نه تبسّم، نه اشاره، نه سؤالی هیچچیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند
#کاظم_بهمنی
غزلهایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه میخواندم، نظر میکرد پایین را
#کاظم_بهمنی
زیر بار غم تو داشت کسی له میشد
عشق بین همه برخاست به تحسینکردن
#کاظم_بهمنی
از رقیبانِ کمینکرده عقب میماند
هر که تبلیغ کند خوبیِ دلبندش را
#حجاب
#کاظم_بهمنی
غزل روایی «تیربرق چوبی»
«از اولین تصویرِ سمتِ چپ
به سمتِ راست ورق بزنید»
شاعر: #کاظم_بهمنی
طراح: #محمد_رحیمنواز
خوبان پارسیگو 🏴
غزل روایی «تیربرق چوبی» «از اولین تصویرِ سمتِ چپ به سمتِ راست ورق بزنید» شاعر: #کاظم_بهمنی طراح:
•.
تیربرقی چوبیام در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگِ بچههای روستا
ریشهام جا مانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا میکاشتند
پیکرم را بوسه میزد کدخدای روستا
حال امّا خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمیارزم برای روستا
قحطی هیزم، اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم میکند دیزیسرای روستا
کاش یک تابوت بودم! کاش آن نجّار پیر
راهیام میکرد قبرستان بهجای روستا
من که خواهم سوخت، حرفی نیست؛ امّا کدخدا
تیرِ سیمانی نخواهد شد عصای روستا
#کاظم_بهمنی