eitaa logo
خداشناسی علمی
158 دنبال‌کننده
58 عکس
1 ویدیو
0 فایل
درباره اثبات وجود خدا از طریق علم روز
مشاهده در ایتا
دانلود
________________________________________________________________
کروموزوم حضرت آدم یا حضرت نوح! اسپنسر ولز متولد سال 1969 در جورجیا ایالات متحده آمریکا می باشد. ولز دکترایش را در زمینه بیولوژی در سال 1994 از دانشگاه هاروارد گرفته است. ایشان مدیر پروژه ژنوگرافیک می باشد که در زمینه مهاجرت انسانها کار می کند بر اساس اطلاعات موجود در دی ان ای روند مهاجرت انسان در نقاط مختلف جهان را  مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند. According to Wells, one group took a southern route and populated southern India and southeast Asia, then Australia. The other group, accounting for 90% of the world's non-African population (some 5 billion people as of late 2006), took a northern route, eventually peopling most of Eurasia (largely displacing the aboriginals in southern India, Sri Lanka and Southeast Asia in the process), North Africa and the Americas. Wells also wrote and presented the PBS/National Geographic documentary of the same name. By analyzing DNA from people in all regions of the world, Wells has concluded that all humans alive today are descended from a single man who lived in Africa around 60,000 - 90,000 years ago, a man also known as Y-chromosomal Adam  ولز با آنالیز دی ان ای انسانهای مختلف که در نقاط مختلف زندگی می کنند نشان داده است که تمام انسانهایی امروزی از نسل یک فرد (man) که حدود 60 تا 90 هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده است می باشند. این فرد را کروموزوم y آدم،می شناسند. در نمودار زیر می توانید انشعاب شدن کروموزوم های جنسی تمام انسان های امروزی را از این فرد (آدم) ببینید. کروموزوم جنسی تمام مردم نقاط دنیا که زیر شاخه هایی از y-cocromosom adam هستند در نمودار درختی نشان داده شده است. یعنی چیزی که خلقت گراها ادعا می کنند. چگونه است که تکامل گراها 5.4 میلیون سال پیش از انشعاب انسان از نیای مشترکش با شامپانزه سخن می گویند اما تمام افراد این انشعاب در طی فاصله زمانی 5.4 میلیون سال تا 90 هزار سال به طور کامل از بین رفته است. (یعنی تمام افرادی که در این انشعاب که قرار است انسان های امروزی را بسازند مرده اند و فقط یکی باقی مانده است!) . در حقیقت می بایست : تنها و تنها یک نفر ار این انشعاب به صورت کاملا گزینشی باقی مانده باشد تا تمام انسان های امروزی از آن منشعب شوند؟ آیا این شبیه به یک جوک خنده دار نمی باشد؟ وقتی کروموزم جنسی تمام انسان های امروزی از یک کروموزوم منشعب شده است نشان می دهد که تمام انسانهای امروزی می توانند بدون هیچ محدودیت ژنتیکی خاصی آمیزش کنند. یعنی اسکیموها می توانند با سیاه پوستان آفریقایی و سرخ پوستان آمریکایی با ژاپنی ها و ... آمیزش کنند. این یعنی اگر تمام این انسان ها از 5.4 میلیون سال پیش منشعب شده اند لذا تمام شرایط محیطی در این فاصله زمانی نتوانسته است بر آمیزش تاثیر بگذارد. لذا این عدم امکان آمیزش میان انسان و شامپانزه می بایست در نقطه انشعاب بوجود آمده باشد . یعنی از یک مادر دو گونه متفاوت زائیده شده باشد که نتنها خودشان بلکه نسل های بعد از آنها نمی توانند با هم آمیزش کنند که این چیزی غیر ممکن است.  اینکه تمام انسان های کره زمین از یک فرد منشعب شده اند نکته بسیار با اهمیتی می باشد... چرا که این سوال پیش می آید: که چگونه است از تمام انسان هایی که در فاصله زمانی 5.4 میلیون سال تا 90 هزار سال قبل زندگی می کرده اند تنها یک نفر باقی می ماند؟! (دقت کنید حتی انشعاب تمام انسان ها از یک کروموزوم نیز بزرگ ترین چالش بی خدایان خواهد بود. چرا که در فاصاه 90 هزار ساله انشعاب های مختلفی از کروموزوم در نقاط مختلف زمین بوجود آمده است. پس چرا در فاصله 5.4 میلیون سال تا 90 هزار سال هیچ انشعابی اتفاق نیفتاده و یا انشعاب ایجاد شده و تمام آنها مقطوع نسل شده اند و همه انسان های امروزی از یکی از این انشعاب ها و البته فقط از یک فرد بوجود آمده اند؟!)
ر سال پیش زندگی می کرده است؟! این اتفاق چه بوده است که تمام این انسان ها را کشته و یا نسلشان را منقرض کرده است؟! در حقیقت تکامل گراها باید پاسخ بگویند که چگونه است که محیط یگ بار از بین تمام زنها فقط یک زن را انتخاب می کند و هزاران سال بعد نیز از بین تمام مردان فقط یک مرد را به صورت گزینشی انتخاب کرده است. چه عاملی باعث این انتخاب شده است؟! از دید خلقت گرا:  در صورت درست بودن زمان های ارائه شده در تحقیق اسپنسر ولز، پاسخ به سوالات مطرح شده از دید یک خلقت گرا بسیار ساده می باشد. زیرا حوای میتوکندریایی همان حوای کتب آسمانی است که همسر حضرت آدم بوده است. و اگر انسان هایی قبل از 200 هزار سال پیش زندگی می کرده اند انسان هایی هستند که قبل از حضرت آدم بوده اند و نسلشان منقرض شده است. (بقره/30) و در طی سالیان سال نسل فرزندان حضرت آدم و حوا افزایش یافته است و یک طوفان منطقه ای باعث نابودی تمام مردان می شود و تنها حضرت نوح و فرزندان ایشان باقی می مانند(صافات آیه 77) و در حقیقت آدم رنگین تن همان حضرت نوح می باشد. و برای اینکه اشتباه نشود بهتر است که:(Y-chromosomal Adam) به (Y-chromosomal Noah) تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی قبل از آدم رنگین تن بوده است.    2-     فرض کنیم که زمان ها درست نیستند: از نظر تکامل گراها: در این حالت فرض می کنیم که اصل موضوع ارائه شده درست می باشد ولی فقط زمان ها درست نمی باشد. در این حالت نیز برای تکامل گراها همان سوالات قبلی بوجود    می آورد. در حقیقت اگر فرض کنیم حوای میتوکندریایی، همان اولین زنی است که از نیای مشترک در 5.4 میلیون سال پیش منشعب شده است در حقیقت این بار این سوال پیش می آید: که چه اتفاقی می افتد که تمام مردان امروزی از نسل مردی هستند که مادر بزرگ آن انسان، سالیان سال قبل زندگی می کرده است و طبیعتا افراد زیادی هم عصر این فرد زندگی می کرده اند و لذا چه اتفاقی می افتد که تمام مردان هم عصر این مرد ( آدم رنگین تن) می میرند و یا نسل آنها منقرض می شود و تمام مردان امروزی از نسل یک مرد هستند؟! چه اتفاقی برای تمام مردانی که در طی 5.2 میلیون سال در سطح زمین پخش شده اند افتاده است؟ توجه داشته باشید که تکامل گراها نمی توانند ادعا کنند که در اثر جهشی در یک مرد    ( آدم رنگین تن ) کروموزومش دچار تغییراتی شده است. زیرا این موضوع نمی تواند بر روی انسانهای دیگر تاثیری بگذارد. در حقیقت تمام مردهایی که هم عصر آدم رنگین تن بوده اند می توانسته اند با زن ها آمیزش کنند و نسل خود را ادامه بدهند. اما چرا چنین نشده است و تمام مردان امروزی از نسل یک مرد هستند! از نظر خلقت گراها: فرض می کنیم که اصل موضوع ارائه شده درست می باشد ولی فقط زمان ها درست نمی باشد. در این حالت، خلقت گرا ها ضمن پاسخ دادن به سوالات مطرح شده به همان روش قبلی، فرصت جدیدی را خواهند داشت: و آن این است که زمان حضور حوای میتوکندریایی و در نتیجه حوا و حضرت آدم، می تواند بسیار قبل تر از آن چیزی باشد که در گذشته تصور می شده است. در این حالت اگر زمان حضور حضرت آدم، بسیار قبل تر باشد امکان وقوع طوفان جهانی نوح بیشتر می باشد. (در فصل دوم به بررسی این موضوع و ارائه نظریه : انقراض دایناسورها توسط طوفان نوح می پردازیم) همانطور که می بینید در هر دو حالت مطرح شده، تکامل با یک چالش بزرگ مواجه  می شود. اما نظریه خلقت بر اساس کتب آسمانی، به راحتی به سوالات مطرح شده پاسخ   می گوید. همین موضوع به تنهایی برای فروپاشی نظریه تکامل داروینی کفایت می کند.    منابع: http://en.wikipedia.org/wiki/Spencer_Wells http://en.wikipedia.org/wiki/Y-chromosomal_Adam http://www.genebase.com/learning/article/55  http://news.nationalgeographic.com/news/2005/06/0624_050624_spencerwells.html http://press.princeton.edu/chapters/i7442.html http://en.wikipedia.org/wiki/Human_Y-chromosome_DNA_haplogroups http://en.wikipedia.org/wiki/Mitochondrial_Eve http://ghoranvaelm.blogfa.com/
اما می بایست حضرت آدم و حوا (eve ) در یک زمان زندگی می کرده باشند. اما حوای میتو کندریایی حدود 142 هزار سال قبل از کروموزوم Y  آدم زندگی می کرده است. اما این چطور امکان پذیر است؟ پاسخ ساده است: ما فرزند حضرت نوح (ابوالبشر ثانی) هستیم ولی طبیعتا همسر نوح از دختران حضرت حوا می باشد و به همین دلیل است که حوای میتو کندریایی سالیان سال قبل از کروموزوم y آدم زندگی می کرده است. در حقیقت نسل مردان امروزی به حضرت نوح و نسل زنان امروزی به حوا می رسد. در حقیقت به همین خاطر است که حوای میتوکندریایی سال ها قبل از کروموزوم آدم (حضرت نوح) زندگی می کرده است. در حقیقت حضرت نوح پدر تمام انسان های روی زمین می باشد و مادر ما از دختران حوا می باشد که سالیان سال قبل زندگی می کرده است. لذا به همین دلیل است که کروموزوم y آدم و میتوکندری حوا در یک زمان زندگی نمی کرده اند و میتوکندری حوا قبل از کروموزوم آدم بوده است. در حقیقت بهتر است برای اینکه اشتباه نشود y کروموزوم آدم، به y کروموزوم نوح، تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی سالیان سال قبل زندگی می کرده است دو حالت زیر را می توان در نظر گرفت: 1-  طوفان نوح منطقه ای بوده است اما با توجه به اینکه در زمان نوح انسان ها هنوز در سطح زمین توزیع نشده اند یک طوفان منطقه ای باعث نابودی تمام انسان ها بغیر از افرادی شده است که در کشتی نوح قرار گرفته اند. به همین خاطر است که تمام انسان های امروزی فرزندان حضرت نوح هستند. 2- طوفان نوح جهانی بوده است. اما یک طوفان جهانی می بایست شواهد زمین شناسی مناسبی که چنین طوفانی را  تائید کند داشته باشد. همچنین در این حالت می بایست مقادیر مربوط به ساعت مولکولی و ژنی درست نباشد. (عددهای بیان شده برای حضور حوای میتوکندریایی و آدم رنگین تن)    اما در مورد زمان های ارائه شده در این تحقیق دو حالت را می توان در نظر گرفت: 1-     فرض کنیم که این زمان ها درست هستند: از دید تکامل گرا: این موضوع تکامل گراها را با یک مشکل بزرگ روبرو می کند. زیرا از نظر تکامل گراها انسان ها از 5.4 میلیون سال پیش از نیای مشترک منشعب شده اند. حال این سوال پیش می آید که چه اتفاقی افتاده است که تمام زن هایی که در طی فاصله زمانی بسیار طولانی ( از 5.4 میلیون سال پیش تا 200 هزار سال پیش زندگی می کرده اند) همه نسلشان منقرض می شود و تمام زن های امروزی فرزندان زنی هستند که تنها در 200 هزار سال پیش زندگی می کرده است؟! این اتفاق چه بوده است که تمام زنها در طی این فاصله زمانی نتوانسته اند دارای فرزندانی در عصر حاضر باشند و تنها یک زن که در 200 هزار سال پیش زندگی می کرده است، مادر تمام زن های امروزی می باشد. این اتفاق که به صورت گزینش تنها یک زن را انتخاب کرده، چه بوده است؟ 5.4 میلیون سال پیش و انشعاب انسان از نیای مشترک ... .. 200 هزار سال پیش و وجود حوای میتوکندریایی این زن (حوای میتوکندریایی) در شکل فوق به رنگ آبی و در ردیف اول نشان داده شده است. همانطور که می بینید تمام زن های امروزی در عصر حاضر فرزندان این زن هستند(همه زنها در ردیف آخر به رنگ آبی هستند). طبیعتا از نظر تکامل گراها می بایست هم عصر حوای میتوکندریایی زن های مختلفی باشند. مطمئنا تعداد این زن ها بسیار زیاد می باشد ( تمام زن هایی که در طی 5.4 میلیون سال پیش تا 200 هزار سال قبل زندگی می کرده اند)، سوال این است که چه اتفاقی می افتد که تمام این زنها نسلشان منقرض شده است و تنها یک زن ، مادر تمام زن های امروزی می باشد. مثل این است که تمام زن هایی که در عصر حاضر زندگی می کنند نسلشان منقرض بشود و میلیون ها سال دیگر همه زن ها فرزندان تنها یک زن باشند که هم اکنون زندگی می کند. لحظه ای تصور کنید که احتمال وقوع چنین چیزی چقدر پائین می باشد. حال همین حوای میتوکندریایی را در نظر بگیرید: طبیعتا 142 هزار سال بعد این مادر دارای فرزندان ذکور زیادی می باشد که زیر مجموعه ایشان هستند. (البته فرزندان ذکور زن های دیگر هم وجود دارند) ، باز همان اتفاق می افتد و تمام مردها نسلشان منقرض می شود و تمام مردان امروزی تنها فرزندن مردی هستند که 60 هزار سال قبل زندگی می کرده است. در حقیقت در شکل فوق بین ردیف اول و ردیف دوم 142 هزار سال فاصله می باشد و از ردیف دوم تا عصر حاضر، 60 هزار سال فاصله می باشد. در ردیف دوم مردی به رنگ آبی وجود دارد که فرزند همان حوای میتوکندیایی است و  آدم رنگین تن  (Y-chromosomal Adam) نامیده         می شود. همانطور که در شکل فوق می بینید تمام مردان امروزی تنها فرزندان این مرد هستند(تمام مردان ردیف آخر به رنگ آبی هستند). سوال این است که چه اتفاقی افتاده است که تمام مردانی که در طی 142 هزار سال قبل تا 60 هزار سال قبل (در مدت 82 هزار سال) زندگی می کرده اند نسلشان منقرض می شود و تمام مردان امروزی فرزند تنها یک فرد هستند که 60 هزا
