eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.5هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
107 ویدیو
5 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 #چهارشنبه‌های_شهدایی ⏰ چهارشنبه ۱۲ تیر ماه ۱۳۹۸ 🔷 دیدار با خانواده شهید مدافع حرم 🌹 #شهید_حسین_نظری #خواهران #کانون_خادمین_گمنام_شهدا 🆔 @KhGShohada_ir
🌺بسم ربِّ الشهداء والصدیقین🌺 ✍🏻سال ۵۸ ،هنوز چندماه بیشتر ازانقلاب اسلامی ایران نگذشته بود،آن زمان اوج فعالیت منافقین و مجاهدین خلق بود.دراین بحبوحه من متولد شدم.اما نه در ایران.بلکه افغانستان!درمنطقه ای به نام بُرُزگان... ازسنین کودکی به همراه خانواده وارد ایران شدم. و تا قبل از ازدواج در آنجا اقامت می کردم. ✍🏻در این زمان بود که من علاوه بر رشد جسمانی از نظر تفکرات و عقاید دینی بسیار بروی خودم کار می کردم؛وبه تفکرات جدیدی می رسیدم. ✨شیرینی دستورات و احکام دینی را با اعماق وجودم حس می کردم. گوش به فرمان خدا بودن و اطاعت بی چون و چرا از او برایم بسیار لذت بخش بود. من تنها اورا می‌پرستیدم و اوهم تنها یاری دهنده ی من در لحظات دلهره آور بود. و این چه معامله ی شیرینی بود... ✍🏻در۱۹ سالگی با یکی از دختران فامیل نامزد کردم.ایشون هم فقط ۱۳ سالش بود.البته رضایت والدین ایشون به راحتی هم به دست نیومد!تنها بواسطه ی اینکه از خویشاوندان وفامیل هستیم،موافقت کردند. پدر همسرم سالهای پیش در افغانستان کشته شده بود، به همین دلیل تلاش می کردم که بیشتر هوای خانواده ی همسرم را داشته باشم. خانواده همسرم ساکن مشهد بودند و ماهم بعد از ازدواج به تهران برگشتیم. دختر عزیزم طاهره خانم،تهران متولد شد.سال ۱۳۸۱! و من در ۲۳ سالگی پدر شدم... بعد از ۱۵ سال تصمیم گرفتیم به مشهد برگردیم. پسرگلم هم اینجا متولد شد. شغلم کشاورزی بود.و از زمانیکه به مشهد آمدیم با دایی همسرم بصورت شراکتی در یک کارخانه کار می کردیم. ✨من هم تقریبا مثل همه زندگی عادی و روزمره ای داشتم اما اتفاقی افتاد که زمان و شرایط را تغییر داد! ✍🏻جنگ... واژه ای بی رحم و دلسرد کننده ای ست، موجب قتل انسانهای بی گناه بسیاری می شود. ریختن اشک های کودکان یتیم در سایه ی جنگ است که رخ می دهد. اما این جنگ فرق می کرد... به بارگاه حضرت زینب(س) جسارت کرده بودند. جنگ ، جنگ عقیده و باور بود. گرگ هایی در لباس اسلام قصد جسارت و هتک حرمت اهل بیت(ع)را داشتند. از هردیدگاهی ماندن و در آسایش نشستن جایز نبود؛ از پای نشستن و تماشا کردن روا نبود. من هم باید بروم... تعدادزیادی از دوستانم راهی سوریه شده بودند. و انگار جامانده این فیض من بودم و من... ✍🏻 مسئله ی اعزامم به سوریه، مخافت سخت خانواده را به دنبال داشت. همسرم راضی نبود. اما به تدریج و درپی بروز برخی اتفاق ها، موافقت کرد. ✍🏻اواخر دی ماه سال ۹۴ بود که برای خدمت به محضر حضرت زینب(س) مشرف شدم. به علت آشنایی من با علوم نظامی و حضور در جنگ طالبان، دوره ی آموزشی ام کمتر از یک ماه طول کشید. در ایام عید به ایران برگشتم. به اصرار خانواده و خوشحالی بچه ها... البته به همسرم گفته بودم که برای عید برنمی گردم. این برگشت ناگهانی من هم، به یکی از به یاد ماندنی ترین غافلگیری هایم تبدیل شد. ✍🏻خداوند توفیق دوباره ای نصیبم کرد. و ۱۷ فرودین سال۹۵ مجددا به سوریه اعزام شدم. از همسرم خواستم تنها همین بار را اجازه دهد برای رفتنم. همسرم مانند اعزام قبلی ساکم را آماده کرد. باهمه خداحافظی کردم. با وجود همه ی سختی ها و دلتنگی اما ارزشش را دارد تا از آنچه که پرودگارت به تو اعطا کرده بگذری برای رسیدن به سعادت بهتر... همسرم پشت تلفن بارها به من تذکر می داد که مراقب خودت باش... و من هم با شوخی بارها به او گفتم: "بادمجان بم آفت ندارد." ✍🏻چند روزی بود که درگیری ها شدت گرفته بود. در یک روز درمنطقه ای به نام خان طومان به سختی محاصره شده بودیم. حمله ی هوایی هم شرایط را نور علی نور کرده بود. فشار سختی روی همه رزمندگان بود. بچه ها به عقب نشینی اصرار داشتند اما عقیده من این بود که تا رسیدن نیروی کمکی باید استقامت کنیم. پشت تیربار رفتم. ۸ ورگبار گلوله را نثار این ‌کافران می کردم. در این بین بود که آنها هم به تلافی چندین تیر را حواله من کردند.... ✨ من از تیپ فاطمیون هستم... ✍🏻رزمنده های زیادی در محاصره به تقلید ازارباب بی کفن سیدالشهدا(ع) به شهادت رسیدند. هنوز هم قطعه ای از پیکر آنها بازنگشته است. منم هم مانند دیگر برادرانم مفقودالاثر بودم. در سال ۹۶ شهادت من و ۴۸ برادر شهید دیگرم به خانواده ها اعلام شد و ما دیگر تنها مفقود الجسد در ذهن ها باقی ماندیم. اشک ها و ناله های همسرم و حسرت کودکان یتیم من... ما راهی سرزمین عشق شدیم و این امانت بزرگ الهی را بر دستان تو ودیعه می گذاریم؛ و در روزی که خداوند وعده داده امانت خودرا از تو باز می ستانیم. بالا بردن این علم از این پس برعهده توست... 🆔 @KhGShohada_ir