مرا ببخش که میخواهمت ولی با فقر
مرا ببخش که میبوسمت ولی با درد
#یاسر_قنبرلو
نه که از بوسهٔ معشوق بترسم! هرگز
از گناهی که پشیمان نکند میترسم
#یاسر_قنبرلو
زیرمجموعهٔ خودم هستم
مثل مجموعهای که سخت تهی است
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی است
عشق آهوی تیزپا شد و من
ببر بیحرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمیبیند
هر که در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمیبیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرندهها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی است
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم!
#یاسر_قنبرلو
ما چشمهاى مستِ تو را سر كِشيدهايم
ما را به خُمرههاى شراب احتياج نيست
#ياسر_قنبرلو
گرچه بابا غم نان میخورَد و ما نان را
آخرين خط بنويسيد بزرگ است خدا
#یاسر_قنبرلو
از هر دری بگویم میریزد آبرویم
بگذار تا نگویم در من چه داستانی است
#یاسر_قنبرلو
کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش
که هرچه میکشم از دست مهربانی توست
#یاسر_قنبرلو