هدایت شده از سید ابراهیم رئیسی
🔻حجتالاسلام و المسلمین رييسی در آیین آغاز سال تحصیلی دانشگاه علوم قضایی:
🔹️میان یک فرد سابقهدار و #مجرم حرفهای با یک فردی که دچار خطا و #اشتباه شده تفاوت وجود دارد.
🔹️نگاه قضات بسیار مهم است و اگر قرار بود فقط #قانون باشد این کار را سیستم و دستگاه ماشینی هم میتوانست انجام دهد و نیازی به شخص نداشت.
🔹️قاضی باید #شخصیت متهم را احراز و بعد حکم صادر کند، باید کاملا مشخص شود که فرد با چه انگیزه و اندیشه و سابقهای، خطایی را انجام داده و چه شخصیتی دارد.
🔹️در آیین دادرسی تکلیف شده که برای شخصیت فرد یک #پرونده تشکیل شود و تشخیص اینکه #جرم با چه انگیزهای انجام شده اهمیت دارد که سختیِ کار قاضی نیز در این است.
🔹️تربیت نیروی انسانی در این دوره از #تحول در قوه قضائیه باید با تمام ادوار گذشته متفاوت باشد.
🔹️مردم باید احساس کنند تحول اتفاق افتاده و #قاضى هم حفظ #احترام میکند و مهربان است و هم حفظ #اقتدار میکند و با قدرت و بدون نفوذ از احدى حتى نفوذ از خودش قانون را اجرا میکند.
🔹️از خود نیز نفوذپذیر نیست، یعنى حب و بغض شخصى وى دخالت در حکمش نمیکند و تلاش میکند مسائل را با #تدبیر دنبال کند.
🔹️قضات تلاششان این باشد که دستگاه قضایى آن ملجا و پناهگاهى شود که امام و رهبرى تاکید دارند.
🔹️پناهگاه شدن دستگاه قضایى با #بخشنامه و دستورالعمل نمیشود.
🔹️باید این احساس در مردم اتفاق بیفتد که این پدرى مهربان است که اگر مورد #ظلم قرار گرفتم و به او مراجعه کردم حتما رفع ظلم خواهد شد، این احساس، امر مبارکى است که باید با عملکردها اتفاق بیفتد.
🔹️مقام معظم رهبری در مورد #سیاسی بودن دانشگاه، دانشجو، طلبه یا حوزه فرمودند برخی سیاسی بودن را به این معنا میدانند که دانشجو یا طلبه عضو یک جریان، حزب و گروه سیاسی باشد
🔹️سیاسی بودن حتما به این معنا نیست، سیاسی بودن به معنای شناخت جامعه، شناخت نیازهای جامعه و ایفای نقش برای رفع نیازهای جامعه است.
۱۳۹۸/۷/۶
@raisi_org
هدایت شده از مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها
✅داستانی عجیب از
پیر مرد #سنی که پس از مرگ #شیعه شد
🔺در یکی از سالهایی که به مناسبت اعیاد #غدیریه ، مراسمی در مسجد شعبان تبریز برگزار گردید ، استاد معظم حضرت آیت الله فروغی حفظه الله فرمودند که از عالم ربانی حضرت آیت الله #سعادت_پرور رحمة الله علیه شنیدم که مفسر عظیم الشان حضرت علامه #طباطبایی رحمة الله علیه به نقل از عارف بزرگ آیت الله سید علی #قاضی چنین نقل کردند که ایشان فرمودند :
🔸در نجف یک روحانی بود که معروف بود به واعظ . وی در ایام محرم جهت تبلیغ و اقامه عزا به روستاهای اطراف نجف اشرف دعوت میشد و یک دهه در آن روستا اقامت کرده و اقامه عزا مینمود. وی میگوید:
🔸در یکی از سالها اهالی یکی از روستاهای اطراف نجف اشرف از بنده دعوت کردند که جهت اقامه عزا به آن روستا بروم . نکته قابل توجه این بود که اهالی آن روستا از اهل سنت بودند . وی میگوید : دعوت ایشان را پذیرفته و به آن روستا رفتم و قرار شد در خانه یک پیرمرد اقامت کنم. پیرمرد بسیار مرد ساده دل و خوبی بود و در انجام دستورات دین ، چون و چرا نمیکرد. به دلم افتاد که آن پیرمرد را ارشاد نمایم شاید به مذهب تشیع بگرود . ولی چون در خانه وی میهمان بودم و از طرفی نمیدانستم که در قبال این دعوت چه عکس العملی نشان میدهد ، منصرف شدم . ولی باز در دلم با خودم کلنجار میرفتم که وی را ارشاد کنم شاید هدایت شود.
