eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
853 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
80 فایل
🌱﷽ تا کسی رُخ نَنماید نَبرد دِل ز کسی دلبر ما دل ما برد و به ما رخ ننمود. . . . 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25 مدیر کانال: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
می گویم؛ یا باب الحوائج و قنوت دستهایم پر از یادِ تنهایی ات می شود... با تمامِ حجمِ غربتت...💔🥀
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
می گویم؛ یا باب الحوائج و قنوت دستهایم پر از یادِ تنهایی ات می شود... با تمامِ حجمِ غربتت...💔🥀
{🖤✨} بــــاز دَر کــــارَم گِــــرِه اُفــــتاد و مــــادَر گُــــفت کِــــه حَــلِ مُــشکِل، روضِـــه‌یِ مـــوسَی بنِ جَــــعفَر می‌شَوَد...
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گاه شیطان به وسیله‌ی خدا فریب می‌دهد‼️😳 🔰 👆♻️حتما ببینید ونشر دهید♻️👆 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
یڪی از بهترین حـس‌های خـوب زنـدگۍ اینکہ به امــام زمانت گزارش کارت رو بگی! همه چی... اتفافات خـوب،اتفافات بد موفقیتت،شکستت...(: امتحانش کن...😉 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
•✨🌼• به امام موسی کاظم علیه السلام گفتن که نامه‌ای بنویسید و از هارون بخواید آزادتون کنه خسته نشدید از این زندان به اون زندان...؟! امام در جواب فرمود: "خدا به داوود وحی کرد که هر وقت بنده ای به جای من به کسِ دیگری امید بست درهای آسمان به رویش بسته میشود و زمین زیر پایش خالی! به غیر خدا دل ببندم؟به هارون؟!" 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما تنهاییم واقعا؟! خدا مارو ول کرده؟! اینکه احساس تنهایی میکنی یک احساس کاذبه خدا هست.... حتماا ببنید 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
Dua Kumayl [128].mp3
28.55M
دعای پر فیض کمیل...💫 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
دعای پر فیض کمیل...💫 #شب_جمعه 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
یا ربّ... قَوِّ عَلى خِدمَتِكَ جَوارِحي وَاشدُد عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحي... پروردگارا! اعضای بدنم را در خدمت کردن به خودت توانا کن و درونم را در تصمیم‌گیری قوی دار....
📌 ماجرای خوابی که حاج‌ قاسم‌ بعد از شهادت شهید زین‌الدین دید 🔹️ هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟» ◇ حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» ◇ عجله داشت. می‌خواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» ◇ رویم را زمین نزد و گفت: « قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که می‌گم زود بنویس.» ◇ هول‌هولكی گشتم یک برگه‌‌ كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» ◇ بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. ◇ موقع خداحافظی به او گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» ◇ نگاهی بهت‌زده به آن‌ كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» ◇ سید مهدی گفت: « اینجا بهم مقام سیادت دادن.» ◇ از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم» 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا