شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
💠 در جاده بصره خرمشهر شهید
"علی اکبر دهقان" همین طور که
میدوید از پشت از ناحیه سر مورد
اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر
پاکش جدا شد.در همان حالی که
تنش داشت میدوید، سرش روی
زمین غلتید.
سرمبارک این شهیدحدودپنج دقیقه
فریاد " یاحسین،یاحسین" سر میداد
همه رزمندگان بامشاهده این صحنه
شگفت گریه می کردند...
چنددقیقه بعد؛ازتوی کوله پشتی اش
وصیتنامه اش رابرداشتند،نوشته بود:
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایامن شنیده ام که امام حسین
(ع)با لب تشنه شهید شده است،
من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم…
خدایا شنیده ام که سر امام حسین
(ع) را از پشت بریده اند، من هم
دوست دارم سرم از پشت بریده
بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین(ع)
بالای نیزه قرآن خوانده،من که مثل
امام اسرار قرآن را نمی دانم،ولی به
امام حسین (ع) خیلی عشق دارم،
دوست دارم وقتی شهید میشوم سر
بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
💐روحشان شادوقرین رحمت الهی
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢بانک صهیونیستی جهانی دو بار ایران را به عنوان الگویی برای دیگر کشورهای در حال توسعه معرفی کرده است؛
بار نخست سیاست تحدید نسل و کاهش جمعیت، بار دوم اجرای هدفمندی یارانهها
#بلای_نفوذ
چرا برخی مسئولین ،
آگاهانه یا ناآگاهانه !
خواسته یا ناخواسته !
عمداً یا سهواً !
غلام حلقه بگوش یا سگ دست آموزِ ، سازمانهای صهیونیستی اند ؟؟؟؟؟؟
تقسیم بندیِ
آگاهانه
خواسته
عمداً ، 👈 سگ دست آموز 🐶
و
ناآگاهانه
ناخواسته
سهواً 👈 غلام حلقه بگوش🧞 .
ولی نتیجه ی هردو ،رضایت دشمن !
پس لعنت به هر دوشون .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
🔴حتی از زائرانت هم هراس دارند
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آه از این حادثه 🥀🌸
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕋﷽🕋
🔰 «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»
❇️ ترجمه: و (یاد آر) وقتی که ابراهیم و اسماعیل دیوارهای خانه کعبه را بر میافراشتند عرض کردند: پروردگارا (این خدمت) از ما قبول فرما، که تویی که (دعای خلق را) شنوا و (به اسرار همه) دانایی.
🎙 استاد حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
#دمی_با_قرآن
♨️سردارِ خانواده دوست....
🔹از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود و از آن طرف، این دو بچه شده بودند نقطه وصل من به سردار؛ و چه مصاحبت شیرینی!
حال بچهها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند، اما من توفیق پیدا کردم که یک بار دیگر در مطب، پذیرای سردار باشم. خانواده دوستی حاج قاسم برای من خیلی جالب بود. با مشغله فراوانی که داشتند و مسئولیتهای مهم و سنگینشان، برای اطمینان از سلامت نوهها چند بار به بیمارستان آمدند و وقتی هم که بچهها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلوها به مطب آمدند.
🔹آن روز مطب خیلی شلوغ بود، شلوغتر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی من را خبردار کرد و از اتاق بیرون آمدم.
سلام و احوالپرسی و راهنمایی شان کردم به داخل اتاق؛ ایشان یکی از نوهها را درآغوش گرفته بودند و بفرمای من را قبول نکردند و گفتند: به خانم منشی سپردم اسم ما را در نوبت ویزیت بگذارد.
منتظر میمانیم تا نوبتمان بشود. من شرمنده شدم و حرفی برای گفتن باقی نماند.
سردار مثل بقیه بیماران در مطب نشستند تا نوبتشان شود. دوقلوها را ویزیت کردم و لحظه آخر اجازه خواستم عکس یادگاری با ایشان داشته باشم.
🔹روزیِ من از آخرین دیدار سردار سلیمانی یک انگشتر بود. هدیهای که ایشان به من دادند و گفتند آقای دکتر شغل مقدسی دارید. انگار به زبانم قفلی زده بودند و نمیدانستم باید چه بگویم. از همان رو انگشتر را دستم کردم و عهد بستم دین این انگشتر را به صاحبش تا آخر عمر ادا کنم.»
✍دکتر محمد ترکمن، فوق تخصص اطفال