eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
198 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــ🕊رمان‌مینوے‌او🕊ـــــ کمی مکث کردم و گفتم: واقعا نمی‌دونم! من بیشتر از چشمام به حامد اعتماد داشتم...حامد انتخاب من بود، من انقدر حامد رو دوست داشتم و به انتخابم ایمان داشتم که با تمام سختی ها سال آخر راهنمایی رو جهشی خوندم تا بتونم با حامد وارد دانشگاه بشم...من بخاطر حامد از رشته ی موردعلاقم گذشتم و رفتم رشته ی ریاضی فیزیک!من انقدر انتخابم رو قبول داشتم که هرکاری کردم تا به حامد برسم، حتی اونم دوستم داشت! می‌دونی از چی تعجب می‌کنم؟حامد آدمی نبود که به کسی که از ته دل دوستش داره دروغ بگه، کاری که بر خلاف میل اونه انجام بده یا با اون فرد صادق نباشه!من رابطه ی حامد با خدا رو دیده بودم، دیده بودم که چقدر عاشقانه دوستش داره، اون من رو اندازه ی خدا دوست نداشت ولی عاشقانه دوستم داشت!مگر این‌که... + مگر این‌که چی؟! برخلاف میلم حرفی رو که دوست نداشتم بزنم زدم: مگر این‌که اون منو اصلا دوست نداشت! ولی باز حرف خودم رو پس گرفتم و گفتم: نه...نه...نه...بعد از حامد که قابل اعتماد ترین فرد توی زندگیم بود، من به تیام اعتماد داشتم، تیام دوست دوران راهنمایی من بود، اون حتی اگر هم می‌خواست بهم دروغ بگه نمی‌تونست دروغ بگه! آیناز متعجب گفت: تیام کیه؟! - خواهر حامد؛ چطور مگه؟! + آخه اسم یکی از دوستان منم تیامه که اتفاقا از قضا اسم داداششم حامده! همونی که اون روز دم مرز جات رو باهاش عوض مردی رفتم تو فکر! اسم خودش تیامه اسم داداششم حامد! مگه توی این دنیا چند تا خواهر و برادر وجود داره که اسمشون تیام و حامد باشه و از قضا چهره ی تیام برای من آشنا باشه و حامد هم مسئول راه اندازی این کاروان باشه؟! ولی آخه اونا که توی محله ی خاله اینا زندگی نمی‌کنن! نه این‌طوری نمیشه! باید بفهمم این تیام و حامدی که آیناز راجبشون حرف می‌زنه اون تیام و حامدی که من فکر می‌کنم نیستن! بنابراین پرسیدم: چند وقته که با تیام آشنا شدی؟ + کمتر از یک سال میشه؛ چون تازه به این محله اسباب کشی کردن - داداشش رو دیدی؟ + نه ندیدمشون! نه این‌طوری هم به جایی نمی‌رسم! باید برم سراغ اصل مطلب به زبون اوردن این جمله واسم آسون نبود! چون ممکن بود همه چیز رو تغییر بده! ولی چاره ای نداشتم باید می‌گفتم! آب دهانم رو چند بار پشت سر هم قورت دادم و سریع پرسیدم: فامیلیشون چیه؟ ••🕊••🕊••🕊••🕊•• ࢪمانے‌ هیجان انڪَیز و عاشقانہ❤️ عاشقانہ اۍ با چاشنے‌ مذهبے‌😍 قصہ ۍ دختࢪۍ با صداقت و پسࢪۍ پاڪ دامن✨ عاشقانے‌ ڪہ سہ سال بہ پاۍ عشقشان سوختند و ساختند و دࢪ نہایت خداوند سࢪنوشتشان ࢪا بہ هم ڪَࢪہ زد🦋 دوست داࢪۍ با ما همراه باشے‌ و ادامہ ۍ این ࢪمان زیبا با ژانࢪ {} ࢪو بخونے‌؟🌿 پس بہ جمع ما بپیوند🌱 @khodajoonnn