eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
33.9هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
214 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_پنجاه_و_هشتم وقتی رسیدم طبقه سوم پشت درب اتاقم یه بسم الل
وقتی خانوم افشار گفت در حال حاضر من و آقای عماد یه مشکلی داریم، گفتم: +باز چه مشکلی؟ خانوم افشار گفت: _سرعت سرور کند شده. حتی با اداره هماهنگ کردم و همچنان در انتظار به سر می‌بریم تا جواب بدن.. اگر ممکنه شما مستقیما ورود کنید به این مسئله. چون ما تا آخر شب یعنی ساعت 12 که میشه چیزی حدود 3 ساعت و نیم دیگه، باید 500 تا کد و برای طی 24 ساعت آینده آماده کنیم تا اینکه خودش به طور خودکار عوض بشه و فیلم و دریافت کنیم تا خط امن لو نره. مکثی کردم، گفتم: «باشه. نگران نباشید. ان شاءالله مشکلی پیش نمیاد.» رفتم طبقه سوم داخل اتاقم، سیستم و روشن کردم و کد امنیتی رو وارد کردم.. تونستم با کدی که عماد و خانوم افشار ایجاد کردند، به دوربینی که عاصف و اسحاق درون دفتر عزتی نصب کردند، متصل بشم. تصویر برام اومد بالا و عین آیینه نشون میداد.. افشار زنگ زد گفت: «خط امن آماده هست برای ارتباط شما با عاصف.» به عاصف وصل شدم... گفتم: +آقای عاصف خان. _جانم حاج عاکف؟ +میگما، این دوربین و خوب نصب کردی... کجا هست حالا؟ _یه ساعت نسبتا بزرگی داخل اتاقش روی دیوار نصب هست که دوربین بسیار ریزی که داشتیم، داخل اون حلقه ی ثابتی که وسط ساعت بود کار گذاشتیم. یه دوربین فوق العاده ریز هم احتیاطا داخل دریچه ای که برای ورود باد کولر به دفترش هست با اسحاق نصب کردیم. یه دوربین حرارتی هم قرار شد نصب کنیم که چون رنگش و شکلش شبیه دوربین فعلی اتاقش هست، دقیقا همونجا کارگذاشتیم که اصلا نمیتونه شک کنه. چون همه چیز کاملا طبیعیه. +بیشتر توضیح بده. _عرضم به حضورتون، بنابر هر دلیلی به محض اینکه دوربین شماره یک از کار بیفته دوربین شماره دو خودش آنلاین میشه. +حرارتی چی؟ _24 ساعته فعال هست. +باشه ممنونم.. خیلی عالیه.. فقط می مونه موضوع شنود. فوری بگو چیکار کردید. چون وقت ندارم. _یه میکروفون بسیار کوچک، زیر میز کار عزتی نصب کردیم. + آقای مستر عاصف، میفهمی چه کار خطرناکی داری میکنی؟ اگر بفهمه.. _حاجی خیالت جمع، نمیتونه بفهمه. +آقاجان، تو چرا گاهی اوقات چلغوز بازی در میاری؟ مگه تو خیال میکنی ما با یه گاگول طرفیم؟ _آقا، نمیفهمه. به من اطمینان کن. جایی که من کار گذاشتم عقل جن هم بهش نمیرسه. +با من از حدسیات و فرضیات حرف نزن دهنم باز میشه یه چیزی بارت میکنم عاصف. دقیق حرف بزن. _به جان خودم نمیفهمه..به من اطمینان کن.. چون که چوب زیر میزش و تراش دادیم گذاشتیم داخل و با چسب قوی و نامرئی پوشوندیم. میکروفون ریزی که نصب کردم جایی هست که اصلا قابل رویت نیست. تازه اگرهم ، تاکید میکنم اگر، نیم درصد هم این اتفاق بیفته که یه وقت دکتر بفهمه، بازم شما خیالت جمع باشه. ما کاری کردیم که اون میکروفون دومی که داخل یه وسیله ای درون اتاقش فعال هست، آنلاین امواج و میفرسته. فاصله میکروفون با میز عزتی هم 15 متر هست. بعدشم هردوتا میکروفون از فاصله 100 متری هم این توانایی رو دارن که امواج رو دریافت کنن. +باشه. ببینیم و تعریف کنیم. اینطور که معلومه گل کاشتید. بیا جلوی دوربین ببینمت قشنگ.. دست تکون بدید با اسحاق. عاصف و اسحاق اومدن، دست تکون دادن و به عاصف گفتم: +دیدمتون. زنگ بزن به معاون سازمانی که درونش هستید بگو مراحل خروجتون و فراهم کنه.. من داخل پراید منتظرتم. فعلا یاعلی. یادآوری: منظور از پراید همون خونه امن 4412 بود که پشت تلفن با خط امن هم حتی اسمش و نمیاوردیم و مراعات میکردیم. بعد از این تماس زنگ زدم دفتر یک مقام از خودم بالاتر یعنی دفتر ریاست بخش ضدنفوذ و ضدتروریسم اداره. مسئول دفترش وصلم کرد به رئیس. جواب داد: _سلام علیکم و رحمة الله. +سلام حاج آقا. ارادتمندم. خوب هستید؟ _الحمدلله. بگو آقا عاکف. چیزی شده؟ +حاجی، اون جایی که امروز با دستور شما مستقر شدیم، متاسفانه سرورها کُنده، میشه خواهش کنم مستقیما به این مسئله ورود کنید تا حل بشه. _حتما... الان خودم شخصا پیگیری میکنم این مسئله رو. +خدا حفظتون کنه. _مشکل دیگه ای هم دارید بگو. +نه، الحمدلله همه چیز داره تا اینجای کار، به خوبی پیش میره. _خداروشکر. گزارشات امروز و بنویس، مجتبی کفتر میاد سمتت. +چشم. اما من خودم میرسم خدمتتون. _نه.. میخوام بمونی بالای سر تیمت.. امروز و استثنائا کفتر میاد میگیره بر میگرده.. برای روزای بعد یه فکری میکنم. +هرطور صلاح میدونید. نکته: « مجتبی کفتر مسئول نامه های سری واحد ما بود که نامه های محرمانه ی فوری رو فقط و فقط اون میبرد به دست صاحبانش میرسوند. البته اگر مجتبی نبود چندتاجایگیزین وجود داشت.. در واحد قبلی هم که من در اون رده فعالیت میکردم مجتبی هم بود، اما شش ماه مونده بود که من بیام ضدجاسوسی، مجتبی هم منتقل شده بود به ضدجاسوسی.. یعنی زودتر از من. » حدود یک ساعت و خرده ای بعد عاصف و اسحاق اومدن خونه امن چهل و چهار دوازده.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_پنجاه_و_نهم وقتی خانوم افشار گفت در حال حاضر من و آقای عم
وقتی فهمیدم عاصف اومد، به بچه ها زنگ زدم که بهش بگن بیاد بالا. عاصف اومد طبقه‌ سوم اتاق من، نشست گزارش ماموریت نوشت. ساعت حدود 11 شب بود که حدید پیام فرستاد به گوشیم: متن پیام... «سلام.. شرمنده، بازم شارژ عصای دستم «بیسیم» تموم شد. طرف داره میره داخل یه رستوران و تنها هست. دستور چیه؟» وقتی پیامش و خوندم که نوشته شارژ عصای دستم تموم شد، اعصابم ریخت به هم. چون این بار دومش بود. فورا بهش زنگ زدم.. جواب داد: _سلام حاج عاکف. صِدام و بردم بالا، با حالت عصبی بهش گفتم: +سلام. مگه من وسط ماموریت به این مهمی باهات شوخی دارم که داری هر چندروز پشت تلفن باهام لاس میزنی میگی شارژ بیسیمم تموم شد. دفعه قبل چشمم و بستم گفتم عیبی نداره.. اما دیگه چرا میزاری بار دوم بشه؟؟!! هان؟؟ از اونی که شیفت و تحویل میگیری بپرس که بیسیم شارژ داره یا نه. من مگه اینجا باطری سیار هستم که به من میگی این چیزارو. بعدشم پِیجِرت کجاست؟ _حاج آقا بخدا منظوری نداشتم. +جواب من و بده. پِیجِرِت کجاست؟ _اداره تحویل گرفته گفته قرار این هفته پیجرهای جدید بدن. +ببین چی دارم بهت میگم علی.. این بار هم گذشت کردم. اما دفعه بعد از هرکدومتون وسط ماموریت از این غلطا سر بزنه، باور کن خودم استعفای شمارو مینویسم از طرفتون امضا میکنم، یه بیلم میدم دستتون میرید خودتون و سمت یه قبرستون یا بیابون دفن میکنید. _ببخشید حاجی. +من دنبال ببخشید گفتن نیستم مومن.. اصلاح کنید این نواقص و !! الانم بگیر برو دنبالش داخل رستوران.. همونجا بگیر بشین شامتم بخور، سوژه رو هم زیر نظر بگیر. حواست باشه ببین چه کار میکنه. هرکسی هم اومد سمتش بهمون گزارش کن. _بله حتما. +عینک دوربین دار همراته؟ _بله هست. +خوبه.. اگر کسی اومد برای ملاقات با این آدم فعالش کن بعد بهمون خبر بده تا فیلمش و آنلاین بچه ها بگیرن. _چشم. قطع کردم و دیدم عاصف همچنان مشعول نوشتنه.. بهش گفتم : « گزارشت و نوشتی برو استراحت کن.. منم همینجا میخوابم. استراحت کن صبح برو رهگیری رو از علی ( حدید ) تحویل بگیر. این داد و بیداد هم باید سر تو بشه نه سر اون.» عاصف گفت: _کلا امروز سوزنت روی من گیر کرده ها !! میشه بگی چرا؟ +برای همون یه راه. برای اینکه تو بهش تحویل دادی بی سیم و.. میبینی ما سر بیسیم اینجا مشکل داریم..یه خرده رعایت کنید.. جای اینکه صبح تا شب برای من پشت بیسیم هوا بفرستی مسخره بازی در بیاری و شارژش رو تموم کنی، حواست به کارا باشه. عاصف خندید گفت: _چشم. لبخندی زدم گفتم: +یه بار که روت زوم کردم بعدش دوتا قفلی زدم بهت، اونوقت میفهمی. خیلی خسته بودم، رفتم داخل حیاط خونه امن کمی قدم بزنم. همینطور که داشتم قدم میزدم زنگ زدم به خانومم.. چندتا بوق خورد جواب داد. _محسن جان سلام. +سلام به روی ماهت، به چشمون سیاهت. خوبی؟ _ممنونم، خسته نباشی. چه عجب یادی از ما کردی؟ +ما که دربست درخدمتیم همیشه. _آره همیشه هات معلومه. +دیگه از قدیم گفتن بخشش از بزرگانه. تو هم ببخش. _من نخوام از بزرگان باشم باید کی و ببینم؟ +من و ! _عجب !! +میخوای شبکه رو عوض کن یکی دیگه رو ببین.. _مثلا کی و؟ +عمت و. _وای ی ی ی ی ی ی خیلی گیر میدی به عمه پیر مننننننننن خندیدم گفتم: +تعریف کن چه میکنی؟ _دعا به جون شما.. +خوبه بشین دعا کن. _نمیخوای بیای خونه؟ +شاید آخر شب اومدم. فعلا جایی هستم که یه کم مونده تا کارم تموم بشه. _باشه.. ولی لطفا نمیای بهم بگو. امشب آپارتمان ما خیلیا نیستند خونشون. واقعا میترسم گاهی داخل خونه. +چشم.. اگر نمیام بهت میگم که بری خونه مادرت.. راستی خواهرم رفت؟ _آره با مادرت رفت.. فردا شب میاد پیشم.. برای فردا شب اگر یه وقت نیومدی نگران نباش. +چشم. _وقت داری درمورد یه موضوعی صحبت کنیم؟ +آره عزیزم بگو... _امروز رفتم دکتر.. بعدش جواب... صحبت های فاطمه که به اینجا رسید دیدم یکی از بچه ها داره از پله ها مثل گلوله میاد سمتم. به خانومم گفتم گوشی دستت. صالح بود که داشت با سرعت می اومد پایین. وقتی رسید بهم گفت: «آقا عاکف، یکی رفته سر قرار.. تصویر آمادس میتونید ببینید.» گفتم: «باشه صالح جان. شما برو منم همین الآن خیلی فوری میام بالا.» صالح رفت، به خانومم گفتم: « فاطمه جان.. دورت بگردم ببخشید. خییییلی شرمندتم. بزار وقتی اومدم خونه سرفرصت حرف میزنیم. باشه فدات شم؟ چون یه کار فوری پیش اومده.» آهی کشید، گفت: «باشه.. فقط مراقب خودت باش.» قطع کردم فوراً رفتم بالا به طبقه اول که اتاق کنترل اونجا بود، به بچه ها گفتم تصویر و بفرستند روی مانیتور اتاقم و میرم اتاقم طبقه سوم. ✅ و هرگونه استفاده فقط باذکر منبع و لینک کانال و نام نویسنده مجاز است. وگرنه قابل پیگیری خواهد بود. ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
، نویسنده سریال ، به جرم توهین به ائمه تا پای چوبه دار هم رفته !! صدا و سیما دقیقا چه میکند!؟ اونوقت بچه های حزب اللهی و انقلابی به خاطر نرفتن به نماز جمعه و چندنخ سیگاری که شاید سال هزاروسیصد و کالسکه کشیده، گزینش نهادهای دولتی و امنیتی و... ردشون میکنن!!! یاد حرف یه پاسداری افتادم که میگفت امروز منافق ها دیگه ترور نمیکنن، توی گزینش و ادارات و نهادهای ما نفوذ کردند. اگر میبینی فلان آدم هیچ مشکلی نداره ولی برای استخدامی در جایی رد میشه، دلیل بعضی جاها همینه. مگه در هیات علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام نبود؟ چقدر بچه های متدین مذهبی رو برای جذب رد کرد خدا میدونه و خدا !! هنوز کلی کاووس در این مملکت هست که کشف نشده و پست دولتی و... هم دارند. ✅ @kheymegahevelayat
🔴 جریان شناسی انتخابات ۹۸ 🔻 تشکل های سیاسی با نزدیک شدن به انتخابات اسفند ۹۸ به تکاپو افتاده اند. چهار تشکل در حال حاضر فعالیت های انتخاباتی و رسانه ای خود را آشکارا یا چراغ خاموش شروع کرده اند. 1⃣ حزب اعتدال و توسعه در حال حاضر فعالترین تشکل در انتخابات است. حضور این تشکل در راس دولت، قدرت مانور زیادی را در بین استانداران و فرمانداران به این تشکل بخشیده است. 2⃣ اصلاح طلبان تشکل دومی است که در صحنه انتخابات حضور دارند. راهبرد اصلاح طلبان استقبال از صندوق هاست. ائتلاف اعتدالی ها و اصلاح طلبان با توجه به رویکرد اصلاح طلبان در زیر سوال بردن دولت روحانی و کنار کشیدن خود از مشکلات اقتصادی پیش آمده تا حدودی ضعیف است. 3⃣ طیف احمدی نژاد: این گروه چراغ خاموش حرکت می کند. شاید راهبرد این طیف حضور افراد طرفدار احمدی نژاد، بدون نشان باشد. 4⃣ اصولگرایان گروه چهارم در عرصه انتخابات هستند. اکنون نشست های این گروه برای جمع بندی جدی تر شده است. 👥 ادمین: حاج عماد 💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را به جهت آگاهی جامعه با دوستان خود به اشتراک بگذارید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ این دولت و نچه هایش عادت کردند جای جلاد و شهید را عوض کنند. ➖➖➖➖ ✍️ جناب وزیر محترم اطلاعات، ضمن تشکر و قدردانی از زحمات بی‌وقفه کارشناسان در حفظ و ایجاد امنیت کشور؛ کاش زمانی که پیشنهاد وزارت را به شما دادند کمی تأمل می‌کردید و صرفاً با توکل و توسل بر ائمه و معصومین(ع) این پست تخصصی را قبول نمی‌کردید که حال جای مجرم و دلسوز را اشتباه بگیرید. 