سفر عشق ؛ قسمت شانزدهم ،
عیدی نیمه شعبان ۱۳۸۱/۸/۱ :
ساعت نزدیک چهار بعد از ظهر است و ما در اتوبوس به سر می بریم ، تا کنون شهرهای زیادی را پشت سر گذاشته ایم . ناهار را در مهمانسرای مجلل بابا طاهر خوردیم ، البته قبل از آن نماز جماعت در نماز خانه آنجا برگزار شد و همگی سجده شکر به جا آوردیم .
افراد و همراهان در این سفر ، همگی افرادی خوب و مومن هستند و رابطه صمیمانه ای با هم دارند ، به شکرانه خدا ، کاروان و مداح خوبی نصیبمون شده ، یک زوج جوان هم که شب قبل تازه ازدواج کرده بودند ، در کاروان حضور دارند .
در مسیر ، فقط کوه و دشت می بینیم و خیلی کم به شهر یا روستایی برمی خوریم ، تپه ها و کوهها بیشتر مرا به فکر فرو می برند و ناخودآگاه ذکر سبحان الله بر وجودم حاکم می شود .
همسرم گاه گاهی کنار من می نشیند و گاهی هم به انتهای اتوبوس ، پیش دوستانش می رود .
دائم خدا را شکر می کنم و از خدا می خواهم قلب هایمان را بیشتر جلا دهد و دست مدد امام زمان را همراهمان کند تا با معرفت و آگاهی کامل این سفر را طی کنیم .حس می کنم این سفر ، عیدی شیرینی است که به لطف امام زمان ، بعد از برگزاری جشن نیمه شعبان ، نصیبمان شده ...
#سفر_عشق16
@khodaye_man313