد داخل اتاق حاجی... بهشون گفتم:
«بشینیم سه تایی ببینیم میخوایم چیکار کنیم.. من باید فوری برگردم مازندران. وقت نداریم دیگه اصلا. چون احتمالا تا چند ساعت دیگه اتفاقایی میفته اونجا. یا شهادت فاطمه، و یا نجاتش.. و شایدهم گره خوردن این پرونده بیشتر از قبل و یا خیلی اتفاقات خسارت بارِ دیگه..»
همه چیزارو من و حاجی و عاصف از اولِ اول،، یعنی از ترکیه تا اینجا بررسی کردیم..
دیدم یکی در زد.. در که باز شد دیدیم خانم ارجمند هست.. حاجی بهش گفت: «بیا داخل.»
اومد دیدیم یه موبایل دستشه و داره هی زنگ میخوره.
گفت: «نامزد مجیدی هست. همینجور داره یه بند زنگ میزنه.»
بهش گفتم:
+خب جواب بده.
_من نمیتونم. آخه بهش چی بگم آقا عاکف. نمیتونم بهش بگم شوهرت تیر خورده. تازه روز عقدش هم هست.. راستش من جرات چنین کاری رو ندارم.
+الان از مجیدی آخرین خبری که دارید چیه؟ زنده هست یا...
عاصف گفت:
توی اتاق عمله. تیر نزدیک گردنش خورده.
نگاه کردم دیدم همینطور گوشی داره توی دست خانوم ارجمند زنگ میخوره.
گفتم: «گوشی و بده به من.»
گوشی و گرفتم و جواب دادم:
+سلام بفرمایید.
_سلام.. ببخشید آقای مجیدی نیستند؟
+خیر
_عذرمیخوام من همسرشون هستم.. قراربود تماس بگیرند از چندساعت قبل باهام، ولی تماس نگرفتند و نگران شدم..میشه بگید شما کی هستید؟
+خانم ببخشید، من همکارشونم (همکارش نبودم . چون اون دانشمند صنعت فضایی کشور بود و من امنیتی. مجبور بودم اینطور بگم.) خواهر محترمم، خیلی ازتون عذرمیخوام اما متاسفانه باید عرض کنم آقای مجیدی، امروز در یه ماموریتی، به طور اتفاقی و مشکوک بهشون تیر خورده. الانم اتاق عمل هستند.
منتظر جواب و واکنش خاصی موندم، اما دیدم صدایی نمیاد.
+الو. الو... خانومِ آقای مجیدی صدای من و دارید؟
ظاهرا زنه شوک بهش وارد شد. از اون طرف یکی گوشی و گرفت و گفت:
_الو شما کی هستید. چی گفتید حال خواهرم بد شده.
سرو صدا میومد یکی میگفت آب قند بهش بدید حالش میاد سرجا و یکی میگفت آب بپاشید به صورتش و...
گوشی و قطع کردم و به ارجمند چپ چپ نگاه کردم و بهش گفتم: «گوشی و بردار ببر پایین.. سیم کارت و باطریش و در بیار و بزارش یه جایی دور از دفتر.. به مرتضی بگو یه ماشین بفرسته جلوی درب خونه مجیدی، برن خانومش و بگیرن و ببرن بیمارستان.»
✅ ادامه👇
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت چهل و نهم فیلم و که از تهران بچه ها واسم فرستادند، فایل و
ارجمند داشت میرفت که بهش گفتم بمونه چندلحظه.
کارت بانکیم و از جیبم در آوردم و دادم بهش و گفتم:
«خسرو جمشیدی که توی خاک ترکیه ترور شده، مشخصات خانومش و بررسی کنید. بعدشم شماره حساب دقیق خانومش و پیدا کنید. کارتم و میدم بهتون تا از حساب من که توش الان 5میلیون و دویست پول هست، 5 میلیون به حساب همسر مجیدی بریزین تا برای سه ماه آینده دستشون پول باشه، چون بهش قول دادم از خانوادش حمایت کنم.. ان شاءالله حالا اگر بعد سه ماه زنده بودم باز درخدمتشون هستم.»
