تـرس دارند از این چـهـرۀ آرامِ عـلی
لـرزه انـداخـتـه بر پیکـرشان نامِ علی
مـیرود بـر لـبـۀ تــیــغ قــدم بــردارد
درد را یکتـنه از دوش حرم بردارد
مثل یک ماهِ پسِ اَبر ،عبورش زیباست
بارها گفتهام این قصه ،مرورش زیباست
پسری با دلِ پُر خـون به دل دریا زد
پشت پا بر همۀ خـوب و بـد دنـیـا زد
ماه میخواند پس از رؤیت او سورۀ شمس
سایه انداخته بر صورت او سورۀ شمس
در دل سنگدلان قصد شکـفـتن دارد
پـسـری جـای زره آیـنـه بـر تـن دارد
چشم وا کرده و درپیش، یلی را دیدند
پرده از چهره که برداشت، علی را دیدند
پیر جنگاند ولی از دل و جان میترسند
از رجزخوانی سردار جوان میترسند
پیش میآید و رخساره برافروخته است
تیر هم چشم به زیبایی او دوخته است
مثل بابای خود، اول همه را موعظه کرد
لافتی خواندوبه شمشیرِسخن،معجزه کرد
آی لشکر، منم اینک پسر بدر و حُنین
پسر سورۀ والفجر، «علی بن حسین»
بارها بر لب خود زمزم و کوثر دیدم
خویش را در دل آئـیـنه، پیـمـبـر دیدم
#روضه_خوانی_با_شعر
#شهادت_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
#خدایی_درهمین_نزدیکی👇
@khodaye_man313