eitaa logo
مداحی ترکی و فارسی /خوبان عالم
5.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
41 فایل
#منبرهای کوتاه و بهترین #مداحی های ترکی و فارسی ... همه در کانال خوبان عالم ؛👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3821666398C3a7954ba65
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 دعای روز بیست‌وپنجم ماه رمضان خدایا منو دشمن دشمنات کن @khoban_ir
کانال مذهبی. عرفانی خوبان عالم را در سبد فرهنگی خود داشته باشید 👇👇👇👇 @khoban_ir .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ندای رفتن آمد تجربه گری که از لحظه مرگ خود آگاه شد! 🔸 این قسمت: وقت رفتن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سفره کرامت رزق خدا از طریق تجربه‌گر به معلولین ذهنی رسید 🔸 این قسمت: وقت رفتن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدار ملاقات روح همسايه ای که همزمان با تجربه گر از دنیا رفته بود 🔸 این قسمت: وقت رفتن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 متلکی که به آقای قرائتی گفتند و جواب جالب ایشون... کانال مذهبی. عرفانی خوبان عالم را در سبد فرهنگی خود داشته باشید 👇👇👇👇 @khoban_ir .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آیت الله مصباح یزدی قدرت عجیب شهید در شفاعت برکت کدام یک از انبیا برای همه انسان ها بیشتر بوده ؟ @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: اگر منکری دیدید تذکر زبانی بدهید اما نه با زبان گزنده لازم هم نیست سخنرانی کنید؛ یک کلمه بگویید این کار گناه است. 🆔@Gizmiz00
♥️ -میگفت : یکی‌از‌راه‌های‌نجات‌انسان‌ازگناه، پناه‌بردن‌به‌امام‌زمان‌‹ع›است. ايشان‌به‌انتظارنشسته‌اند تاكسی‌دستش‌را‌به‌سمتشان‌دراز‌كند، تا‌ايشان‌او‌راهدايت‌ڪنند. آیت‌الله‌جاودان🌱 تعجیـل‌در‌ظهـور امام زمان صلـوات⚘️ 🌐@khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو راه فوق العاده نزدیکی به خدا 🎙️ سخنران : دکتر ناصر رفیعی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌@khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ✅ثواب سوره یس برای اموات 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰🎤📚 🎙[استاد مسعود عالی] داستان دلنشین منبر @khoban_ir
امیدوارم امروز خدا قدرتی که نیاز داری رو بهت ببخشه و عشقی که به دنبالش هستی در دلت بکاره و شادی که آرزوشو داری روی لب هایت جاری کنه صبح زیبای ماه رمضانت بخیر @khoban_ir
چند توصیه عالی از مرحوم آیت الله کشمیری برای ماه مبارک رمضان ۱- کشتی رؤیایی رمضان سوار بر امواج دریای «اشک» به ساحل نجات می رسد! از خدای سبحان در این ماه خصوصاً اسحار سحرآمیز آن اشک و گریه درخواست کنید. ۲- از ابتدای ماه رمضان باید هدف‌گذاری شما “لیلة القدر” باشد که جان رمضان است. در این خصوص، سخن زیاد است؛ لکن، «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» فقط سعی کنیم شب قدر در ما واقع شود نه در ماه! ۳- این ماه ماه «ربیع القرآن» ماست. در این بهار قرآنی هرروز یک آیه را انتخاب کنید و تا افطار به طور متناوب تلاوت و در پیرامون آن تدبر نمایید. امید است دم دمای افطار آن آیه برای شما پرده از رخسار بردارد! ۴- در سراسر ماه رمضان توجه شما به روزه‌دار حقیقی و انسان کامل یعنی امام عصر نباید قطع شود 💠 @khoban_ir
💠از عالم برزخ چه خبر؟ یکی از اولیاء خدا را در خواب دیدن که از دنیا رفته بود. از او پرسیدند: از عالم برزخ چه خبر؟ فرمود: هر کاری که دردنیا انجام بدهید در اینجا خریدار دارد و هر کاری که برای خدا انجام نشده باشد اینجا هیچ ارزشی ندارد. @khoban_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🎥 گر نگاهی به ما کند زهرا... 🔻 نجات تجربه گر نزدیک به مرگ از جهنم توسط حضرت زهرا بخاطر گریه برای امام حسین علیهما السلام https://eitaa.com/joinchat/3821666398C3a7954ba65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 اهمیت زیارت قبر پدر و مادر 💠 مرحوم آیت الله دستغیب رضوان الله تعالی علیه ⏰ 1 دقیقه https://eitaa.com/joinchat/3821666398C3a7954ba65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بسیار زیبا و شنیدنی 👌 ⭕️ حساب و کتاب اعمال در قیامت 🔈 استاد قرائتی برای دوستان خود فوروارد کنید 🌹 🥀کانال مرگ و قیامت👇 https://eitaa.com/joinchat/3821666398C3a7954ba65
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سی ام»» لندن-آپارتمان ثریا ثریا و شبنم در سونا نشسته بودند. حلما واسه دوتاشون آب میوه آورد. گذاشت روی میز. دو تا پارچه بلندی که اونجا آویزون بود برداشت و روی شونه های اونا انداخت تا خودشون رو بپوشونند. بعدش ثریا با سر اشاره کرد که برو. حلما هم رفت. ثریا نگاهی به شبنم کرد و گفت: اینجا امن ترین جاست. بگو! شبنم نزدیکتر نشست و گفت: آفریقا. ثریا پرسید: اولین جا اونجا دیدیش؟ شبنم گفت: آره. قبل از رفتنم به آفریقا باهاش دو سه بار چت کرده بودم. ولی وقتی رفتم آفریقا و در دوره خبرنگاری و دوره حرفه ایِ گزارش از دلِ بحران شرکت کردم، یه روز اومد نزدیک و خودشو معرفی کرد و دوسه ساعت با هم حرف زدیم. ثریا گفت: اسمی از منم آورد؟ شبنم گفت: نه. اتفاقا یه جورایی منتظر بودم اسمت بیاره اما چیزی از تو نگفت و نپرسید. ثریا نفس عمیقی کشید و همین طور که پارچه رو بیشتر دور خودش میپیچید، گفت: میشناسمش. دو سه بار باهاش دیدار داشتم. شبنم پرسید: لندن؟ ثریا گفت: نه. رفتم اسراییل. دو سه سال پیش. اومد بیت العدل. یه کافه سنتی اونجاست که هر وقت میرم، یه سر به اون کافه میزنم. همونجا قرار گذاشتیم. شبنم پرسید: افسر موساد هست؟ ثریا گفت: آره. خیلی آدم تیزی هست. به تو چی گفت؟ شبنم جواب داد: به من گفت باید بری ایران! ثریا گفت: راس گفته. شبنم پرسید: کِی؟ ثریا گفت: شنبه هفته آینده. دو شنبه جشنِ فارغ التحصیلی بچه هایی هست که به ما مرتبط هستند. شبنم گفت: تنها باید برم؟ ثریا رو به طرف شبنم نشست و دستشو گرفت تو دستاش و گفت: آره عزیزم. من باید اینجا باشم. شبنم که مشخص بود تهِ چشماش غم گرفته، با ناراحتی به چشمای ثریا زل زد و گفت: حس میکنم دیگه نمیبینمت. ثریا با ناراحتی گفت: منم همین حس رو دارم. شبنم پرسید: چند روز تا رفتنم فرصت دارم؟ سه روز؟ ثریا سرشو رو شونه شبنم گذاشت و گفت: آره. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 بابک زنگ در را زد و حلما در را برای بابک باز کرد. بابک وارد شد و سلام کرد و از حلما پرسید: خانم کجان؟ حلما گفت: سونا هستن. دیگه کم کم پیداشون میشه. بابک نشست همونجا و منتظر ثریا موند. ثریا چند لحظه بعد، حوله پیچ به طرف بابک رفت. بابک جلوش بلند شد و سلام کرد. ثریا نشست روبروش و پرسید: چه خبر؟ بابک جواب داد: همه چی مرتب هست. ایشالله فردا دوره آخر میان. همه آموزش ها مو به مو ارائه شد. ثریا گفت: حواست به اینا باشه. اینا را ویژه تر ببین. هدیه و کادوی دوره آموزشی واسه اینا علاوه بر هزار دلار، به هر کدوم یه لب تاپ و یه گوشی اپل هم بده. بابک گفت: چشم. حتما. همین امروز میرم سفارش میدم. ثریا گفت: پس فردا خودمم میام. بیا دنبالم تا با هم بریم. بابک گفت: چشم. ماشین بیارم یا با ماشین خودتون؟ ثریا گفت: ماشین بیار. همون لحظه، شبنم اومد بالا و به طرف آشپزخونه رفت. بابک همه حواسش به طرف شبنم رفت. با اینکه ثریا داشت حرف میزد، بابک سرشو تکون میداد اما درواقع حواسش پیشِ دختری بود که تا اون لحظه ندیده بود. تا اینکه ثریا حرفش تموم شد. بابک به ثریا گفت: خیالتون راحت باشه. فقط ... جسارتا من اون خانمو نمیشناسم. ثریا با اندک چاشنی عصبانیت گفت: بابک بعضی وقتا خستم میکنی! به جای اینکه به حرفای من گوش بدی، حواست پیش اون خانمه است؟ بابک شرمنده شد و سرشو انداخت پایین و گفت: ببخشید. منظوری نداشتم. ثریا وقتی شرمندگی بابکو دید ته خنده ای رو لبش اومد و گفت: اسمش شبنمه. دختر کسی هست که همه تعهداتی که ما به زندیان و بقیه دادیم، قراره اجرایی کنه. بابک سرشو بالا آورد و یه نگاه دیگه به دختره انداخت و زیر لب گفت: ماشالله. کاش یکی هم یه تعهد به ما میداد. ثریا خنده ای کرد و گفت: پاشو از جلوی چشمام دور شو. میتونی ماشین قرمزه رو ببری. فعلا لازمش ندارم. بابک هم ته مونده شربتشو خورد و بلند شد و گفت: چشم. اینو گفت و رفت. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 محمد و دکتر در اتاق جلسات که پر از صندلی های خالی بود، دو نفری نشسته بودند. محمد گفت: شما هنوز روی اصل کار میکنین یا تمرکزتون دادین رو طالعی؟ دکتر گفت: خب طبیعتا دیگه طالعی. چون اصل دیگه نه برای ما کارایی داره و نه واسه خودشون. دیابت هم داره و آخر پیری خونه نشین شده. محمد پرسید: راستی با جماعت و مُریداش چیکار کردین؟ دکتر گفت: خب واسه اینکه این خط نسوزه، کاری نمیتونستیم بکنیم. نشسته تو خونَش و گاهی چند تا پیر و جوون میان دست بوسی و از اینجور حرفا. محمد گفت: عجب. خیره انشالله. زحمت دادم برای پرونده هلدینگ. به کجا رسید؟ دکتر گفت: با اومدن طالعی، موجی از قراردادهای جدید داره بسته میشه. تماما در زمینه فولاد و آهن و این جور چیزا. اما بخشی از هزینه ها به شرکت برنمیگرده و به ده تا موسسه خیریه که از سالها پیش تاسیس کردند واریز میشه.