ارجمند رفت و من و حاجی و عاصف ادامه دادیم جلسمون و ! حاجی گفت:
_عاکف تو که خبر دادی از شمال داری میای اینجا، دلم قرص شد. البته عاصف خَلَاء و عدم حضور تورو برام جبران میکنه. ولی خب هر گل یه بویی داره و هر سلاحی یه کاربرد داره. میخواستم بهت این و بگم که تو توی آسمون شمال__تهران بودی اتاق عملیات حریف زنگ زده بهمون.. بچه ها تونستن محدوده بیشتری رو از تماسشون شناسایی کنند.. ولی چون تلفن اونا ماهواره ای هست و زود هم قطع میکنند هنوز دقیق نتونستیم تشخیص بدیم چخبره و کجا هستند.
+چی گفتند؟
_همون زنه قبلیه بود و بهمون گفت انگار شما متوجه نیستین که ما کاملا جدی هستیم.. خیال میکنید من شوخی میکنم؟ نیم ساعت دیگه که جنازه زن عاکف و بهتون گفتم کجاست می فهمید ما چقدر جدی هستیم. داشت قطع میکرد که داد زدم سرش و گفتم صبرکن. بعد بهش گفتم این دفعه قول میدم پی ان دی اصل و بهتون بدم نه قلابیُ. که اونم گفت بار آخری هست که فرصت میدیم.
+خب حاجی الان برنامه چیه؟ میخوایم بدیم قطعه ی اصلی رو واقعا؟
_مجبوریم.. با مقامات بالاتر تشکیلاتمون رایزنی کردم. اوناهم پذیرفتن طرح و !! چون اینطوری هم میتونیم به منطقه ای که، اتاق عملیات اونا هست برسیم و هم اینکه میتونیم بعد دستگیری اینا محل نگهداری خانومت و از زیر زبونشون بکشونیم بیرون. اصل کاری همین اتاق عملیات توی تهرانه که داره به شمال خط میده چیکار کنن و چیکار نکنن..چون موتور سواره تونست در بره.. ما توی ترافیک موندیم.. نمی تونستیم با موتور هم زیاد تعقیبش کنیم..چون نظر کارشناسا بر این بود حساس نکنیم طرف مقابل و.
+نمیدونم چی بگم حاجی.
_عاکف من میرم یه سر اداره و با مقامات بالاتر بررسی میکنم بازم این طرح و !! یه سری پیشنهادات و نقطه نظراتی هست که باید نظر بدن روی اون.. چون از اختیارات من خارج هست.
حاجی جلسه رو ترک کرد و رفت اداره، تا با رییس تشکیلاتمون و یه سری کارشناس های اطلاعاتی امنیتی هماهنگی و بررسی های لازم و انجام بده.
من و عاصف مونده بودیم توی دفتر و داشتیم تبادل نظر میکردیم و عملیات و اتفاقاتی که ممکن بود بیفته رو بررسی میکردیم. ده دقیقه بعد از رفتن حاجی، دیدم از دفتر پایین زنگ زدن به دفتر حاجی که طبقه بالا بود.
تلفن دفتر و جواب دادم:
+بگو خانم ارجمند میشنوم.
_حاج عاکف، از یکی از نهادها اومدن و میخوان ورود کنند داخل ساختمون. نمیدونیم چیکار دارن. آیفون و زدن و اسم شما و حاجی رو آوردن. دروباز نکردم.. چون اصلا هماهنگی نشده.. دستور چیه؟
+چند لحظه وایسا. گوشی دستت باشه.
رفتم از پنجره دفتر نگاه کردم و دیدم یه ماشین، با پلاک اداری هست و انگار با دوسه تا محافظ دم در ایستاده. برگشتم سمت میز و گوشی و گرفتم و گفتم دوربینی که توی کوچه هست و مربوط به ما هست، هر سه تا تصویرش و بفرست روی مانیتور حاجی ، تا من اول ببینم چخبره. اگه میشه زوم کن روی ماشین و اون کسانی که جلوی درب ایستادند.
تصاویرو فرستاد و همونطور که گوشی دستم بود ومانیتور و میدیدم، بهش گفتم: «دیدمشون.. گوشی و بده دست مرتضی.»
مرتضی گرفت گوشی رو بهش گفتم:
«مرتضی جان، فورا مسلح میری پایین دم در.. قبلش از دوربین نگاه بکن وضعیت بیاد دستت.. رفتی پایین درو باز نمیکنی.. از اون پنجره کوچیکی که روی در هست بپرس چیکار دارن. بعد بهمون خبر بده.»
نکته و هشدار امنیتی: شاید سوال شد براتون چرا به ارجمند نگفتم بگه به مرتضی.. حقیقتش با اتفاقات پیش اومده و نفوذ در این پرونده و تحرکات مشکوک، من حتی به نزدیکترین افراد هم توی این ماموریت اطمینان نداشتم.. کار اطلاعاتی در واقع همینه. از داخل ضربه میخوری همش. برای همین ممکن بود ارجمند تا اینجا نفوذی بوده باشه. شاید مرتضی. شاید عاصف و شاید هم حاجی...من شیوه خودم و داشتم..برای همین به احدی در پرونده ها به طور مطلق اطمنیان نمیکردم.
بگذریم.
مرتضی با بی سیم و اسلحه رفت پایین ولی دروباز نکرد. از دریچه کوچیکی که روی درب داشت، که مثل درهای بازداشتگاه ها می موند، جوابشون و داد و بررسی کرد. بعدش بی سیم زد بالا به من.
_حاج عاکف___مرتضی؟
+بگو مرتضی میشنوم !
_آقایون میگن از شورای عالی امنیت ملی اومدن. دستور چیه؟
خیمهگاه ولایت
ارجمند داشت میرفت که بهش گفتم بمونه چندلحظه. کارت بانکیم و از جیبم در آوردم و دادم بهش و گفتم: «خس
✍ ادامه دارد...
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
🌐رسوایی جنسی برای صلحبانان سازمان ملل
🔶نشریه «ساندی تایمز» در گزارشی به بررسی تجاوز جنسی کارکنان سازمان ملل به زنان و کودکان در آفریقا پرداخت که یکی از کارکنان حافظ صلح سازمان ملل اعتراف کرد زمانی که در کنگو حضور داشت به 20 تا 25 کودک تجاوز کرده است
🔶بنا به گزارش این فرد، کارکنان سازمان ملل به ارتباط جنسی با زنان بدکاره در کشورهای میزبان خو گرفته بودند و حالا با گذشت بیش از یک دهه از آن حوادث، "این فرهنگ همچنان پابرجاست".
ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
🔫800 عملیات تروریستی موساد در یک دهه
نشریه انگلیسی «دیلی میل» در گزارشی مستند مدعی شد که اسناد حاضر از 800 ترور موساد برای هزاران شخصیت سخن می گوید که این حجم از عملیات تروریستی در یک دهه انجام شده است.
🌐 @kheymegahevelayat
🔺ایران #تنگه_هرمز را ببندد اقتصاد جهانی در باتلاق فرو میرود
مرکز مطالعات امریکن گریتنس:
◾️ #آمریکا ۷ تنگه و آبراه حیاتی را به عنوان مهمترین نقاط عبور و مرور استراتژیک معرفی کرده است که مهمترین آنها تنگه هرمز است.
◾️در صورت بسته شدن تنگه هرمز توسط ایران، #اقتصاد جهان در یک باتلاق فرو خواهد رفت.
#خیمه_گاه_ولایت
🌐 @kheymegahevelayat
📌 هدایت شبکه #جاسوسی در پوشش سفارت آلمان
📋 موساد از طریق یک شبکه #جاسوسی علیه حزب الله در منطقه جنوبی بیروت اقدام به جمع آوری اطلاعات مینمود.
📄 این شبکه که اکثر عناصر آن لبنانی بودند، با جمع آوری اخبار و اطلاعات لازم به شناسایی شخصیت ها، اماکن و فعالیت های حزب الله می پرداخت و آنها را برای #موساد می فرستاد . آنچه در این شبکه مورد توجه بود این بود که افسران اطلاعاتی #موساد از قبرس و در پوشش سفارت آلمان این شبکه را هدایت می کردند.
ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
🌐 @kheymegahevelayat
درباره شایعه رفع حصر، خبرگزاری فارس نوشت:
طبق اطلاعات واصله، شورای عالی امنیت ملی، تاکنون هیچ مصوبهای در مورد رفع حصر نداشته است و اساساً موضوعات مهمتر و اولویتدار، بهویژه در حوزه اقتصادی کشور و مقابله با هجمه ناجوانمردانه و غیرقانونی نظام سلطه بر علیه معیشت و زندگی روزمره مردم ایران وجود دارد که مجالی برای پرداختن به مسائلی چون حصر باقی نمیگذارد.
ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران
#خیمه_گاه_ولایت
🌐 @kheymegahevelayat
سخنگوی وزارت خارجه ایران تاکید کردبه هیچ وجه امکان گفتگو با آمریکا وجود ندارد چون آن ها غیر قابل اعتمادند.
