eitaa logo
خوبان پارسی‌گو
988 دنبال‌کننده
78 عکس
6 ویدیو
2 فایل
حافظ سعدی فردوسی صائب تبریزی وحشی بافقی خاقانی مولوی بیدل دهلوی باباطاهر خیام حسین منزوی فروغ فرخزاد نیما یوشیج فاضل نظری حامد عسکری حسین دهلوی قیصر امین پور سهراب سپهری فریدون مشیری شهریار
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را عشرت امروز بی‌اندیشهٔ فردا خوش است
این ما و من نتیجهٔ بیگانگی بُوَد صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است
پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم خویش را نشناختم، آیینه‌دار از دست رفت
چون آینه و آب نی‌ام تشنهٔ هر کس نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست
از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید هیچ آفریده چشم‌به‌راه کسی مباد
جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند آه اگر مور به فریاد سلیمان نرسد! تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد هر که از دامن او دست مرا کوته کرد دارم امید که دستش به گریبان نرسد! شعلهٔ شوق من از پا ننشیند صائب تا دل تشنه به آن چاه زنخدان نرسد
هر چند صد بیابان وحشی‌تر از غزالیم ما را به گوشهٔ چشم، تسخیر می‌توان کرد
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت هر شیشه‌دلی طاقت دیدار ندارد
هر جا نَبُوَد شرم، به تاراج رود حسن ویران شود آن باغ که بی در شده باشد
از خود بریده بر سر آتش نشسته‌ایم ما را به یک نگه به خدا می‌توان رساند
ز روی لاله از آن چشم برنمی‌دارم که اندکی به دل داغدیده می‌ماند
شکایت گرهِ دل به روزگار مبر که هیچ‌کس به‌جز از کردگار نگشاید
در حفظ آبرو ز گهر باش سخت‌تر کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش
هر که بر دارد مرا از خاک، اندازد به خاک میوهٔ خامم، به سنگ از شاخسار افتاده‌ام
طفل می‌گرید چو راه خانه را گم می‌کند چون نگریم من که صاحبخانه را گم کرده‌ام؟
کرده‌ام با خاکساری جمع اوج اعتبار خار دیوارم، وبال هیچ دامان نیستم
سخنی کَز سرِ اندیشه نباشد پوچ است شعر، پُرمغز نگردد ز دهن پُر کردن...
به آبِ زَر نوشتن، شعرِ بَد نیکو نمی‌گردد...
ز دستگیری مردم بریده‌ام پیوند امیدوار به دست دعای خویشتنم
نسبت شمع به رخسار تو از بی‌بصری است هرچه در پردهٔ شب جلوه کند معیوب است سهل‌کاری است گذشتن ز تماشای بهشت هر که صبر از رخ خوب تو کند ایوب است بی‌کشش کوشش عاشق به مقامی نرسد فارغ از سعی بود سالک اگر مجذوب است دلپذیر است ز نزدیکی گل نشتر خار هر جفایی که ز محبوب رسد محبوب است
یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک در بساط آسیا یک دانهٔ نشکسته نیست!
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است ادب این است که مشغول تماشا نشویم
از صبر، عزیزان چه ثمرها که نچیدند بی‌حاصلی ما ز شتاب است در اینجا
صد تلخ چشیدیم ز هر بی‌مزه صائب تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
سوده شد از خوردن نان سربه‌سر دندان من دل همان از ساده‌لوحی‌ها غم نان می‌خورد