🔸بالاخره روزی از روزها به وی گفتم : بزرگ شما کیست ؟ گفت : فلان شیخ و نام یکی از اشراف و بزرگان قبیله شان را برد.
گفتم : چرا وی را نام بردی ؟ گفت : وی بسیار قدر تمند بوده و چندین تفنگدار و فلان مقدار مال و اموال و خدم و حشم و ... دارد.
گفتم : اگر در یک جای دور دست که از روستای شما خیلی دور باشد ، وی را به کمک بطلبی آیا میتواند به دادت برسد ؟ گفت : نه.
👈گفتم : ولی من یک امیر و مولایی دارم که اگر من در شرق عالم باشم و او در غرب عالم باشد و وی را به کمک بطلبم ، او قدرت آن را دارد که به من کمک کند.
گفت : عجب امیر قدرتمندی داری ! اسم امیرت چیست ؟ ...
🔸خواستم بگویم که اسم امیرم ، امیر المومنین مولا علی علیه السلام است که باز منصرف شدم و نگفتم.
خلاصه آن دهه محرم تمام شد و من به نجف اشرف بازگشتم. در دلم بسیار ناراحت بودم که چرا حقیقت را به آن پیرمرد نگفتم و اگر میگفتم شاید وی شیعه میشد.
🔸بالاخره زمان سپری شد و دهد محرم سال بعد رسید. تصمیم گرفتم این دهه محرم را نیز به آن روستا بروم و آن پیرمرد را هدایت کنم . با عزم راسخ به آن روستا رفتم و مستقیما به در خانه آن پیرمرد رفتم . در زدم . پسرش در را باز کرد و پس از سلام و تعارفات معمول ، احوال پدرش را جویا شدم . وی گفت : پدرم فوت کرده است !!!
با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شدم .
بالاخره شب شد و من خوابیدم . در خواب آن پیرمرد را دیدم که در یک باغ زیبا در حال گردش است . گفتم : چطور شد که تو به اینجا آمدی ؟
👈گفت : پس از مرگ ، دیدم همه جا تاریک است و مرا به جایی میبردند که دانستم جهنم است . (البته منظور جهنم برزخی است ) شروع کردم به استغاثه و ابوبکر و عمر را به کمک خواستم . دیدم خبری نشد . مستاصل شدم . به ناگاه به یاد سخن تو افتادم که میگفتی من امیری دارم که اگر من در شرق عالم باشم و او در غرب عالم باشد و او را به کمک بخوانم ، او قدرت کمک به من را دارد . با خود گفتم حال که چاره ای ندارم بهتر است آن امیر را نیز به کمک بخوانم . شروع کردم به کمک خواستن از امیر تو . به ناگاه دیدم که آقایی نزد من آمد و فرمود : من امیر آن روحانی هستم . حال بگو : " اشهد ان علی ولی الله " تا این جمله را گفتم از هول و هراس نجات پیدا کردم . سپس دیدم که دو فرشته آمدند . مولا علی علیه السلام به آن فرشته ها فرمود : دست وپای این مرد را بشویید و آنها اطاعت کردند . پس از آن مرا به این باغ آوردند و حالم این است که میبینی . ولی ای شیخ ، ایکاش اسم امیرت را در دنیا و قبل از مرگ به من میگفتی تا در دنیا وی را تصدیق نمایم.
👈سخنی از نگارنده : با توجه به اینکه بنده این جریان را حدود سه سال پیش از زبان آیت الله فروغی شنیدم ، احتمالا خطاهای ناخواسته ای در نقل بعضی سخنان شخصیت های این جریان وجود دارد که از عموم خوانندگان محترم تقاضای عفو دارم.
✌️دفتر فرهنگی۵۷:
https://eitaa.com/joinchat/1642528771Cd4c62ac002