🔺کاش کمی به شخصیت و سابقه و فعالیت‌های دلسوزانه و انقلابی جناب دکتر عباسی, نگاه و به سخنان تأمل برانگیز و خون گریستن ایشان در این ۶-۷ سال اخیر توجه می‌کردید تا اینگونه تحت تأثیر اطرافیان خود قرار نگیرید. ❓چطور ممکن است در کشوری بالاترین مسئول امنیتی آن, تنها استراتژیست و تئوریسین کاربردی سیاسی-نظامی که هم خاک 8ساله دفاع مقدس را خورده و هم امروزه بدون چشم داشت در جهت آگاهی مسئولین از مسایل مربوط به منطقه تلاش می‌کند, را دستگیر کند؟؟! 🔺کاش با دستگیری ایشان, شائبه حمایت دوسویه برخی شبکه‌های ضدانقلابی را به خود و دولت, تقویت نمی‌کردید. 🔺کاش برخلاف شعار تکراری دولتمردان مبنی بر شفاف بودن با مردم, شما سنت‌شکنی کرده و این موضوع را روشن می‌کردید. 🔺بستن دهان و بگیر و ببندها بخاطر بیان واقعیات, کارِ کوتوله‌هاست. کاش جایگاه (الیت‌ها) و (کوتوله‌ها) را بدانیم. 🔺لازم به ذکر است که پدرانِ ما (شهدا) برای بقای نهضت اسلامی خون داده‌اند. ✍️ محمد قنبری فرزند شهید سردار مهندس قنبری ▫️استاد دانشگاه و منتقد سیاسی 👥 ادمین: حاج عماد 💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را به جهت آگاهی جامعه با دوستان خود به اشتراک بگذارید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
💟 آمدنیوز، توئیت ناصرالدین اسلامی‌فرد را که حساب فیک «خبر فوری» بازتوئیت کرده، منتشر می‌کند. و اسلامی‌فرد، همین پست آمدنیوز را در کانال تلگرامی خود فوروارد می‌کند!! 📍۲۵ مرداد ۹۸ ❤️ اسلامی‌فرد، سه روز بعد، پست مربوطه را از کانال خود حذف کرده و به فاصله‌ی سه روز، یک سرباز ولاییِ ضدآمدنیوزی می‌شود! 📍 ۲۸ مرداد ۹۸ ❓چرا بعد از این که رابطه ناصر الدین اسلامی فرد، رئیس فضای مجازی ستاد مرکزی انتخاباتی روحانی با آمدنیوز مورد سوال قرار گرفت، او به دست و پا زدن افتاده و ابراز برائت از آمدنیوز می‌کند؟ درمورد این شخص اطلاعات دقیق تری داریم که فعلا مطرح نمی‌کنیم. #شگردهای_اطلاعاتی #آمدنیوز #سید_محمود_علوی 💠 @kheymegahevelayat
SND14363263 (1).mp3
5.97M
الو الو اینجا تهران .... #مصدق_خائن فرار کرده.... مصدق خائن که امروز هزاران نفر را به مسلسل بسته فرار کرده ... 🎙اولین صدای رادیویی بعد از #کودتای_۲۸مرداد 💠ـــــــــــــــــــــــــــــ #وحشتناک_ترین_صوت در تاریخ معاصر ایران ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💠 ▪️کودتای_آمریکایی شاه خاین و آمریکای شریر را بهتر بشناسید👇 🌐 eitaa.com/kheymegahevelayat🌐
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_شصت وقتی فهمیدم عاصف اومد، به بچه ها زنگ زدم که بهش بگن ب
فوری رفتم طبقه سوم تا برم داخل اتاقم، بطور آنلاین فیلم مربوط به دکتر عزتی رو ببینم. وسط راه پله ها دیدم سیدعاصف عبدالزهرا داره میاد پایین. بدون اینکه بهش چیزی بگم دستش و گرفتم و بَرِش گردوندم داخل اتاقم. وقتی وارد شدیم فوری نشستم پشت سیستم. به عاصف گفتم تصویر آنلاين داریم روی مانیتور. ON کن ببینیم. بعد از ON شدن دیدم حدید عینکش و جوری گذاشته روی میز که قشنگ ما به عزتی اشراف داشتیم. به حدید پیام دادم: متن پیام: «عینک و بزار همیطنوری بمونه روی میز.» پیام و که دریافت کرد نوشت: «میشه من و شما نزدیک بشیم؟» بلافاصله بهش زنگ زدم. وقتی جواب داد بهش گفتم: +علی جان چیزی شده؟ _حاجی مِنوی اینجارو دیدم، خیلی گرونه. من چی باید بخورم. پول زیادی توی کارتم نیست. +نگران نباش. میگم الان بزنن کارتت. شماره کارتت و بخون. شماره کارتش و خوند، چون تلفن روی بلندگو بود عاصف یادداشت کرد. کارتم و دادم به عاصف گفتم: « براش همین الان 500 بزن. رمزش هم 2546» به حدید(علی) گفتم: +الان میزنن به کارتت. تونستی یه فاکتور بگیر بعدا پولم و از اداره بگیرم. نتونستی هم فدای سر خودت و شکمت. ضمنا هندزفریت و فعال کن گوشی دستت نگیر از این لحظه به بعد. _چشم. چندثانیه بعد گفت: _حاجی اینم از هندزفری. بهش گفتم: + عزتی شام سفارش داده؟ _هنوز که نه.. +فاصله تو با عزتی چقدره؟ اینطور که اینجا داره نشون میده ظاهرا سه تا میز از هم فاصله دارید! درسته؟ _بله سه تا میز. راستی حاجی من چی بخورم؟ +علی؟ _جانم حاجی؟ +الان این چه سوالیه میپرسی؟ من از کجا بدونم چی باید بخوری چی نخوری... این چه سوالیه آخه؟ هر چی میخوری بگیر بخور دیگه.. خیال کن شب عروسیته امشب انگار. عشق و حال کن هرچی میخوای بگیر بزن بر بدن. از کباب تااااا دسر و هرچی میخوای سفارش بده بیارن برات. اینم از برکت انقلاب اسلامیه دیگه. خندید گفت: _حاج آقا لطف میکنید. اگر اجازه بدید میخوام یه دل سیر بخورم. تا باشد از این انقلاب اسلامی ها باشد. خودمم خندم گرفت از حرفامون. گفتم: +بخور آقا .. هرچی میخوری بخور.. فقط یه کم جا برای نفس کشیدنت بزار خفه نشی و یه وقت گمش نکنی. تو یکی دیگه دهن ما رو صاف کردی. همینطور که داشتیم حرف میزدیم گفتم: + این کیه داره میاد سمت میزش... ببین این مرده کیه.. _بزارید خوب ببینم میگم. چندثانیه گذشت گفت: _فکر میکنم گارسونه. +دوربین عینکت واضح نیست.. علی جان یه کم جابجاش کن لطفا. ضمنا همینطور که نشستی، داخل رستوران و بررسی کن ببین چندتا دوربین داره. _صبرکنید آقاعاکف.. الان میگم به شما. +دوربین و به ذهنت بسپر. الان نمیخواد خودت و درگیر دوربین ها کنی. اونشب عزتی به تنهایی شام خورد، ولی نفهمیدم چرا برای یه شام خوردن از تهران دور شد و رفت سمت کرج. عزتی وسط خوردن شام بودکه موبایلش زنگ خورد، اما وقتی شنودکردیم هیچ کسی پشت تلفن حرفی نزد. یک معمایی بود که حلش سخت بود. مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، وقتی اون تماس بررسی شد و کسی که با عزتی تماس گرفت اما حرف نزد، بعد از اینکه بچه های ما در 4412 ردش و زدن، فهمیدیم که سیم کارت همراه اول بوده و موقعیت مکانی تماس گیرنده در اطراف بزرگراه لشگری کرج بود که همونجا خاموش شد و سیم کارت شکسته شد و گوشی هم شکسته شد. این و بعدا بچه های ما در کرج از طریق رهگیری های فنی و اطلاعاتی بهش رسیدند. دلم میخواست رستوران و زیر نظر بگیرن بچه ها، اما به ذهنم رسید ممکنه رد گم کنی و نکته انحرافی باشه. ساعت حدود 12 و پانزده دقیقه شب بود که حدید یا همون علی پیام داد دارند از کرج بر میگردن سمت تهران. فورا موقعیت رستورانی که علی و دکتر افشین عزتی اونجا غذا خوردند و دادم به خانوم افشار تا اون تایمی که علی درون رستوران بوده هر دوربینی که تصویر علی رو ثبت و ضبط کرده خانوم افشار هکش کنه و اون دقایق رو پاک کنه. دلیلشم این بود که تموم پیش بینی ها رو کرده بودم، چون ما برای جان افسران اطلاعاتی و امنیتیمون ارزش قائلیم. حالا درسته بعضیا ارزش قائل نیستند اما من تموم این نکات رو جدی میگرفتم. اونشب همه چیز خیلی عادی بود به جز همون یک تماس مشکوک که با دکتر افشین عزتی گرفته شد. اون تماس تا حدودی معادله رو برای ما پیچیده کرد اما من برای همین چیزها سرم درد میکرد و دوست داشتم تا تهش برم. اونشب دکتر عزتی برگشت تهران و حدید بهمون خبر داد سوژه رفت منزل. فردا صبح ساعت 10 و نیم/خانه امن 4412 (چهل و چهار دوازده) ساعت 10 و نیم صبح با همکارام در خانه امن مستقر بودیم جلسه تشکیل دادم تا ساعت 13. نشستیم همه چیزو بررسی کردیم. نمازم و خوندم ،ناهارم و خوردم، بعدش رفتم پارکینگ خونه امن، ماشین و گرفتم و به تنهایی رفتم اداره. تا برسم شده بود 14:30. وقتی که رسیدم مستقیم رفتم دفتر حاج کاظم، چون از قبل گفته بود باید برای همین پرونده ببینمت.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_شصت_و_یکم فوری رفتم طبقه سوم تا برم داخل اتاقم، بطور آنل
مسئول دفتر حاج کاظم بهش زنگ زد گفت عاکف اومده. حاجی اومد در دفتر و باز کرد. وقتی وارد شدم سلام علیکی کردم و یه هویی چشمم افتاد به حاج هادی رییس بخش ضدجاسوسی که من معاونش بودم. رفتم پشت میز جلسات نشستم با حاج هادی سلام و خوش وبش کردم. حاج کاظم گفت: _چه خبر؟ چه میکنی؟ +مشغولیم فعلا. _وضعیت تیم چطوره؟ +خداروشکر.. بچه ها مسلط هستند همه چیز داره خوب پیش میره. تونستیم کارهای موفقی رو انجام بدیم. _پرونده های جدید و چه کردی؟ پرونده های در دست اقدام رو میخوای چیکار کنی؟ حواست به وضعیت کشور و فشار آمریکا و غربی ها روی افراد دستگیر شده هست دیگه؟ +بله حواسم هست. _صبح به حاج هادی گفتم بیاد گزارش کاراتون و بهم بده، گفت تماما سپرده به تو. البته از قبل به من گفته بود، منم با مقام بالاتر از خودم این موضوع رو در جریان گذاشتم. ریسک بزرگی کرده حاج هادی ولی خب نشونه ی اطمینان به تو هست.چون الحمدلله موفق بودی. حاج کاظم که اینطور گفت به حاج هادی نگاهی کردم گفتم: +خیلی خوشحالم که درخدمتتون هستم و به من اطمینان دارید. بعد از حاج کاظم شما برای من قوت قلب هستید. _ممنونم پسرم. خدا شمارو برای ما نگه داره. به حاج هادی گفتم: +خدا کنه از پس کارهایی که بهم سپردید بر بیام. حاج کاظم اومد وسط بحث گفت: _ببین عاکف، تو، هم برای من عزیزی، هم برای هادی. ببین پسرم پروژه های بخش ضدجاسوسی، با رده های دیگه فرق داره. لطفا حواست باشه. این بخش، مثل بخش قبلی نیست. +چشم. _خب! برای من و هادی نعریف کن ببینیم روی این پرونده جدیدی که داری کار میکنی، وَ تا الآن ما فقط گزارشش و خوندیم چه کردی و به کجا رسوندی؟ +خدمت دوبزرگوار عرض کنم که آقای دکتر افشین عزتی خیلی زرنگه. در طول این مدت هیچ ردی از خودش برجای نگذاشته. اما به لطف خدا ما به سرنخ های مهمی رسیدیم که حائز اهمیت هست. _ دلیلت چیه که میگی هیچ ردی نگذاشت. +در مراحل اولیه چیزی دستمون و نگرفت و طی صحبتی هم که با حاج هادی داشتم قرار شد این پرونده رو مختومه اعلام کنیم! _مگه چقدر زمان برد؟ +شاید حدود یک ماه و خرده ای تا 2 ماه مَسکوت بود. _طبیعیه !! خب بعدش. + اما هرچی رفتیم جلوتر، دیدیم این موضوع داره بو دار تر میشه !!! _چطور؟ چیشده مگه؟ +حقیقتش اینه که الان ارتباط این آدم با یه خانوم دوتابعیتی که اصلا معلوم نیست کیه و چیه و از کجا اومده به شدت شاخک ها و سنسورهای من و حساس کرده.. این زن و عزتی هیچ رفتار مشکوکی ندارند، اما همه ی کارهاشون حساب شده هست.. معتقدم این دو نفر، بخصوص خانوم فائزه ملکی آدم های اموزش دیده ای هستند که تموم جوانب امنیتی و ضداطلاعاتی رو مدنظر قرار میدن تا هیچ ردی از خودشون باقی نزارن! این خانوم مدتی نبود، اما دوباره سر و کلش پس از اون فرار پیدا شده. _خب، بیشتر توضیح بده! +دیشب دکتر افشین عزتی رفته به یک رستورانی در کرج، تک و تنها نشسته شام خورده. یک ناشناس به موبایلش زنگ میزنه اما صحبتی نمیکنه! شنودی که انجام دادیم، فقط صدای باد و طوفان می اومد. انگار یکی پشت موتور بوده. صحبتم که به اینجا رسید حاج هادی نگاهی به حاج کاظم کرد، بعد به من گفت: _بررسی کردید خط و ؟! +بله. _جواب استعلام. +محدوده ای که اون شخص ناشناس با عزتی تماس گرفته سمت بزرگراه لشگری کرج بوده. بعد از اینکه بچه های ما در 4412 با اقدامات فنی و اطلاعاتی تونستن موقعیت تماس گیرنده رو پیدا کنند، فورا با بچه های اداره کرج هماهنگ شدیم. برادران ما در اون منطقه تونستن یه گوشی شکسته و یه سیمکارت شکسته پیدا کنند. _چقدربا موقعیت تلفنی فاصله داشت. +موقعیتی که اون شخص ناشناس تماس گرفته بود، با جایی که همکاران ما در اداره کرج پس از دریافت خبر از تهران رفتن بررسی کردند وَ گوشی رو پیدا کردند تقریبا چیزی حدود دو کیلومتر. حاج کاظم مجددا اومد وسط بحث گفت: _قبلا از این گوشی و یا سیم کارتش استفاده شده؟ +خیر. حاج کاظم مکثی کرد گفت: _چیکار کردید تا حالا؟ برنامت پس از این چیه؟ +فعلا دکتر افشین عزتی و خانوم فائزه ملکی زیر چتر اطلاعاتی تیم من هستند. تا ببینم خدا چی میخواد. امیدوارم به همینجا ختم بشه. ولی این تماس بدجور من و حساس کرد. _اینطور که معلومه باید بگیم که از الآن داری وارد فاز اصلی پرونده میشی. +دقیقا. _کارایی که کردی تا حالا؟ +فعلا تحت کنترلن. هم عزتی و هم دختره. بیست و چهارساعته دارن رصد میشن. با مجوز قضایی مکالماتشون داره شنود میشه. محل کار عزتی هم یعنی اتاق کارش، طبق موافقت ریاست محترم سازمان اتمی آقای دکتر (...) و با همکاری خوب معاونت ریاست، دیروز عاصف و اسحاق رفتند دوربین و میکروفون و دوربین حرارتی کار گذاشتن. حاج کاظم گفت: _پس کار به ریاست کشید؟ +بله.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_شصت_و_دوم مسئول دفتر حاج کاظم بهش زنگ زد گفت عاکف اومده.
