51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4️⃣#قسمت_چهارم
💫🌹مستند آستین خالی، جدیدترین مستند از شهید حاج حسین خرازی رضوان الله علیه
💫🌸از اتفاقات جالب مراسم عروسی تا لشگری که صدام از آن واهمه داشت
💫🟢 همه از عروسی بسیار ساده حاج حسین تعجب کرده بودند.
💫⚪️ واکنش بسیار جالب در قسمت زنانه به شعر طنز مداح درباره همسر دوم در حضور مسئولین
💫🔴 افراد مختلف از علما ، روحانیون، مردم و کسبه با هر دیدگاه سیاسی که وارد جنگ میشدند را جذب میکرد
💫🌷 سخت ترین مناطق عملیاتی برای لشگر امام حسین(ع) بود و دشمن همیشه از آن واهمه داشت.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
@qomirib Shanbeye aram 4.mp3
زمان:
حجم:
4.94M
📚#کتاب_صوتی 🎧
🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📗کتاب#شنبه_آرام
🕊🌹#شهید_محسن_فخریزاده
✍️ نویسنده: محمدمهدی بهداروند
🥀🤍انتشارات حماسه یاران
4️⃣#قسمت_چهارم
⬅️ در این قسمت میشنویم:
🌷پاسدار
🌷مهمان
🌷مجله اصحاب انقلاب
🌷جوان محجوب
🌷متانت
🌷توکل به خدا
#شهید_نخبه_هسته_ای
خار و میخك - قسمت ۴.mp3
زمان:
حجم:
6.46M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📗#کتاب_خار_و_میخک
✍️نویسنده:#شهید_یحیی_السنوار
4️⃣ #قسمت_چهارم
💫🌹رازهای کوچک کودکی
⬅️ در این قسمت میشنویم:
🔘شب اول مدرسه
🔘روزهای مدرسه
🔘شهادت ابویوسف
🔘انتقام ابویوسف
یادت باشد قسمت چهارم.m4a
حجم:
6.51M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
👂«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📗#کتاب_یادت_باشد
🕊🌹#خاطرات_شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی
✍️نویسنده: محمد رسول ملاحسنی
🎙راوی: جمعی از بازیگران نمایشی
4️⃣#قسمت_چهارم
🕊🌹#یادت_باشد…" اثری است پیرامون زندگی "شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی" که "محمدرسول ملاحسنی" آن را به روایت همسر شهید به رشته ی تحریر درآورده است.
🥀🤍محمدرسول ملاحسنی با قلم جذاب خود توانسته روایت فرزانه درباره نحوه آشنایی، ازدواج، دوسال زندگی مشترک و در نهایت شهادت همسرش را به خوبی بنویسد.
🕊🌹اگر دوست دارید از زاویه دیدی جدید با زندگی یک شهید مدافع حرم و همسرش آشنا شوید و از علاقه مندان به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی هستید، شنیدن این کتاب به شما توصیه میشود.
⬅️ در این قسمت میشنویم:
🌷زیبایی سادگی
🌸حجب و حیا
🌷نگاه نامحرم
🌸زیارت
🌷قم
🌸دعا
🌷خواب
🌸آرزوی شهادت
🕊🌷 #زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی
📚پیشانی و بوسه (جلد ۶، شمع صراط)
📘#نیمه_پنهان_ماه
✍️ به روایت همسر شهید
4️⃣ #قسمت_چهارم
🕊🌷نفس های آخر رژیم شاه بود که یک بار دیگر مرتضی را توانستم ببینم. او دیگر تنها نبود. عده زیادی با او هم فکر و همراه شده بودند در پوست خود نمی گنجید و مرتب در حال فعالیت با تعدادی از جوانان می پرداخت، تا اینکه بر اثر حماسه های این جوانان حکومت ظالم شاه جای خودش را به اسلام ناب محمدی(ص) سپرد ...
🥀🤍در مورد آن روزهای پر التهاب قبل از انقلاب مادر مرتضی نقل می کرد: يك روز عصر آمد خانه، از زير لباسش چند عكس امام بيرون كشيد و زير شن و ماسه هايي كه گوشه حياط ريخته شده بود چال كرد. تا قبل از خواب مدام از امام و انقلاب مي گفت.
🕊🌷شب از نيمه گذشته بود كه صداي در بلند شد، مأمور ها بودند. با زور هم كه شده به داخل خانه ريختند. از اتفاق اولين جايي را هم كه گشتند زير همان رمل ها بود. اين طولاني ترين و دقيق ترين بازرسي اي بود که تا به حال از خانه ما انجام داده بودند، اما هر چه گشتند كمتر پيدا كردند. دست آخر، دست از پا دراز تر برگشتند.
🥀🤍يك ساعت قبل از ورود آن ها سيدي نوراني را در#خواب ديده بودم كه مي گفت: « عكس هاي من را از زير اين رمل ها بيرون بياوريد.» مرتضي را بيدار كردم و جريان را به او گفتم، مرتضي هم عكس ها را زير خاك باغچه پنهان كرده بود.خدا خيلي رحم کرد، چون آن روز ها رژيم منحوس پهلوي آخرين دست و پايش را مي زد و اگر اين بار مرتضي را مي گرفتند، معلوم نبود چه بر سرش مي آوردند.
🔻🔻🔻