🌐 @kheymegahevelayat
♦️پاسخ منفی پاکستان به درخواست آمریکا و عربستان جهت تشکیل اتاق جنگ
📝 طبق برخی اخبار منتشرشده، ایالاتمتحده و عربستان طی ماههای اخیر از پاکستان خواستهاند جهت ایجاد یک اتاق جنگ در مرزهای شرقی ایران -مشابه آنچه در اردن علیه سوریه ایجاد شده بود- با آن دو کشور همکاری نماید.
همچنین گزارش شده که درخواست مزبور مورد مخالفت پاکستان قرار گرفته است.
✍#تحلیل_کوتاه
✍✍#تحلیلگر
💡 تحلیل و ارزیابی
1⃣ مقاومت منطقهای ایران، سبب شده محور تروریستی منطقه سعی نماید جبههای جدید را در جنگ نیابتی خود علیه جمهوری اسلامی، در مرزهای شرقی این کشور بگشاید.
2⃣ پیادهنظام جبههی مذکور، فارغالتحصیلان و خروجیهای مدارس دینیای هستند که طی سالهای اخیر، عربستان سرمایهگذاری قابلتوجهی بر روی آنها انجام داده است.
3⃣ بااینحال، اصلیترین علت مخالفت پاکستان با این درخواست، علم به این موضوع است که ایجاد هرگونه جنگ و درگیری در مرزهای ایران و آن کشور، بیش از آنکه عربستان و آمریکا را متضرر نماید، برای خود آن کشور هزینه خواهد داشت.
4⃣ پاکستان با معضل امنیتی تروریسم دستبهگریبان بوده و ایجاد یک جنگ نیابتی با استفاده از خاک این کشور، میتواند این معضل را دامن بزند.
5⃣ علاوه بر این، پاکستان در حال حاضر با هند در حوزهی کشمیر و با افغانستان در طول خط دیورند دارای اختلافات مرزی و ژئوپلیتیک است. این کشور در حال حاضر، اختلاف جدی و راهبردیای با ایران ندارد و نمیخواهد با این همسایهی خود نیز دچار اختلافات طولانی و مشکلات امنیتی شود.
ادمین: 12000
#تحلیل_کوتاه
#خیمه_گاه_ولایت
#پروژه_مشکوک
#تبیین
#اخبارامنیتی
#kheymegahevelayat
↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی
🌐 @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
✍ ادامه دارد... ⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم
قسمت پنجاه
مرتضی با بی سیم و اسلحه رفت پایین ولی درو باز نکرد. از دریچه کوچیکی که روی درب داشت، و مثل درهای بازداشتگاه ها می موند، جوابشون و داد و بررسی کرد..بعدش بی سیم زد بالا به من:
_حاج عاکف____مرتضی
+بگو مرتضی میشنوم
_آقایون میگن از شورای عالی امنیت ملی اومدن.. دستور چیه؟
+به آقایون بگو از هرجایی اومدن ما اطلاعی نداشتیم ازقبل که قرار هست بیان این جا. ضمنا بهشون بفرمایید با تمام احترامی که براشون قائلیم، اینجا سرزده کسی حق ورود و خروج و اجازه اومدن به داخل ساختمون و نداره.. بررسی کن کارت شناسایی و سازمانیشون و، و به ارجمند خبر بده یه چک اولیه انجام بده، بعد ببین اگر مورد تایید خودت هستند بیارشون طبقه اول تا ببینیم موضوع چیه.
دو سه دقیقه بعد مرتضی دوباره بی سیم زد:
_حاج عاکف__مرتضی
+جانم برادر بگو
_تا این جا مورد تایید بنده و ۵۱۲ (ارجمند) هستند.
+ تحت الحفظ مشایعت بشن بیان بالان تا ببینیم چه خبره و کارشون چیه.
نکته امنیتی: دلیلش این بود با اتفاقات پیش اومده و درز اخبار و اطلاعات مربوط به ماهواره و پی ان دی و گروگان گیری خانومم و اینکه ما نمیدونستیم از کجا داریم ضربه میخوریم، امکان میدادیم این حرکت یه پوششی باشه برای به قتل رسوندن ما توی خونه امن 034 !! برای همین مجبور بودیم حساس باشیم و به هیچ کسی مثل همیشه در کارمون اطمینان نکنیم. نمونش کشیمیری زمان انقلاب.. توی شورای عالی امنیت ملی بود اما بمب گذاشت و رییس جمهور رجایی و جناب باهنر و... همه رو شهید کرد.
به عاصف گفتم:
«مسلح شو میریم طبقه پایین. چندنفر دارن میان بالا و مهمون ناخونده هستند. بریم طبقه پایین ببینیم چخبره.»
رفتیم پایین و دیدم یکی اومده که سه تا محافظ همراهش اومدن. رفتم جلو و نیم متریش ایستادم. روبروی هم و چشم توی چشم.. آماده هر اتفاقی بودیم من و عاصف. دیدم دستش و آورد جلو. منم یکی دو ثانیه مکث کردم و بعدش دستم و بردم جلو و دست دادیم به هم دیگه... بهم گفت:
_سلام علیکم...
با چهره ای کاملا جدی و تقریبا اخمو و عبوس گفتم:
+وعلیکم السلام ورحمة الله.
_جناب عاکف؟
+بفرمایید. خودم هستم. امرتون؟
_رضوی هستم. از شورایِ عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران.
+درخدمتم. فقط اگر ممکنه امرتون و زودتر بفرمایید چون کلی کار داریم ما اینجا.
_میخوام باهاتون خصوصی حرف بزنم. امکانش هست؟
+بله چرا که نه..بفرمایید بریم طبقه بالا. فقط لطف کنید به محافظاتون بگید همینجا تشریف داشته باشن و بالا توی دفتر نیان. چون هم ورود به اون دفتر ممنوعه و هم حرف شما خصوصیه. (بهش خواستم بفهمونم مرد حسابی حداقل توی خونه امن که میای محافظات و نیار بیخ گوش نیروهای امنیتی و اطلاعاتی.)
داشتیم می اومدیم بالا و اون مهمون سرزدمون که از عالی ترین نهاد امنیتی کشور اومده بود و فامیلیش هم رضوی بود، جلو__جلو حرکت میکرد و منم پشت سرش.. به عاصف اشاره زدم و انگشت سبابم و آوردم بالا و سه دور چرخوندم بعد کشیدم تن گوشم. یعنی ارتباط بگیرید با رده های مربوطه و... ببینید همچین شخصی دارن یا نه و اینکه چرا سر زده اومدن خونه امن، تا برامون اعلام هویت کنن.
ما رفتیم بالا و یکی از بچه ها چای آورد و اون مهمون ناخونده هم، همونطوری که ایستاده بود مشغول نوشیدن چای شد، و به مانتیور اتاق حاجی که بعضی نقاط شهر و نشون میداد خیره شده بود و نگاه میکرد.
منم سرجای حاجی نشستم و الکی سرم و گرم کردم تا بچه ها زنگ بزنن و خبر بدن که طرف تایید شده هست یا نه.
عاصف حدود سه دقیقه بعد، از طبقه پایین تماس گرفت طبقه بالا. جواب دادم:
+بله؟!
_با کد 614 (ششصدو چهارده) ارتباط گرفتم. تاییدش کردند. هویتش مثبت اعلام شده.
+ممنون.یاعلی
قطع کردم و بعدش یه سرفه ای کردم و گفتم:
+ خب جناب رضوی من میشنوم. بسم الله.
برگشت سمت من و اسکان چای و گذاشت روی میز. همونطور که ایستاده بود، دستش و انداخت پشت کمرش و گفت:
_عرضم به حضورتون که، راستش و بخواید به ما خبر دادند پی ان دی رو میخواهید تحویل تیم آدم رباها بدید! درسته؟
من از حرفش مات شده بودم، خودم و یه لحظه جمع و جور کردم و بهش گفتم:
+ببخشید جناب آقای رضوی، اونا فقط آدم ربا نیستند..یه تیم جاسوسی و عملیاتی و تروریستی هستند.. ضمنا، مگه مشکلش چیه که پی ان دی رو بدیم؟ اون مقامات بالایی که بهتون خبر دادند و گفتند این مسائل و، نگفتند ما توی چه وضعیتی هستیم؟ نگفتند ما هم داریم اقدمات جانبی میکنیم و این اقدامات برای چیه؟
_مهم نیست اقای عاکف سلیمانی.. فقط دستور اکید داده شده که این کار صورت نگیره و قطعه رو تحویل دشمن ندید. منم نماینده تام الاختیار از طرف شورای عالی امنیت ملی کشور روی این عملیات هستم.
+جناب رضوی شما اجازه بدید اول توضیح بدم این طرح و بعد تصمیم بگیرید.