مامی انسانهای تمام دوران گذشته نبوده‌است و در آینده یکی از نوادگان ج.ن.م امروزی ممکن است ج.ن.م تمام انسانهای موجود شود. به عنوان مثال اگر تمام فرزندان یکی از خطوط در شکل نمایش داده شده از بین بروند، ج.ن.م مردمان روی زمین تغییر می‌کند. لازمه چنین چیزی آن است که نسل تمام مرد های امروزی منقرض شود و نسل بعدی تنها فرزندان یک نفر باشند. Adam ( Y-MRCA) is the theoretical most recent common ancestor (MRCA) from whom all living people are descended patrilineally (tracing back along the paternal lines of their family tree only). All living humans are descended matrilineally from Mitochondrial Eve who is thought to have lived about 200,000 years ago. Y-chromosomal Adam and Mitochondrial Eve need not have lived at the same time. Many studies report that Y-chromosomal Adam lived sometime later than Mitochondrial Eve, around 142,000 years ago [1] and possibly as recently as 60,000 years ago. اما می بایست حضرت آدم و حوا (eve ) در یک زمان زندگی می کرده باشند. اما میتو کندری حوا 200000 سال قبل از کروموزوم Y  آدم زندگی می کرده است. اما این چطور امکان پذیر است؟ پاسخ ساده است: ما فرزند حضرت نوح هستیم (ابوالبشر ثانی) ولی طبیعتا همسر نوح از دختران حضرت حوا می باشد و به همین دلیل است که میتو کندری حوا سالیان سال قبل از کروموزوم y آدم زندگی می کرده است. در حقیقت نسل مردان امروزی به حضرت نوح و نسل زنان امروزی به حوا می رسد. در حقیقت به همین خاطر است که حوای میتوکندریایی سال ها قبل از کروموزوم آدم (حضرت نوح) زندگی می کرده است. در حقیقت حضرت نوح پدر تمام انسان های روی زمین می باشد و مادر ما از دختران حوا می باشد که سالیان سال قبل زندگی می کرده است. لذا به همین دلیل است که کروموزوم y آدم و میتوکندری حوا در یک زمان زندگی نمی کرده اند و میتوکندری حوا قبل از کروموزوم آدم بوده است. در حقیقت بهتر است برای اینکه اشتباه نشود y کروموزوم آدم، به y کروموزوم نوح، تغییر کند تا مشخص باشد که چرا حوای میتوکندریایی سالیان سال قبل زندگی می کرده است. آفریدگار در ۱۴۰۰ سال پیش بیان می کند که فرزندان نوح بازماندگان بر روی زمین خواهند بود. این موضوعی است که علم ژنتیک امروز آن را ثابت می کند. این آیه از آنچنان اهمیتی برخوردار است که می تواند به تنهایی : اثبات کننده وجود آفریدگار، نبوت محمد(ص) و کلام آفریدگار بودن قرآن باشد.   منابع: http://en.wikipedia.org/wiki/Y-chromosomal_Adam http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%AF%D9%85_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D9%86_Y http://en.wikipedia.org/wiki/Spencer_Wells http://delusionofevolution.blogfa.com/cat-13.aspx
قرآن و ژنتیک و همانا نوح ما را ندا در داد، پس ما نیکو اجابت کننده بودیم. و او وخاندانش را از آن اندوه بزرگ رها ساختیم و تنها اولاد او را باقی ماندگان (روی زمین) قرار دادیم. (صافات ۷۵-۷۷) در حقیقت آفریدگار در آیه فوق می فرمایند که تمام فرزندان حضرت آدم و حوا بغیر ازحضرت نوح، نسلشان منقرض می شود و تنها فرزندان حضرت نوح بر روی زمین باقی خواهند ماند. به این معنی که فرزندان آدم و حوا را در نظر بگیرید و برای آنها نیز فرزندانی در نظر بگیرید و برای آن فرزندان نیز فرزندان دیگر را در نظر بگیرید. همینطور تا اینکه به حضرت نوح برسید. طبیعتا افراد زیادی هم عصر حضرت نوح زندگی می کرده اند. خداوند می فرمایند که نسل تمام آن انسانها منقرض می شود و فقط فرزندان حضرت نوح بر روی زمین باقی خواهند ماند. به عبارت دیگر همه ما فرزندان حضرت نوح هستیم.  اما ببینیم علم امروز چه می گوید: اسپنسر ولز متولد سال 1969 در جورجیا ایالات متحده آمریکا می باشد. ولز دکترایش را در زمینه بیولوژی در سال 1994 از دانشگاه هاروارد گرفته است. ایشان مدیر پروژه ژنوگرافیک می باشد که در زمینه مهاجرت انسانها کار می کند بر اساس اطلاعات موجود در دی ان ای روند مهاجرت انسان در نقاط مختلف جهان را  مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند. According to Wells, one group took a southern route and populated southern India and southeast Asia, then Australia. The other group, accounting for 90% of the world's non-African population (some 5 billion people as of late 2006), took a northern route, eventually peopling most of Eurasia (largely displacing the aboriginals in southern India, Sri Lanka and Southeast Asia in the process), North Africa and the Americas. Wells also wrote and presented the PBS/National Geographic documentary of the same name. By analyzing DNA from people in all regions of the world, Wells has concluded that all humans alive today are descended from a single man who lived in Africa around 60,000 - 90,000 years ago, a man also known as Y-chromosomal Adam  ولز با آنالیز دی ان ای انسانهای مختلف که در نقاط مختلف زندگی می کنند نشان داده است که تمام انسانهایی امروزی از نسل یک فرد (man) که حدود 60 تا 90 هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده است می باشند. این فرد را کروموزوم y آدم،می شناسند. در نمودار زیر می توانید انشعاب شدن کروموزوم های جنسی تمام انسان های امروزی را از این فرد (آدم) ببینید. کروموزوم جنسی تمام مردم نقاط دنیا که زیر شاخه هایی از y-cocromosom adam هستند در نمودار درختی نشان داده شده است. یعنی چیزی که خلقت گراها ادعا می کنند. اینکه تمام انسان های کره زمین از یک فرد منشعب شده اند نکته بسیار با اهمیتی می باشد... چرا که این سوال پیش می آید: که چگونه است از تمام انسان هایی که در گذشته زندگی می کرده اند تنها یک نفر باقی می ماند؟! و تمام انسان ها از آن فرد منشعب می شوند. در ژنتیک انسانی آدم رنگین‌تن Y جدیدترین نیای مشترکِ (ج.ن.م) تمامی انسان‌ها از طرف پدری است (بدین معنی که اگر تنها در امتداد خط پدری در درخت خانوادگی به گذشته برگردیم، ج.ن.م نقطه‌ایی است که تمامی این خطوط به هم می‌رسند). آدم رنگین‌تن Y احتمالا در آفریقا بین ۹۰،۰۰۰ و ۶۰،۰۰۰ سال پیش زندگی می‌کرد و همتای مذکر حوای میتوکندری است، اگر چه آدم رنگین‌تن Y خیلی بعد از حوای میتوکندری، احتمالا ۵۰،۰۰۰ تا ۸۰،۰۰۰ سال بعد، زندگی می‌کرد. آیا این فرد واقعا حضرت آدم بوده است؟ اگر اینگونه باشد خلقت گراها پیروز شده اند. اما مشکل کجاست؟ مشکی که وجود دارد این است که میتو کندری حوا در همان زمان زندگی نمی کرده است. بلکه سالیان سال قبل تر زندگی می کرده است؟ چگونه ممکن است که حوا قبل از آدم بوده باشد؟ آیا قبل از حضرت آدم انسان های دیگر بوده اند و همه مردان آنها مرده اند و نسل آنها منقرض شده است؟! راز این معما چیست؟ چگونه حوا سالیان سال قبل از  آدم زندگی کرده است؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ نام آدم رنگین‌تن Y ازحضرت آدم که در کتب مقدس ادیان ابراهیمی نام برده شده‌است اقتباس شده‌است. البته این تنها یک هم‌اسمی استعاره آمیز است. این نام‌گذاری ممکن است منجر به این تصورغلط شود که آدم رنگین‌تن Y تنها مرد زندۀ زمان خود بوده‌است اما در واقع او با بسیاری از مردمان دیگر (زن و مرد) همزمان بوده‌است.  البته، هیچیک از مردان معاصران آدم رنگین‌تن Y قادر به تولید خطی ناگسسته و مستقیم تنها از طرف پدری به مردمان امروزی نبوده‌اند. رنگین‌تن Y در این نام به این موضوع اشاره دارد که این رنگین‌تن یا کروموزوم خاص (Y) تنها از طرف پدری به فرزندان انتقال پیدا می‌کند. همچنین توجه کنید که آدم رنگین‌تن Y تغییر می‌کند. ج.ن.م تمامی انسان‌های امروزی ج.ن.م ت