بعد از اینکه حاج کاظم بهم گفت پس کار به ریاست کشید و منم گفتم بله، حاج هادی اومد وسط صحبتمون و به حاج کاظم گفت: «بله. شخصا خودم هماهنگ کردم. چون برای نصب تجهیزاتمون باید با ریاست سازمان اتمی رایزنی میکردیم. اونم به عاکف پا نمیداد! برای همین خودم مستقیما ورد کردم. البته عاکف هم تلاشش و کرد. اما من تلفنی سعی کردم قانعشون کنم. با اتفاقات پیش اومده به صلاح نبود که زیاد دیگران و درگیر کنیم. برای همین صلاح رو در این دیدم که در عالی ترین سطوح مذاکره کنیم تا پرونده پیش بره.» حاج کاظم نگاهی به حاج هادی کرد گفت: « خوبه. تا اینجا پس مشکلی نیست. اما می مونه همین مسئله ی کمیته سه نفره که تا الآن سه تا جلسه تشکیل دادیم. باید این و ادامه بدیم.. منو شما و عاکف در این کمیته سه نفره طرح های ارئه شده رو بررسی میکنیم، سپس عملیاتی میشه. البته بزاریم کمی زمان بگذره تا دستمون بازتر بشه.» بعد حاج کاظم روش و کرد سمت من گفت: _راستی عاکف شنیدم با معاونت امنیت سازمان اتمی آقای کاظمی به مشکل برخوردی، درسته؟ گفتم: +حاجی گزارش همه رو نوشتم، مکتوب آوردم الان. اگر صلاح بدونید بدم خدمت حاج هادی تا بدن به شما. _اونارو هم می خونم.. اما میخوام از زبان خودت بشنوم. یه لیوان آب خوردم، گلویی صاف کردم گفتم: +بله متاسفانه این اتفاق پیش اومد! آخه اینطور که اخیرا متوجه شدیم وَ با اداره (....) ارتباط گرفتیم که آیا از چنین کِــیـــس مهمی «دکترعزتی» اطلاعات و سرنخی دارن یا نه، بهمون یه گزارش دادند که بسیار حائز اهمیت بود. _چی بوده؟ +افشین عزتی در یکی از ماموریت هایی که به خارج از کشور داشته، سه شبانه روز بیشتر می مونه. _برون مرزی گزارش نداد؟ +اوناهم اخیرا بعد از همکاری (...) با ما متوجه شدند. _خب ! +برای اون سه روز اضافی موندن، دکتر افشین عزتی هیچ ادله و برهانی نداره، از جایی هم پیگیری نشده. چه دستی از اون بالا در کار بوده من نمیدونم. بچه های برون مرزی و ضدجاسوسی هم چیزی نتونستن ازش ثبت کنن. سازمان اوناهم خبری به ما نداده. ما از یه سری کانالای دیگه متوجه شدیم. حاج کاظم گفت: _پس که اینطور! بهم بگو که، با این اوضاع، فکر کردی که الآن باید چیکار کنی؟ +بله.. _ اگر بحث جاسوسی باشه برنامت چیه؟ +طرح و برنامه آماده هست. همزمان، هم مشغول آنالیزم، وَ هم اینکه چندتا طرح دارم تا اگر در صورتی که طبق اسناد و شواهد ما دکتر عزتی توزرد از آب در اومد، درهمون کمیته سه نفره ی من و شما و حاج هادی مطرح میکنم. بزارید به وقتش مو_به_مو بگم. با هراتفاقی که ممکنه بیفته منم دارم برنامه طراحی میکنم و پیش بینی کردم که چیکار کنیم. اما فعلا در حد تحلیل رفتار و اتفاقات پیرامون عزتی داریم میریم جلو. حاج کاظم دستش و گذاشت روی شونه حاج هادی، بعد نگاهی کرد به من و گفت: _پس اول با برادرمون حاج هادی هماهنگ باش. +چشم. اطاعت میشه دستورتون. _برنامت و تا 48 ساعته آینده بده دست حاج هادی. اگر تایید کرد میفرسته دفترم. احتمالا من دو روز نیستم. مجددا دارم با رییس میرم سمت سیستان و بلوچستان برای سرکشی از نیروهای تشکیلات و روند کاراشون در اون منطقه. توی دلم چرت و پرتی گفتم که چرا داره گیر بیخود میده و عجله میکنه.. کمی مکث کردم بعدش گفتم: +حاج آقا، اگر این موضوع درست باشه و عزتی عامل دشمن باشه، میخوام با یک تیر چندتا نشونه رو بزنم. _ان شاءالله. من منتظرم. پس همونطور که گفتم برنامت و ارائه بده به حاج هادی. بعدش اگر تایید کردم بهش خبر میدم تا تو برای حمع بندی بیاریش داخل کمیته سه نفره بررسی کنیم و درصورتی که تایید شد برو جلو. البته گفتم، قبلش با رییست که هادی جان هست هماهنگ باش. +چشم. _میتونی بری. +ممنونم. با اجازتون. با حاج هادی و حاج کاظم خداحافظی کردم. از دفتر حاج کاظم اومدم بیرون، تصمیم گرفتم یه سر برم مزار پدر شهیدم. ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔵 نفوذ و سرپوشانی روی پرونده‌های ترور در وزارت اطلاعات 1⃣ حدود دو هفته قبل بود که بی بی سی فارسی، در گزارش کوتاهی خبر داد که به سراغ یکی از افرادی در آلمان رفته است که در سال ۱۳۹۱ در گزارش که از شبکه اول سیما پخش شد، ادعا شده بود یکی از افرادی بوده است که در ترور دانشمندان هسته ای ایران نقش داشته است. این فرد از ایران خارج شده و زنده است و مشخص شد که بی گناه دستگیر شده بود! 2⃣ این فرد  نام دارد که می گوید او را بر اساس یک گزارش کاملا غلط در سال ۱۳۹۱ دستگیر کردند و تحت فشار و شکنجه مجبور شد اعتراف اجباری کند که او و چندین نفر دیگر در ترور دانشمندان هسته ای ایران نقش داشته اند! بعدها در گره خوردن پرونده با انفجار پادگان ملارد کرج در پائیز سال ۱۳۹۰ و پرونده حسن تهرانی مقدم، اطلاعات سپاه هم پایش به این پرونده باز می شود و مشخص می شود این افراد بی گناه دستگیر شده اند و ارتباطی به آن پرونده نداشته اند! 3⃣ این افراد به مرور از سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۵ آزاد می‌شوند و امروز سخنگوی دولت رسما اعلام کرد که از آن ها دلجویی شده بود و اصل ماجرای اتفاق افتاده صحیح است! 4⃣ اما سوالات اصلی حالا که دولت موضع رسمی خود را اعلام کرده است، اینطور در ذهن ایجاد می شود: 🔷 چرا وزارت اطلاعات وقت و مسئولین پرونده وقتی با علم اینکه می دانستند این افراد صد در صد بی گناه هستند قصد پرونده سازی و اعدام آنها را داشتند؟ 🔷 صرفاً به این بهانه که تحت فشار هستند و باید از وزارت اطلاعات اعاده حیثیت کنند؟ آیا نمی توان شک کرد که نقشه دیگری در میان بوده و هدف این بوده است که رد پای برخی ها پاک شود و سر و ته پرونده به هم دوخته شود و عده ای بی گناه اعدام شوند و پس از آن بگویند پرونده مختومه و تمام شد و صدایی هم از کسی در نیاید و مقصرین اصلی هم هیچگاه یافته نشوند؟ 🔷 رد پاها و شبهات در ترور حسن تهرانی مقدم چه بود که قرار بود با علم بی گناه بودن این افراد در این پرونده هم، آنها باز مقصر جلوه داده شوند و اعدام شوند و سپس پای اطلاعات سپاه به پرونده گشوده شود؟ آیا همه اینها اتفاقی بوده است؟ 🔷 چه کسانی در وزارت اطلاعات در جریان ترورها بودند و می دانستند با مختومه کردن احمقانه این پرونده، عاملین اصلی ترورها محفوظ می مانند؟ این سوال کلیدی است. 🔷 از سال ۱۳۹۱ که این گزارش پخش شد تا همین امسال، همواره سوال این بود که این افراد چه کسانی هستند و چرا دیگر از آنها خبری منتشر نشد و خبر اعدام یا آزادی و... آنها منتشر نشد تا اینکه سرانجام امسال این گزارش پخش شد. 5⃣ وزارت اطلاعات وقتی از سال ۹۱ متوجه بی‌گناهی این افراد شد آیا سعی کرده است به دنبال مقصرین اصلی برود؟ مقصرین اصلی در گرا دادن اشتباه به این پرونده را دستگیر و محاکمه کردند؟ آیا متوجه خسارت عظیم وارده بوده و هستند؟ ⏹ اینها سوالات مهمی است که بی جواب مانده و باید به دنبال جواب آنها باشیم. 7⃣ چه کسانی خواستند بی‌گناهان در این پرونده درگیر و اعدام شوند و مقصرین اصلی یافته نشوند؟ آن کسان کلید مهمی در این پرونده هستند. 8⃣ روزنامه نگار سرشناس اسرائیلی در سال ۱۳۹۷ با بی بی سی فارسی مصاحبه کرد و پیرامون کتاب اخیرش درباره مصاحبه با افشاگری کرد که در ترور دانشمندان هسته ای ایران و در سال ۱۳۹۰ نقش داشت. 9⃣ چه کسی می‌خواست آدرس اشتباه را به و سران کشور بدهد؟ 📝 مهدی دزفولی 👥 ادمین: حاج عماد 💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را به جهت آگاهی جامعه با دوستان خود به اشتراک بگذارید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔃 مسئول پرونده ترور شهدای هسته ای در وزارت اطلاعات به اسرائیل گریخت 🔷 برخی شایعات حاکی است که مسئول پرونده دستگیرشدگان متهم به ترور دانشمندان هسته‌ای، که مستند جنجالی «کلوپ ترور» را بر اساس اقاریر اجباری دستگیرشدگان و دیگران ساخت و پخش کرد، به اسرائیل گریخته است. 🔷 این پرسش مطرح است که چرا مسئولین مربوطه درباره چنین مطالبی اطلاع‌رسانی نمی‌کنند و ترجیح می‌دهند با انداختن تقصیر گردن این و آن برخی اقدامات عجیب و غیرقابل توضیح تاریخ اطلاعاتی ایران را استتار کنند؟‌ 🔷 آیا اعلام نفوذ اسرائيل آنقدر سنگین است که ترجیح می‌دهند اعتماد عمومی به سیستم اطلاعاتی کشور مخدوش شود ولی نپذیرند که اسرائیل، یا هر جای دیگر، در این سیستم نفوذی داشته و گاه رفتارهایی دیکته شده که منشاء آن «دشمن» بوده است؟ 🔷 آيا پذیرش واقعیت‌ اولین گام ضرور برای اصلاح و نوسازی نیست؟‌ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥 ادمین: حاج عماد ✅ با کانال تخصصی خیمه گاه ولایت، لحظه به لحظه از مطالب و تحلیل ها و خبرهای مهم سیاسی و امنیتی ایران و سراسر جهان آگاه شوید. 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat