eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
782 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
73 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز شب یادتون نره رفقا هدیه به حضرت زینب س🖤🙏✨ ماروهم دعا کنید🕊 ،37🖤 لبیک یا حسین لبیک یا زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚💫 بابا مهدی من کجایی؟! رفیق تنها های من کجایی؟! امید غریبی های من کجایی؟! دلم تنگ است برای تو🕊❤️ بوی نرگس من دوستت دارم💚💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 روحیه ی ایمان را در انسان تقویت نموده و همین مراقبت دایمی هرچند که‌ با حضور قلب همراه نباشد، انسان را به با حضور قلب کامل می رساند و قلب آدمی را سرشار از محبت و معرفت الهی می نماید.🍃 اذان صبح به افق اهواز 5:41 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
هواشناسۍاعلام‌کرد : هوای‌مهدی‌فاطمه‌را‌داشته‌باشید خیلۍ‌تنهاست سلامتیش ⁵صلوات ✋🏻 خجالت‌نکش‌عزیز‌کپی‌کردنش‌ عشق‌میخواد🙂 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا محبت خدا را فراموش می‌کنیم؟ چی میشه یادمون میره مهربانی خدا رو!؟ 🍃🌸 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
یک واژه و راهِ ... است ... و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل، که حتما به آن دست خواهد یافت ... و اما...هر آرزویی ... دارد ... بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند و ما با ... و ، می‌خواهد و شدن می‌خواهد ... و کشیدن می خواهد! و همه ی اینها ... خلاصه می شود در ... شهیدانه زندگی کنیم تا شویم... و این گونه زیستند... 🌺شادی ارواح پاک شهدا صلوات🌺 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
🔴مکافات عمل! 🔰یکی از آقایان علما می گفت: روزی در صف نانوایی ایستاده بودم که ناگهان پیرمردی فریادش بلند شد. ♻️ معلوم شد پسر بچه ای شیطانی کرده و ریگ داغی را به پشت دست آن پیرمرد چسبانده است. 💠پیرمرد همراه با جیغ و داد می خندید. گفتند: چرا می خندی؟! گفت: یادم آمد که من پنجاه سال پیش که بچه بودم در همین جا همین کار را درباره پیرمردی کردم. 🔆 ریگ داغی از سنگک گرفتم و پشت دست آن پیرمرد چسباندم و امروز به مکافات عمل پنجاه سال پیش رسیدم!! فریادم برای سوختن دستم بود و خنده ام برای مکافات عمل. 📚به نقل از: نشریه صفیر هدایت، شماره 30 📖هر کس به وزن یک ذره، عمل خیری انجام دهد آن را می بیند و هر کس به وزن یک ذره عمل بد کند همان را خواهد دید.سوره زلزال، آیه 8 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
ما با گناه روح و قلب خود را خراب کرده‌ایم..؛ به حدی که دیگر عجائب عالم را نمی‌بینیم..! صدای تسبیح فرشتگان را نمی‌شنویم..؛ عاشقانه از دوری خدا اشک نمی‌ریزیم..؛ و با غیر خدا سرگرم می‌شویم..!🌿° ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
❣زندگی برای شما همانطور خواهد بود که شما آنرا آنطور میبینید... شما در مسیر زندگی همان چیزی را خواهید دید که عمیقاً به آن داشته باشید... اگر باور داشته باشید مردم خوب هستند، همه جهان با شما خوب خواهند شد.... اگر داشته باشید همه مردم بد هستند، جهان با شما بد خواهد شد.... اگر باور کنید عشق وجود ندارد، یک زندگی خشک و بدون عشق را خواهید دید که در آن فقط محاسبات ریاضی حکم فرماست.... اگر باور کنید که وجود دارد، آنرا عمیقاً تجربه خواهید کرد... همه چیز به باورهای شما وابسته است.... زندگی دقیقا همان چیزی را به شما نشان خواهد داد که شما میخواهید.... این، راز جهان خلقت است..🍃 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
رمز ترک گناه⁉️ رمزی نداره فقط باید به یه باور برسی فقط یه چیزی رو با تمام وجودت درک کنی آن هم این است که: الَم یَعلَم بانَّ اللهَّ یَرَی می دونی چی می گه؟؟؟ می گه بنده من دارم می بینمت به این فکر کردی هر گناهی که انجام می دی خدا می بینتت؟؟؟ پس هر موقع خواستی گناه کنی به این فکر کن که داره نگاهت می کنه اون موقع است که خجالت می کشی دیگه سمت گناه نمی ری... ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی استاد ماندگاری فرق آدم با و بی نماز در دنیا روزانه 34 دقیقه است ولی در آخرت خیلی است! اذان ظهر به افق اهواز 13:10 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
『🖤͜͡🌱』 • چشـم هـآیِ یِکـ شَهیـد؛ حَٺےاَز پُشـٺِ‌قــآبِ‌شیشِـه‌ای؛ خیـࢪه‌ خیـره دُنبـآلِ ٺُوسـٺ؛ کِھ بِـ گُنـآه آلـودِه نَشــوی..🥀 بِـ چشـمهآیَـش قَسَـمـ اِبـرآهـیم تو رآ مےبینَــد:)
•.💚🌿'↯ کـاش دَر صَحراے مَحـشَر وَقتی خُدا پُرسید بَندِه مَن روزِگآرَت رآ چِگونه گُذَراندے مَهدی فآطِمه بَرخیزَد وگویَد مَن بود 🤍
⸀📽 . . ⌚️ یکۍ‌مثل‌حضرت‌عباس‌با‌نفس‌خودش‌ مبارزه‌‌میڪرده‌هیچ‌...! انقدری‌هم‌با‌حیا‌‌بوده‌ڪه‌باعث‌‌کنترل‌ نفس‌دیگران‌هم‌‌میشده :) اونوقت‌‌بعضیا‌انقدر‌گول‌‌دنیا‌رو‌خوردن‌ که‌بہ‌جز‌خودشون‌بقیہ‌رو‌هم‌دچار‌گناه‌میکنن🚶🏿‍♂💔. !
°•🌱 🔗✨ بھ‌میدان‌گناھ‌ڪہ‌‌رسیدی‌ مردانہ‌قدم‌بردار !🏃‍♂ میخوام‌زودتر‌ببینمٺ.. امضا: شهید‌گمنام :)💔
📝فرازی از وصیتنامه 🟢شهید مدافع‌حرم حسن غفاری خدای من! دوستانم یک به یک می‌روند، من راست‌راست برای خود می‌گردم آرامش و قرار ندارم! خدای من! دیگران شاید فکر کنند من شهادت‌رابرای‌بهشت‌می‌خواهم،ولی نه! ای معبود من! در این لحظه، مکان و زمان از تو می‌خواهم اگر جان بی‌ارزش مرا قبول نمودی و بعد از پاک‌نمودت من خواستی مرا در بهشت خود جای‌دهی، از تو خواهش و تمنا دارم به جای بهشت که شاید آرزوی همه باشد به من نوکری و غلامیِ آقا سیدالشهدا علیه‌السلام را بدهی! چرا که تنها چیزی که مرا آرامم می‌کند، نوکری و خادمی و خدمتگزاری به سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین علیه‌السلام می‌باشد! 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 📿اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد📿 🌸 🌸🌼🌺 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
📸 | 🟣شهید مدافع حرم عمار بهمنی همه ما معتقد به ظهور حضرت امام عصر(عج) هستیم و این امر نهایتاً محقق خواهد شد! اگر بخواهید در زمان ظهور شرمنده آن حضرت نشوید، پشتیبانِ ...! 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💜اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💜 🌸 🌸🌼🌺 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
اگه زمستون 1 دقیقه دیر تر بیاد .. بخاطرش یک شب رو به انتظار میشینیم ..!🌱 من یه مسافری رو میشناسم 1100 ساله که دیر کرده.. بخاطرش چقدر منتظر موندیم؟!😶‍🌫 چی‌کار‌کردیم‌با‌خودمون؟! 🚶💔 ‌
‍ ☆بسم رب الزهرا☆ 🍃از همه کردیم، جز ... دل مهدی را بردن، هنر میخواهد که ما هنوز بی هنریم🥺 🍃میدانی! ما بی هنران از آن جا شروع شد که با آن همه گنج های پنهان در درونمان باز هم به بیراهه کشیده شدیم. از چه رو؟ با نشناختن اهل بیت، با نشناختن ... 🍃اما در این میان، هنرمندانی بودند که نه تنها به بیراهه نرفتند، بلکه با انتخاب هایشان عجیب دلبری کردند. بلکه با انتخاب هایشان ما را به وا داشتند. انتخاب های آنها، تلنگری شد برای تامل ما، یکی مانند .. 🍃اویی که هیچ چیز در این دنیا نمی کرد، جز وصال حق و خشنودی او. اویی که حتی اگر از انتخاب هایش هم بگذری، مقدمه صفحات زندگی اش، بود و اگر چند خط پایین تر می آمدی، می رسیدی به نیکی به والدین و در آخر ختم میشد به همنشینی با 🌹 🍃اما از او که بگذریم، می رسیم به همان خود بی هنرمان که در این روزهای که حالمان را عجیب گرفته، به فکر شناختن هم نیستیم، حال عمل کردنمان پیشکش...😓 ♡ ♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ شهریور ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱ تیر ۱۳۹۴، سوریه درعا 📅تاریخ انتشار : ۲۴ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۲۶ بهشت زهرا 🕊🕊🕊
‍ . 🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 💌 🌹شهید مدافع حرم احمد قنبری مادر شهید نقل می‌کنند: محله مان مسجدی نداشت. زمینی را وقف ساخت‌ مسجد صاحب‌الزمان(عج) کرده بودند. مردم محل از این موضوع خیلی خوشحال بودند. شبهای جمعه تکه‌موکتی را در همان زمین پهن میکردند و زنان و مردان باایمان محل برای اقامه‌ی نماز به آنجا می‌رفتند🕌 احمد هم که از ۶سالگی اهل نمازخواندن بود، در آن زمان ۱۲سال بیشتر نداشت. شبهای جمعه کِتری بزرگ آب‌جوش و لیوان و چایی را روی فرقونی می‌گذاشت و به آنجا می‌رفت تا به نمازگزاران چایی بدهد. همیشه نگران دستان کوچک و جثه‌ی کودکانه‌ی احمد بودم که‌ مبادا آبجوش روی او بریزد☕️🤭🫖 یک شب، نمازم را تمام کردم که با صدای گریــــه‌ی احمــــد، هراســــان به حیــــاط رفتــــــــم😨 گفتم: احمد جان! مادر به فدایت! چه شده؟؟ چقدر گفتم مراقب باش! آخرش آبجــــوش روی‌ات ریخــــت؟😭 بدنش را وارسی کردم و خبری از سوختگی نبود اما یک‌بند گریــــه می‌کــــرد🙄 گفتم: مادر، دلم هزار راه رفت! چه شده؟ چــــرا گریــــه‌ می‌کنی؟😭 احمد گفت: مادرجان! وقتی به خانمها چایی می‌دادم، یکی از خانم‌ها به من گفت: «خــــادم الحسیــــن»!💚 آری! اینگونه پس از شهادتش، شهید مدافع حرم احمد قنبری آخرین طواف حرمش را دید و لقب "خادم الحسین" برای همیشه بر او باقی ماند!🕊 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎊اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎊 🌸 🌸🌼🌺 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
دلداده‌ی ارباب بود.. درِ تابوت رو باز ڪردند این آخرین فرصت بود.. بدن رو برداشتن تا بذارن داخل قبر بدنم بی‌حس شده بود.. زانو زدم کنار قبر دو سه تا کار دیگر مانده بود.. باید وصیت‌های محمدحسین رو مو به مو انجام میدادم.. پیراهن مشڪی‌اش رو از توی کیف در آوردم.. همان که محرم‌ها می‌پوشید.. یڪ چفیه مشکی هم بود صدایم می‌لرزید.. به آن آقا گفتم که این لباس و این چفیه را قشنگ بڪشد روی بدنش.. خدا خیرش بدهد توی آن قیامت؛ پیراهن رو با وسواس ڪشید روی تنش و چفیه رو انداخت دور گردنش جز زیبایی چیزی نبود.. به آن آقا گفتم: می‌خواست براش سینه بزنم شما میتونید؟! یا بیایید بالا خودم برم براش سینه بزنم بغضش ترڪید دست و پایش را گم کرد نمی‌توانست حرف بزند چند دفعه زد رو سینه بهش گفتم: نوحه هم بخونید.. برگشت نگاهم کرد صورتش خیسِ خیس بود نمیدونم اشڪ بود یا آبِ باران..؟! پرسید: چی بخونم..؟! گفتم: هرچی به زبونتون اومد.. گفت: خودت بگو.. نفسم بالا نمی‌آمد انگار یڪی چنگ انداخته‌ بود و گلویم رو فشار می‌داد.. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم.. گفتم:از حرم تـا قتلگاه زینب صدا می‌زد حسین دست و پا می‌زد حسین زینب صدا می‌زد حسین سینه می‌زد برای شانه‌هایش تکان می‌خورد برگشت با اشاره به من فهماند همه را انجام دادم.. خیالم راحت شد پیشِ پایِ ارباب تازه سینه زده بود.. ..