اسپنسر ولز 👆👆👆👆👆
اعجاز علمی قرآن اشاره قرآن به ماده بودن ملکه زنبور عسل در ۱۴۰۰ سال پیش که کسی از این موضوع اطلاعی نداشت. مورس مترلینگ در کتاب زنبور عسل نوشته است: در باره زنبور عسل کتابهای بسیاری نوشته شده است برای اینکه از آغازتمدن بشیری این حشره بالدار اجتماعی که در کندو به طرزی شبیه به معجزه عسل خوش طعم و و مقوی و معطر را تولید می کرده است مورد توجه مردم قرار گرفته بود.ارسطو کاتون وارون پلین کولومل پلاریوس و دیگران که همگی از نویسندگانو علمای عصر باستان بودند راجع این حشره کتابهای بزرگ و رساله نوشتند. آریستوس فانوس فیلسوفی بود که مدت 58 سال در وضع زندگی زنبول عسل تحقیق کرد.همچنین دانشمند دیگری موسوم به فیلیس کوس دوناس شب . روز در جوار زنبور های عسل زندگی می نمود که جز آنها چیزی نبیند به همین جهت از طرف هموطنان خودموسوم به وحشی گردید. مطالعه واقعی درطرز زندگی زنبور عسل فقط از قرن هفدهم میلادی آغازگردید در ابتدای این قرن دانشمند فلاماندی به نام کلونیوس بر اثر مطالعات خوداظهار داشت که یگانه حشره ای که در کندو فقط تخم می گذارد همانا ملکه است و گفت که ملکه دارای آلات تناسلی نرینگی و مادگی(هر دو) می باشد ولی نتوانست این گفته ها را اثبات کند. بعد او یک دانشمند هلندی به نام سوامردان برای اولین دفعه مطابق اصول علمی شروع به مطالعه در وضع زنبور عسل کرد و به وسیله میکروسکوپ جزئیات زندگی زنبور عسل ر ازنظر گذرانی و آنهارا تشریح نمود و چون ا بعد از تشریح توانست بطورواضح آلات تناسلی مادگی را در ملکه پیدا کند صریحا گفت که ملکه یک زنبور ماده است و حال آنکه قبل از آن تصور می شد ملکه شاه است یعنی یک حیوان نر است. نکته ای که موریس مترلینگ در کتاب خود اشاره کرده کاملا درست است تا 300 سال قبل تصور می شد که کندو دارای یک پادشاه و تعدادی سرباز است و هیچ اظهار نظری در مورد جنس ماده زنبور در قرآن نمی شد در قرآن کریم در سوره نحل آیه 68 نوشته شده است. وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ و پروردگار تو به زنبور عسل وحى کرد که از پاره‏اى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست مى‏کنند خانه‏هایى براى خود درست کن اگر به معنی عربی آیه دقت کنید خداوند در این آیه از قیدهای مونث برای خطاب زنبور استفاده می کند و این آیه دقیقا با این مثاله مطابقت دارد زیرا همیشه اولین بار یک زنبور ماده و تعدادی سرباز محافظ او از کندوی قبلی مهاجرت می کنند و کندوی جدید را تشکیل می دهند!و برای خود خانه درست می کنند.این مساله اولین بار 300 سال قبل کشف شد حال آنکه این حقیقت بطور ماهرانه در 1400 سال قبل در آیات قرآن جاسازی شده است. ___________________________________________________________________ یکی از بهترین روشهای خداشناسی علمی و اثبات وجود خدا همین آیات و معجزات علمی قرآن است که میشود فهمید که خدای مذاهب و خدای دین وجود دارد و همان خدای علم است و با کمی مطالعه در این زمینه یعنی مطابقت آیات علمی قرآن با علم روز دنیا و کمی تفکر و تامل ، میشود وجود خدای بزرگ را درک کرد و ایمان بدون شک و تردید پیدا کرد. ____________________________________________________________________
اعجاز علمی قرآن قرآن در ۱۴۰۰ پیش زمانی که کسی به این علم نرسیده بود ، قرآن در مورد حرکت کره زمین اشاره ای کرده است. منتهی دلیل اشاره نکردن کلی قرآن به چرخش زمین در آن دوره این بود که آنوقت مردم محمد را دیوانه خطاب میکردند و شاید هیچوقت به اسلام رو نمی آوردند و اسلام شکل نمی گرفت و الان ما هم این آیات علمی را امروزه نداشتیم که بخوایم و خدا را علمی درک کنیم و به وجودش باور کنیم. اشاره قرآن به حرکت زمین در روزگاری که این علم را کسی نداشت به جز خالق جهان. ↕↕↕↕ یونانیان در زمانهای گذشته مشاهده می کردند که زمین جسمی بزرگ است و آسمان شب هر روز با آسمان شب هر روز دیگر تفاوت داشت به همین دلیل اولین نظریاتی که در مورد کره زمین ارائه شد بر این اساس بود که زمین در مرکز عالم قرار دارد و ثابت و بی تفاوت در جای خود است.بر طبق نظریه بطلمیوس زمین مرکز عالم است و سیارات با شعاعی که فاصله آن سیاره به دور زمین بود به دور زمین می چرخیدند.این نظریه 1700 سال بعد توسط کوپرنیک نقض شد.کوپرنیک تقریبا 40 سال از وقت خود را برای مطالعه زمین شناسی صرف کرد و نظریات کوپرنیک در سال 1543 بعد از مرگش منتشر شدند زیرا کوپرنیک در زمان حیاتش از ترس کلیسا که به شدت به نظریه زمین مرکزی معتقد بود از ارائه مطالب خود خوداری کرد. بعد از مرگ کوپرنیک گالیله نظریات خود را در باره حرکت زمین و خورشید و مسطح نبودن زمین با کوپرنیک بسط داد و منتشر کرد اما توسط کلیسا به محاکمه و تفتیش عقاید کشیده شد و برای حفظ جان خود مجبور شد نوشته هایش را پس بگیرد. نظریه زمین مرکزی بیشتر به حول ثابت بوددن زمین و حرکت نکردن آن استوار بود در آیات متعددی از قرآن به حرکت زمین اشاره شده است: مثلا در آیه 88 سوره نمل به کوهها اشاره شده است که دقیقا به حرکت زمین دلالت می کند: کوها را بینی و گمان میکنی ساکن هستند حال آنکه مانند ابرها حرکت دارند علاوه بر این درسوره طه آیه 53 نوشته شده است که آن خدایی که زمین را برای شما مانند گهواره قرار داد همانطور که می دانید گهواره در جای خود ثابت نیست و مانند زمین حرکت چرخشی دارد که دقیقا به زمین اشراه دارد. همچنین در بیشتر تمدن های قدیم معتقد بودند که زمین مسطح است و به شکل کروی نیست متاسفانه این عقیده علاوه بر کلیسا در بین عده ای از مسلمانان نیز رواج داشته و بر طبق این نظریه زمین به شکل مسطح بوده و تمام اجرام آسمانی بالای سر ما قرار دارند در این مورد نیز قرآن در آیه 41 سوره فاطر اشاره می کند: همانا خدا آسمانها و زمین را نگاه می‌دارد تا نیفتند و اگر بیفتند بعد از او هیچ کس آنها را نگاه نمی دارد این آیه مساله مسطح بودن زمین را نفی می کند زیرا جسمی که مسطح باشد نمی تواند در آسمان معلق باشد. _________________________________________________________
opause) ناحیه انتقالی بین ترموسفر و اگزوسفر را تشکیل میدهد. اگزوسفر شرایط موجود در یونوسفر در این لایه نیز حاکم است؛ بدین معنی که گازها در این لایه همچنان قابلیت هدایت الکتریکی خود را حفظ می کنند. سرعت ذرات در این لایه بسیار زیاد است و در مواردی به 2/11 کیلومتر در ثانیه می رسد. اگزوسفر لایه گذار جو به فضای کیهانی به شمار می آید که بخش فوقانی آن را در ارتفاع بیش از سه هزار کیلومتری از سطح زمین برآورد کرده اند. این لایه ها در ارتباطات رادیویی اهمیت بسیاری دارند. این لایه ها عبارتند از لایه های D,E,F .
اشاره قرآن به لایه های جو . قرآن به آفرینش جو بعد از زمین هم اشاره کرده است. اوست خدایی که همه موجودات زمین را برای شما خلق کرد.و پس از آن به آفرینش آسمان پرداخت و هفت آسمان را بر فراز یک دیگر بر افراشت و او به هر چیز وهمه نظام آفرینش داناست. بقره ۲۹ . آنگاه هفت آسمان را در دو روز آفرید و در هر آسمانی کار مربوط به آن را وحی فرمود. فصلت ۱۲ زمین همه ویژگی هایی را که برای ادامه حیات روی آن ضروری است را داراست یکی از این ویژگی ها اتمسفر زمین است که مانند سپری از موجودات زنده حفاظت می کند واژه سماوات که در قرآن به آن اشاره شده برای اشاره به آسمان بالای زمین به کار رفته و دقیقا برای هفت لایه جو به کار می رود. دانشمندان در یافته اند که اتمسفر زمین لایه های متعددی دارد که خاصیت فیزیکی فشار و گازهای تشکیل دهنده لایه ها با هم فرق دارد.نزدیک ترین لایه به زمین تروپوسفر است که 90 در صد حجم اتمسفر در آن قرار دارد بالای تروپوسفر استراتوسفر است که در آن لایه ازون که جذب اشعه های ماورا بنفش در آن رخ می دهد لایه بالای استراتوسفر مزوسفر است و بالای آن ترموسفر وجود دارد و در داخل لایه ترموسفر نیز لایه یونسفر وجود دارد آخرین لایه اتمسفر زمین 480 تا 960 کیلومتر از زمین فاصله دارد که اگزوسفر نام دارد. در 1400 سال قبل زمانی که مردم فکر می کردند که فقط یک آسمان در بالای سرشان قرار دارد قرآن به موضوع هفت لایه ای بودن جو زمین اشاره کرد و حتی در آیه ی دوم که ذکر شده است که در هر آسمانی کار مربوط به آن را وحی فرمود یعنی هر آسمان خاصیت مخصوص به خودش را دارد.و وظیقه خاص خودش را انجام می دهد که در اینجا به برخی از آنها می پردازیم: لایه تروپوسفر 13 تا 15 کیلومتری بالای زمین قرار دارد و بخار آبی را که از سطح زمین بالا می رود در خود نگه می دارد و موجب بازگشت آن بصورت باران می شود. استراتوسفر لایه استراتوسفر بر روی لایه تروپوسفر قرار دارد و ضخامت متوسط آن حدود 23 کیلومتر است. در 3 کیلومتر اول استراتوسفر، دمای هوا ثابت است اما در قسمتهای بالاتر دمای هوا با ارتفاع افزایش می یابد. در استراتوسفر به ندرت ابر تشکیل می شود و تنها در شرایط ویژه ای ممکن است ابرهای کوهستانی به نام ابرهای مرواریدی در ارتفاع 21 تا 29 کیلومتری از سطح زمین ظاهر شوند که علت وجود آنها حرکات موجی شکل هوا از سوی موانع می باشد. از دیگر ویژگیهای مهم استراتوسفر وجود ازن در این لایه است که بخصوص در ارتفاع 20 تا 30 کیلومتری سطح زمین بر اثر واکنشهای مختلف فتوشیمیایی بدست می آید. مقدار ازن در این لایه معمولاً روند فصلی دارد حداکثر آن در بهار و حداقل آن در پاییز مشاهده می شود. لایه ازن در ارتفاع 25 کیلومتری سطح زمین قرار دارد و اشعه های مضر و اشعه ی فرابنفش را منعکس می کند و آنها را به فضا باز نی گرداند. مزوسفر در بالای لایه گرم ازن لایه مزوسفر قرار دارد که دما در آن متناسب با افزایش ارتفاع با آهنگ 3/0 سانتیگراد به ازای هر 100 متر کاهش می یابد به طوریکه دما در مرز فوقانی آن در ارتفاع 80 تا 90 کیلومتری به 80- درجه سانتیگراد می رسد. و نتیجه این دمای پایین انجماد بخار آب ناچیز موجود در این لایه است که باعث بوجود آمدن ابرهای شب تاب می شوند. این ابرها درتابستان و در عرضهای بالا دیده می شوند. مزوسفر سردترین لایه اتمسفر تلقی می شود. لایه یونوسفر مانند یک ماهوار ارتباطی منفعل عمل می کند و امواج رادیویی را که ازاطراف زمین ارسال شده اند به نقاط مختلف زمین باز می گرداند و به ایم صورت ارتباطات بیسیم و امکان پخش رادیو و تلوزیون فراهم می شود. یونوسفر از بخش فوقانی مزوسفر تا ارتفاع تقریبی 1000 کیلومتری اتمسفر زمین، بار الکتریکی شدیدی حاکم است که زاییده وجود یونها و الکترونهای آزاد است. در حقیقت پرتوهای پر انرژی خورشید که از فضای خارج به طبقات بالایی اتمسفر وارد می شوند باعث گسستگی پیوند یا یونیزاسیون مولکولها و اتمها می شوند. بر اثر یونیزاسیون، الکترون آزاد می شود و باقی مانده اتم به صورت یون در می آید؛ به همین علت این لایه از جو را یونوسفر نامیده اند. شدت یونیزاسیون در تمام ارتفاعات یونسفر یکسان نیست؛ بنابراین لایه های متفاوت با تراکم الکترون و یون متفاوت با ارتفاعات مجاور خود در یونسفر وجود دارد؛ ترموسفر ترموسفر: فاقد مرز فوقانی معین است. اصطلاح ترموسفر به سبب دمای بسیار زیاد ترمودینامیک به این لایه داده شده است که این میزان ممکن است به °1227 سانتی‌گراد (°1239 فارنهایت یا 1500 کلوین) برسد، جلوه سرخی شفق یکی از پدیده‌ های ترموسفر پایینی است قسمت پایینی ترموسفر به طور عمده ترکیبی از ازت (N2) و اکسیژن (O2) به صورت مولکولی یا اتمی است در حالی که در کیلومترهای بالا اکسیژن (O2) به ازت (N2) غلبه میکند. دمای زیاد در این لایه به دلیل جذب تشعشع ماوراء بنفش بوسیله اکسیژن اتمی ادامه در پایین↕↕
ادامه مطالب بالا ↕↕↕ مگنتوسفر : و در آخر و بالای جو ، لایه مگنتوسفر میباشد ، که ۷ لایه ای میشود که در ۱۴۰۰ سال پیش قرآن بیان کرده است ، در زمانی که علم در این مورد هنوز هیچ اطلاعی از این لایه های بالای زمین نداشت.
************************** پیغمبر(ص) فرموده اند، اندازه آسمان اول نسبت به آسمان دوم مانند حلقه ای (انگشتر) در بیابان است، آسمان دوم نسبت به آسمان سوم مانند حلقه ای در بیابان است، همینطور الی آسمان هفتم. هر کهکشانی که بشر میتواند ببیند یا در آینده خواهد دید، تازه آسمان اول است، چون خداوند گفته اند که «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ» (الصافات/۶) هر جا چیزی به نام ستاره شما دیدید، این تازه آسمان دنیای(اول) شما است. امام صادق(ع) در جلد چهارم تفسیر المیزان صفحه ۲۴۸ فرموده اند که خداوند ۱۲ هزار عالم خلق کرده است، که هر یک از این ۱۲ هزار عالم از ۷ آسمان و زمین شما بزرگتر است، ولی هیچ کدام به چشم دیده نمیشود، یعنی مادی نیست. خدا را سوای این عوالم نیز، عوالم دیگر هم هست. واقعا مغز انسان تحمل تصور این عظمت را ندارد چه برسد در باره خود خداوند که خالق اینهاست تصوری پیدا بکند. لطفا به این سری ویدئو در باره کهکشان و ستاره ها که همه در آسمان اول یا آسمان دنیای ما قرار دارند توجه بفرمائید. ویدیو زیر را دیدن بفرمایید.
همه چيز درباره جهان هاي موازي : آيا واقعا وجود دارند ؟ | گجت نیوز http://gadgetnews.net/4081/everything-about-parallel-universes/
جهان های موازی؛ حقایقی عجیب درباره وجود جهان های موازی فرضیه وجود جهان های موازی شاید به ظاهر عجیب بیاید اما خیلی دور از عقل و توهم برانگیز نیست. جهان وصله دوزی، نظریه چندجهانی انبساطی، نظریه همه چیز و ... از انواع جهان های موازی هستند که می‌توانند وجود داشته باشند. چقدر درباره جهان های موازی میدانید؟ آیا میدانید جهان های متعددی درست هم راستای دنیای کنونی ما وجود دارند؟ این جهان های موازی بر ماکنش دارند و تاثیر میگذارند در واقع آن ها تابعی از این دنیا هستند و ما هم تابعی از آن ها! ایده ای که درباره ماهیت آن اشاره ای در بالا داشتیم، شاید در اولین برخورد و مطالعه بسیار غیرواقعی و رویاپردازانه به نظر بیاید. اما واقعیت این است که ایده  جهان های موازی در سال 1954 میلادی توسط دکتر  Hugh Everett III مطرح شده است. این فرد که در آن دوران بر روی رساله دکترای خود مطالعه و تحقیق میکرد به این ایده بنیادین برخورد و آن را مطرح کرد. نظریه مطرح شده از این قرار است که در جهان های موازی دوره های متفاوتی از زمان در جریان است. احتمال دارد دنیایی وجود داشته باشد که میلیون ها سال از زمان کنونی جلوتر باشد و نسل ها در آن به تکامل رسیده باشند. حتی ادعای این وجود دارد که احتمال دارد نسل انسان ها در این دنیاها منقرض شده باشد. شاید بتوان به فرضیه مرگ انسان و تکامل روح در دنیاهای موازی پاسخ داد. روح انسان ها در دنیاهای موازی میتوانند به تکامل برسند و در عوامل دیگر به زندگی بپردازند!! میدانیم موضوع این مقاله خیلی گیج کننده و غیرقابل باور است به همین سبب سعی داریم برای بازشدن گره کور این حقیقت بیشتر صحبت کنیم پس با ما همراه باشید.   چگونه باید پدیده جهان های موازی را درک کرد؟ درک میکنیم که اندیشیدن به این پدیده بسیارسخت و تقریبا غیرممکن است چه برسد به درک آن. با این حال بیشتر درباره آن میگوییم. برای درک جهان های موازی باید مقداری ظریف تر بیندیشیم. ما تاکنون از اتم شنیده ایم و ذرات ریز درون آن. با این حال این ذرات خود اجزای ریزتری دارند که در جهات مختلف در حال گردشند و میتوانند برهم کنش ها و نتایج متفاوتی را ارائه دهند. تصور کنید که شما یک روح هستید در کالبدهای متفاوت، که شاید این کالبدها هیچ شباهتی به ظاهر فعلیتان نداشته باشد و یا شاید هم بسیار شبیه باشد. با این تصور شما میتوانید در جاهای مختلف حضور داشته باشید. یک نفر از شما الان در حال خواندن این مقاله باشد و یکی دیگر در حال دیدن بازی فوتبال مورد علاقه اش. همه این اتفاقات به دلیل حرکات متفاوت ذرات قابل پیش بینی و شدنی است. درک جهان های موازی وابستگی شدیدی به درک ما از زمان، مکان و بُعدهای متنوع احساس دارد. انسان تا وقتی که تحت تاثیر زمان تعریف شده دست بشر است امکان ندارد بتواند به راحتی وجود دنیاهای موازی را حس کند. برای بهتر درک شدن فرضیه دنیاهای موازی به رویاها و خواب های شبانه خود بیندیشید. آیا در خوابهایتان به راحتی از مکانی به مکان دیکر سفر نمیکنید؟ آیا به دنیایی سر نمیزنید که گویی اصلا وجود ندارد اما با تمام وجود احساسش کرده اید؟ در آن دنیا افراد و شخصیت های کنونی زندگی ما در حال زندگی هستند. خود ما هم در حال گذراندن لحظه ها و احساس متفاوت هستیم. سفر به آن دنیا در کسری از صدم ثانیه رخ میدهد و گذر زمان در آن به قدری سریع است که گویی ساعت ها وقت سپری کرده ایم. قطعا همه شاهد اتفاق های متعدد در خوابمان هستیمف خواب هایی که مشاهده آنها سالها به طول مینجامد در صورتی که خواب ما تنها شاید چند ثانیه طول بکشد. مثال واضح و ملموسی که بیان کردیم قطعا تا حدی درک دنیاهای موازی را برای شما ساده تر کرده است. پدیده دنیاهای موازی شاید کاملا غیر واقعی به نظر آید اما بر پایه علم حقیقی رخ می دهد. در واقع آنچه که باعث عدم مشاهده دنیاهای موازی توسط انسان میشود، توانایی های ناقص او و ادراک ضعیفش میباشد.     انواع جهان های موازی که می‌توانند وجود داشته باشند نظریه های متنوعی وجود دارد که ایده چند جهانی بودن را میتواند اثبات کرد. رد حال حاضر فرضیه پنج حالت جهان موازی وجود دارد که بر روی آن ها تحقیقات انجام میشود. جهان وصله‌دوزی ( The Patchwork Universe) نظریه جهان وصله دوزی در واقع ساده ترین و قابل درک ترین حالتی هست که میتوانیم تصور کنیم. در این حالت همین جهان کنونی به دفعات مختلف تکرار میشود و زمان در این جهان ها متفاوت است. نظریه‌ی چندجهانی انبساطی (The Inflationary Multiverse) این نظریه بر پایه بهترین نظریه بشر برای آغاز جهان بنا نهاده شده است. دانشمندان با اکثریت آرا به شروع جهان توسط مهبانگی غول پیکر اتفاق نظر دارند. آن ها معتقدند که جهان کنونی توسط مهبانگ پدید آمد و به سرعت انبساط یافت پس این اتفاق میتواند بارها رخ داده باشد و جهان های متفاوتی توسط یک انفجار بزرگ از دل یک ذره پدید آمده باشد. این س
ناریو که انبساط ابدی نام دارد معتقد است که همواره تعداد بیشماری جهان پدید می آید و رشد میکند. البته ما هرگز نمیتوانیم به جهان های موازی برسیم چون حتی اگر با سرعت نور سفر کنیم بازهم بعد از انحلال آن ها بدان ها میرسیم. نظریه‌ی همه‌چیز (Theory of everything) در نظریه همه چیز مجموعه ای از قوانین بنیادی و یا یک معادله وجود دارد تا به تمامی سوال های ما پاسخ دهد. در واقع این نظریه میتواند منشا تمان قوانین فیزیک باشد. اما دانشمندان پی برده اند که تعداد گزینه های پیش رو و سوالات موجود در از تعداد ذرات بنیادی شناخته شده در جهان بیشتر است لذا این هم نمیتواند پاسخی مناسب برای وجود دنیاهای موازی باشد.     فرضیه اصل انسان‌نگر یا Anthropic Principle این نظریه بیان میدارد که همه چیز سرجای خودش است، اگر اینطور نبود ما وجود نداشتیم. رد واقع این نظریه معتقد است که جهان هستی به گونه ای طراحی شده تا شرایط حیات برای انسان و زمین فراهم شود. و در واقع دلیل جهان و هستی بشر است. و نظریه آخر خداوند نظریه آخر وجود خداوند است.درست هنگامی که پاسخی برای سوالات باقی نمی ماند میتوان وجود خداوند را مطرح کرد که این جهان را بر پایه نظم و انضباط آفریده است و قطعا او میتواند جهان های بسیاری را با قوانین مشابه و یا غیر مشابه بیافریند. به گونه ای که وجود این دنیاها در کنار یکدیگر هیچ مشکلی ایجاد نکند و بر زندگی یکدیگر خللی ایجاد نکند.
جهان موازی چیست ؟/ آیا جهان های موازی واقعا وجود دارند؟ /دیدگاه اسلام نسبت به دنیای موازی که غربی ها آن را امری اثبات شده می دانند چیست؟ دانش و فناوری/ تازه های علم 30 اردیبهشت 1397 - 13:16  در سال 1954 میلادی یکی از دانشجویان دوره دکتری دانشگاه پرینستون به نام Hugh Everett III ایده ای بنیادین را مطرح کرد: اینکه جهان های موازی متعددی وجود دارند که درست شبیه به دنیای ما هستند. براساس نظریه او، در این جهان های موازی جنگ ها نتایج و پیامدهایی متفاوت از آنچه ما می دانیم داشته اند. موجوداتی که در این دنیا منقرض شده اند، تکامل یافته و اکنون در عوامل دیگری زندگی می کنند. از طرفی در جهان های دیگر، احتمال می رود که ما انسان ها نیز منقرض شده باشیم. این ایده بسیار پیچیده است و می تواند هوش را از سر انسان ببرد با این همه باز هم امکان درک آن وجود دارد. نظریه وجود جهان های موازی پیشتر در آثار علمی و تخیلی نیز مطرح گردیده و در متافیزیک نیز به آن اشاره شده. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا یک فیزیکدان جوان و خوش آتیه باید با مطرح کردن چنین ایده ای در رابطه با جهان های موازی آینده شغلی خود را به خطر بیاندازد؟ در واقع Everett با مطرح نمودن نظریه خود در مورد جهان های متعدد تلاش داشت که به پرسشی مهم تر در حوزه فیزیک کوانتومی پاسخ دهد: اینکه چرا ماده کوآنتومی رفتاری تا این اندازه نامنظم دارد؟ سطح کوآنتومی پایین ترین سطحی است که علم تا به امروز موفق به کشف آن شده. گفتنی است که مطالعه در رابطه با فیزیک کوآنتومی از سال 1900 میلادی تاکنون آغاز شده؛ درست زمانی که فیزیکدانی به نام Max Planck برای نخستین بار این نظریه را به دنیای علم معرفی نمود. مطالعات پلنک در مورد پرتو افکنی به کشف نتایجی غیر عادی انجامید که با قوانین قدیمی حاکم بر دنیای فیزیک مطابقت نداشت. براساس یافته های او، قوانین دیگری بر این دنیا حاکم هستند که نسبت به آنچه می شناسیم و می دانیم، در سطوحی عمیق تر عمل می کنند. اصل عدم قطعیت Heisenberg فیزیکدانانی که در مورد سطوح کوآنتومی مطالعه می کردند با فاصله اندکی از یکدیگر به نکاتی عجیب و باور نکردنی در رابطه با این جهان پی بردند. برای نمونه آنها دریافتند ذراتی که در سطح کوآنتومی وجود دارند به صورت قراردادی اشکال مختلفی به خود می گیرند. دانشمندان متوجه شدند که فوتون ها (همان بسته های کوچک نور) در قالب ذره و موج عمل می کنند. برای درک بهتر این موضوع بهتر است به ذکر یک مثال دیگر بپردازیم. تصور کنید زمانی که فردی به شما نگاه می کند ظاهر و رفتاری شبیه به انسان را ببیند اما زمانی که برای بار دوم این کار را انجام می دهد شما را در قالب شکلی متفاوت از انسان با رفتاری گوناگون بیابد. این نظریه تحت عنوان اصل عدم قطعیت Heisenberg شناخته می شود. Werner Heisenberg فیزیکدان اظهار داشت که ما صرفا با نگاه کردن به ماده کوآنتومی رفتار آن را تحت تاثیر قرار می دهیم. بنابراین انسان هیچگاه نمی تواند در مورد ماهیت یک شی کوآنتومی یا خصوصیات آن (مثلا موقعیت یا سرعت) مطمئن باشد و با قطعیت از آن سخن بگوید. اما تفسیر کوپنهاگی از مکانیک کوآنتومی نیز این نظریه را تایید می کند. این تفسیر که توسط یک فیزیکدان دانمارکی به نام Niels Bohr مطرح شد نشان می دهد که ذرات کوآنتومی تنها به یک حالت (وضعیت الف یا ب) وجود ندارند و بلکه در یک لحظه، در تمامی حالت های ممکنشان هستند و مجموع همه حالت های ممکن برای یک ماده کوآنتومی را تابع موجی می خوانند و وضعیت یک شی که در تمامی حالا ممکنش به سر می برد را نیز بر هم نهی (Superposition) می گویند. براساس نظریه Bohr زمانی که ما یک شی کوآنتومی را می بینیم، بر رفتار آن اثر می گذاریم. در واقع عمل مشاهده، برهم نهی یک شی را از بین می برد و آن را مجبور می کند که از تابع موجی خود یک حالت را انتخاب نماید. براساس همین نظریه است که فیزیکدانان سنجش و اندازه گیری متفاوتی از