eitaa logo
خیآلِ‌خوش .
2هزار دنبال‌کننده
62 عکس
11 ویدیو
1 فایل
- دفترچـﮥ‌خاٰطرات. همچو خیال گشته‌ام، در هوسِ خیال او..
مشاهده در ایتا
دانلود
میگم اسماعیل، چیه این دلتنگی ؟ وسطِ خنده‌هایِ از ته دلُ چشایِ بارونیِ از شدتِ خنده ، درست جایی که دوروبریات فکر میکنن رد دادی که اینقدر بی‌پروا میخندی، دقیقا همونجا اسماعیل، همون‌جا میاد سراغت ؛
چیه این دلتنگی که وسطِ مهمونی و چایی خوردنُ گپ‌زدنایِ شبونه‌ای، همون‌جایی که داری با لبخند به حرف‌هایِ بقیه گوش میکنی یهو به خودت میای میبینی دو ساعتِ که به خطایِ دیوار زل زدیُ به اون فکر میکردی ؛ و بعدش دنبالِ یه بهونه‌ای میگردی تا از اون جمع پاشیُ بری قبل اینکه کسی فین‌فین‌بینیُ اشکایِ رویِ گونتُ ببینه ؛ چیه این دلتنگی اسماعیل ؟ چرا ول‌کن نیست ؟
خیآلِ‌خوش .
بزرگ شدم میخوام چاووشی بشم.
Mariz_Hali.mp3
11.97M
آقایِ‌چاووشیِ‌عزیز ؛ کوتاه بیا و کنسرت بزار . ببین پیر شدی‌آ، پیر شدیم .
[ - یوسف هل تحبنی ؟ " - لا لا احبک ‌] . - یوسف ، تا الان یک‌بار هم بهم دوستت‌دارم نگفتی ؛ + چون دوست ندارم . - آها " چاقو را بر‌می‌دارد به بهانه‌یِ کمک کردن و از عمد دستش را می‌برد " + زن چیکار کردی ؟ چیشده ؟ یکی چسبِ زخم بیاره ، ببینم دستتو، بده ببوسمش دور دستات، ولش کن نمیخواد کاری بکنی خودم تموم میکنم همه رو ‌. - منم دوست دارم یوسف ، منم دوست دارم . - ام‌روز -
مامان بزرگم امروز بابابزرگُ " شایبی : پیرِ‌من " صدا میزد ؛ اون لحظه دلم خواست منم با لباسِ گلگلی و موهایِ سفید کنارِ محبوبم بشینمُ و به چشمایی که دور تا دور اونا چروکیده نگاه کنمُ گونشو ببوسم و بگم : - شایبی ؛ تجی نشرب شای سوا ؟
اگه محبوبم چایی‌خور نباشه چی ؟
اگر ماندنی نیستید دچارش نکنید .
هدایت شده از . درخفاي‌خویش .
وقتی شروع ِ امروز با گریه بوده ؛ خدا به داد بقیش برسه .
مشترکِ گرامی ؛ همراهِ قدیمیِ شما که راحت از او دل‌کندید سخت به بغلِ شما نیاز دارد، عجیب دلتنگِ شماست و مرورِ خاطرات حجمِ زیادی از بغض را در گلویِ او نگهداشته است ؛ جهتِ لغو کردنِ رفتنِ شما از پیشِ او جمله یِ " دوستت‌دارم‌عمیق‌و‌سخت " را ارسال کنید . با تشکر '
مشترکِ گرامی ؛ اگر که گفتنِ این جمله جهتِ لغوِ سفرِ همیشگی‌ِ شما برایتان سخت است ؛ لطفا آهنگِ مرا ببخشِ قربانی که درکوچه‌پس‌کوچه‌هایِ شهر با همراهِ قدیمی‌ می‌خواندید را بفرستید .
بیستُ‌چهار‌ساعتِ دیروزُ چهار ساعتُ پنجاهُ دو دقیقه از امروز را با مرورِ خاطراتُ بوسه‌ها و آغوش‌هایِ‌مان گذراندم . حالا که چمدان را بسته‌ای و قصدِ سفر کرده‌ای ، نمی‌شود این حجم از خیآلُ خاطرات را با خودت ببری ؟ من به تنهایی از پسِ این همه غمُ دلتنگی بر نمیام .
_