عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
#شهریار
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد
#شهریار
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گرهبند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
#شهریار
گوهرفروش
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
منِ بیچاره همان عاشق خونینجگرم
خون دل میخورم و چشم نظربازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گرهبند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم بهدر آیند از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بهدرم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهٔ معشوقهٔ خود میگذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبُوَد آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
#شهریار 🌱
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
#شهریار
خوبان پارسیگو 🏴
مـشــتــاق کـســی نـبـودهام الا تـــو مـــغــرورتــر از هــر زیـبـا، تــنـهـا تــو گفتم بنشین برای
.
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبّت روا نبود
#شهریار
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد
#شهریار