یک شی کوآنتومی دارند: در واقع آن شی در جریان اندازه گیری های مختلف وضعیت های متفاوتی را انتخاب می کند. تفسیر Bohr مورد پذیرش طیف گسترده ای از پژوهشگران قرار گرفت و هنوز هم شمار زیادی از اعضای جامعه کوآنتومی آن را قبول دارند. اما چندی است که تئوری جهان های متعدد Everett توجه بسیاری را به خود جلب نموده. نظریه جهان های متعدد Hugh Everett جوان بخش اعظمی از آنچه فیزیکدان پذیرفته شده آن دوران یعنی Niels Bohr در رابطه با جهان کوآنتومی مطرح کرده بود را پذیرفت. او ایده بر هم نهی و همچنین توابع موجی را قبول کرد اما در یک جنبه بسیار کلیدی با وی به مخالفت برخواست. از نظر Everett اندازه گیری یک شی کوآنتومی باعث نمی شود که آن شی به یک حالت قابل درک تغییر وضعیت دهد و در مقابل، اندازه گیری آن، نوعی شکافت حقیقی در دنیا به وجود می آورد؛ جهان به لحاظ عینی دوتاست و به ا
زای هر نتیجه احتمالی اندازه گیری به یکی دیگر تقسیم می شود. برای مثال، فرض می کنیم که تابع موجی یک شی هم ذره است و هم موج. زمانی که یک فیزیکدان آن ذره را اندازه گیری می کند دو نتیجه احتمالی از آن ناشی می شود: یا به عنوان ذره اندازه گیری می شود و یا به عنوان موج. همین تمایز باعث شد که نظریه مطرح شده از سوی Everett به رقیبی جدی برای تفسیر کوپنهاگی تبدیل شود. زمانی که یک فیزیکدان شی را اندازه گیری می کند، دنیا به دو جهان مختلف تقسیم می شود تا با هر کدام از نتایج احتمالی آن مطابقت پیدا کند. بنابراین یک دانشمندان در یک دنیا آن شی را بر حسب شکل موجی اندازه گیری می کند و همان فرد در جهانی دیگر آن شی را به عنوان ذره اندازه می گیرد. این نظریه همچنین توضیح می دهد که چطور یک ذره را می توان در بیش از یک حالت اندزاه گرفت. اما تفسیر جهان های متعدد Everett می تواند کاربردهایی فراتر از سطح کوآنتومی داشته باشد. اگر یک عمل بیش از یک نتیجه احتمالی داشته باشد، آنگاه (بر فرض آنکه تئوری این دانشمند صحیح باشد) زمانی که آن عمل رخ می دهد، دنیا به دو جهان تقسیم می شود و این مساله زمانی که فردی تصمیم می گیرد کاری را انجام ندهد نیز صدق خواهد کرد. این بدان معناست که اگر تاکنون خود را در شرایطی یافته اید که مرگ یکی از نتایج احتمالی اش بوده، آنگاه در جهان موازی با این دنیا، شما مرده اید و شاید به همین خاطر است که صحبت از این نظریه برای برخی دردناک و تالم برانگیز می شود. یکی دیگر از جنبه های ناخوشایند تفسیر جهان های متعدد درک ما از زمان به عنوان یک مفهوم خطی را به زیر سوال می برد. تصور کنید که یک خط زمانی، یا تایم لاین، تاریخ جنگ ویتنام را به تصویر می کشد. اما به جای آنکه با یک خط مستقیم روبرو باشیم که در آن اتفاقات مهم به سمت جلو پیش می روند، با تایم لاینی روبرو هستیم که براساس تفسیر جهان های متعدد تهیه شده و هر نتیجه احتمالی از یک عمل را به تصویر می کشد که هر کدام (به عنوان نتیجه ای از پیامد اولیه) باز هم شاخ و برگ پیدا کرده و هر کدام با احتمالا مختلف نمایش داده می شوند. اما انسان نمی تواند از خویشتن های دیگرش (و حتی مرگ خود) در عوالم دیگر آگاه باشد. حال این سوال مطرح می شود که چطور می توان به صحت نظریه جهان های متعدد پی برد؟ اطمینان از محتمل بودن نظری تفسیر یاد شده در اواخر دهه 1990 میلادی و با استفاده از یک آزمایش فکری (نوعی آزمایش ذهنی که برای اثبات یا رد یک ایده انجام می شود) با نام خودکشی کوآنتومی حاصل گردید. این آزمایش فکری بار دیگر توجهات را به تئوری Everett معطوف کرد؛ نظریه ای که تا سال ها بی پایه و مهمل قلمداد می شد. چون نظریه وجود جهان های متعدد محتمل اعلام گردید فیزیکدانان و ریاضی دانان به بررسی عمیق تر پیامدها و آثار آن پرداختند. اما تفسیر جهان های متعدد (Many-World) تنها نظریه ای نیست که به دنبال توصیف این جهان است و حتی تنها تئوری مطرح شده مبنی بر وجود جهان های موازی نیز به شمار نمی رود. جهان های موازی: شکاف یا امتداد؟ نظریه جهان های متعدد و تفسیر کوپنهاگی تنها مواردی نیستند که تلاش دارند سطح پایه این دنیا را توضیح دهند. در واقع مکانیک کوآنتومی تنها شاخه فیزیک نیست که به دنبال چنین توضیحی می گردد و تئوری هایی نیز از مطالعه فیزیک زیر اتمی (Subatomic) در این رابطه به دست آمده است. فیزیکدانان از زمانی که این رشته از علم زاده شد، دست به مهندسی معکوس این عالم زدند، به مطالعه چیزهایی پرداختند که می توانستند مشاهده نمایند و با حرکت به عقب، سطوح کوچک و کوچک تری از دنیای فیزیکی را مورد مطالعه قرار دادند. در واقع فیزیکدانان سعی دارند از طریق مهندسی معکوس به سطوح پایه و نهایی این عالم دست پیدا کنند و ابراز امیدواری کرده اند که این سطح می تواند مبنای درک آنها از هر چیز دیگری را تشکیل دهد. آلبرت انیشتین با دنبال نمودن نظریه معروف خود به نام نسبیت باقی عمرش را صرف پیدا کردن آخرین سطحی نمود که امید می رفت به تمامی پرسش های فیزیکی پاسخ دهد. دانشمندان از این نظریه خیالی تحت عنوان «نظریه همه چیز» یاد می کنند. فیزیکدانان کوآنتومی باور دارند که تا یافتن آن نظریه نهایی زمان زیادی باقی نمانده. اما شاخه دیگری از فیزیک باور دارد که کوآنتوم کوچک ترین سطح ممکن نیست و به همین دلیل نمی توان «نظریه همه چیز» را بر مبنای آن تدوین کرد. این فیزیکدانان در مقابل به سطوح زیرکوآنتومی نظری رجوع نمودند که تحت عنوان تئوری ریسمانی (String theory) از آن یاد می شود. نکته جالب اینجاست که حتی محققانی نظیر Everett در جریان بررسی های نظری خود به این نتیجه رسیدند که جهان های موازی وجود دارند. نظریه ریسمانی در اصل توسط یک فیزیکدان ژاپنی-آمریکایی به نام Michio Kaku مطرح شد و براساس آن سنگ بنای همه چیز و البته نیروهای فیزیکی این دنیا نظیر گرانش در سطح زیرکوآنتومی وجود د