eitaa logo
• انتصار •
714 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
27 فایل
﷽ باز شد هر گره کور زندگی با نام نامیِ زهرای اطهر ♥ • انتصار : یاری دهنده
مشاهده در ایتا
دانلود
• انتصار •
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت32 با آقا مرتضی رفتیم یه نشستیم - اقا مرتضی ،من بابت حرفای پدرم خیلی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت33 بعد چند دقیقه عاقد اومد و بابا با امضا زدن چند تا برگه ،بابا و مامان بلند شدن و رفتن گریه ام گرفت ،چادرمو کشیدم پایین تر که کسی صورتمو نبینه بعد از خوندن خطبه عقد ،با بله گفتن من همه شروع کردن به صلوات فرستادن ،بعد هم اقا مرتضی بله رو گفت ( مهریه من ۱۲ تا شاخه گل نرگس بود ،ولی مامان اقا مرتضی یه سفر کربلا هم اضافه کرده بود ) بعد یکی یکی میاومدن کنارمون و تبریک میگفتن یه دفعه حامد اومد جلوم چادرمو برد عقب تر با دیدن چشماش خودمو انداختم توی بغلش و آروم گریه میکردم حامد: اجی خوشگلم ،آدم که روز عقدش گریه نمیکنه منو از خودش جدا کرد و اروم گفت: میگم دیونه ای میگی نیستم ،خدا به داد اقا داماد برسه ( خندم گرفت از حرفش) بعد دستمو گرفت گذاشت داخل دست مرتضی ،گرمای دستشو حس میکردم حامد:اقا مرتضی ،این خواهرمون دیگه فقط شما رو داره ،مواظبش باشین آقا مرتضی : چشم بعد فاطمه و اقا رضا اومدن سمتمون ، فاطمه بغلم کرد : تبریک میگم عزیزم، آخه نگفتی دل این اقا مرتضی رو چه جوری تصاحب کردی (فاطمه از حالم باخبر بود ،واسه همین سعی میکرد با شوخیاش یه کم بخندم) اعظم خانم و زهرا خانم هم یه گوشه وایستاده بودن رفتم کنارشون - سلام،خیلی خوشحالم کردین ،اومدین به عقدمون... اعظم خانم: سلام به روی ماهت ،ما خیلی خوشحالیم که تو مارو دعوت کردی زهرا خانم: انشاءالله خوشبخت بشین - خیلی ممنونم اقا مرتضی: هانیه جان! ( برگشتم سمتش،از گفت این کلمه خیلی خوشم اومد) - بله اقا مرتضی: بریم ؟ - اره بریم با همه خدا حافظی کردیم رفتیم سوار ماشین شدیم حامد اومد کنار ماشین... حامد: داداش صندوقت و میزنی ،چمدون آبجیمونو بزاریم آقا مرتضی : چرا که نه ... - حامد جان قبل رفتن بیا پیشم ببینمت حامد : ای به چشم ،مواظب خودت باش خدا حافظی کردیم و حرکت کردیم سمت خونه آقا مرتضی اینا... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/khodam_Zahra