eitaa logo
خیال‌بـآف‌ .
598 دنبال‌کننده
48 عکس
6 ویدیو
0 فایل
من مملو از خیال ِاو ، او خالی از خیال ِمن . https://daigo.ir/secret/1467293710 . فور‌وآردعیونی .
مشاهده در ایتا
دانلود
Do not run after the world ; let the world run after you .
گاهی قلبم میخواهد از غصه‌ی بسیار بمیرد . اما چه باید گفت قلب است دیگر محکوم به رنج کشیدن . چشم‌هایم هم این ویژگی قلبم را دارند، چون آنها هم از باریدن بسیار خودداری می‌کنند . میدانی گریستن خوب است . اما خودداری از باریدن اشک های شور عمیقا عمل مشکلیست . تو حتی تورم مویرگ‌های چشم‌هایت را احساس میکنی که هر لحظه تمنای باریدن را دارند ، اما این نباریدن تبدیل به بغضی می‌شود که در گلویت تار تنیده ... تار بغض؛ اینجا که ایستادی انتهای راه است، بیشتر از آن را نمی‌توانی تصور کنی . البته نمی‌خواهی تصور کنی؛ چون همه آنها واقعیتی را برایت نمایان میکنند که بارها تجربه کرد‌ه‌ای، بارها از آنها گذر کرده‌ای، و بارها با آنها مُردی و زندگی کرده‌ای .
چایت را بنوش! نگران فردا مباش . از گندم زار من و تو ؛ مشتی کاه میماند برای بادها .
[ تو‌مثلِ‌یك‌خدا‌زیبایی ] .
مرا ببوس تا فراموش کنم غم‌های ِبی‌پایان خود را.
Cabana.mp3
4.91M
مایل‌به‌نوشیدنِ‌موسیقی ؟
دلم میخواهد؛ میان ِستارگان بنشینم و چای بنوشم، کتاب بخوانم، بخندم و خودم را دوست بدارم ؛ به دور از انسان‌ها و تخیلات ِ واهی‌شان.
دلم میخواهد در این روزهای آخر تابستان،جوری زندگی کنم انگار عاشق ترین انسانی هستم که وجود دارد.
در این شب‌های آخر تابستان که بوی پاییز می‌دهند بیشتر از همیشه عاشقانه زندگی می‌کنم. در شهر قدم می‌زنم و عصرها که گنجشک ِقلبم ‌تاب می‌شود می‌روم بیرون تا درخت‌ها را تماشا کنم؛ همیشه می‌خواهم آن خیابان‌ها را زیبا کنم، مثلاً گاهی با لباس‌های گل گلی و گاهی با گل‌های داوودی در دستم، هر از گاهی‌هم با گیسوان قرمزم. دلم می‌خواهد این شهر را که سال‌هاست عشق را فراموش کرده نجات دهم، به راستی آیا من می‌توانم!
امان از این موسیقی‌ها! خواب را چشمم گرفته و مرا به عاشقانه ترین روزهای زندگی‌ام می‌برد.
شب همه‌ی ِما یکی بود ، اما تاریکی‌هایمان فرق داشت .
بخواب او به تو فکر نخواهد کرد .
آیدا جانم، می‌توانم ادعا کنم که عشق من به تو، به هیچ چیزی در دنیا شبیه نیست؛ این عشق، مخلوطی است از شعر و موسیقی و خودمان. آیدای خوب ِخوشگل ِمن! شاملو .
به تو قول دادم که فردا هم دوستت داشته باشم، صبح شد و من هنوزم سر قولم هستم، من هنوزم مثل دیروز دوستت دارم.
امروز‌بیشتر‌از‌هروقت‌دیگر‌زنده‌ام . .
وسط صبحونه کتابمو دستم میگیرم تا کلمات رو پیوسته احساس کنم و به مامان میگم دلم نمیخواد بزرگ بشم؛ یا میپرسم : مامان! درختا میمیرن؟ و مامان میگه : درخت ها بعد صدها سال زندگی از درون خالی میشن، پوچ میشن و دیگه سبز بودن رو فراموش میکنن، غمگین میشم و چایی تلخ رو سر میکشم.
بیش از هرچیز دلم رفتن می‌خواهد.
If overthinking was a drug I wouId overdose.
دارم رفته رفته تبدیل به آدمی می‌شوم که به فکر کردن فکر می‌کند،حالا فکر کردن برای من عادت شده . هدف شده . همه‌اش دلم می‌خواهد بنشینم و فکر کنم . مهم نیست که دست‌هایم به چه کاری مشغول باشند . .
[ دیوانه‌ٔ‌دوست‌داشتنی ]
آخر دیوانه! چای سرد شد. پرستوها کوچ کردند و پاییز ها پشت سر یکدیگر آمدند و رفتند؛ اما نمی‌دانم چرا تو نمیرسی، تو چرا نمی‌آیی!