گوشه ای از اتفاقات امسال برای من در دانشگاه رقم خورد
قصه هایی که گاهی شادی بخش بود و گاهی با غم همراه بود
این که بشینم و ساعت ها با رفقام صحبت کنم
حرفام رو بگم و صحبت هاشون رو بشنوم
گاهی بابت یه سری اتفاقای خوب سوپرایز شم یا یه سری اوقات که به شدت عصبانی ام با حرف زدن با رفقام آروم شم گاهی وقتهام وسط بحث یهو گریم بگیره و اشکم در بیاد و اونا باعث بشن بتونم جلو گریم رو بگیرم و مقاوم بشم
علاوه بر اون هر موقع دلم گرفت بتونم به یکیشون زنگ بزنم و بشینم باهاش صحبت کردن و گاهی وقتها هم باهم چت کنیم و سر مسائل متفاوت باهم صحبت کنیم
همه و همه این لحظه ها پر از حس خوب بود برام
اما یه سری از لحظات هم تعریفی نیست لحظه هایی که دلم می‌گرفت و تموم وجودم آتیشی بود
از کل کل های سیاسی و انتخاباتی تا یه سری مسائلی که تو مسیر گفتگو دوباره برمی‌گشت به همین کل کل ها
که باز هم باید بگم که اگه لطف خدا و صحبت های پر مهر رفقام نبود شاید خیلییییی خیلیی سخت تر از اونی که گذشت می‌گذشت
همه این لحظات گذشت و آخرین روز دانشگاه هم در سال ۱۴۰۳ به پایان رسید
چه خوب چه بد ...
اما
ممنون از حال خوب کنای زندگیم
که با وجود تمووووووم دغدغه هاشون بازم کنارم موندن
و شرمندم که شاید هیچ وقت نتونم محبت شون رو جبران کنم
و در آخر زندگی همین لحظه هاست که با همیم حیفه سر یه سری مسائل با هم تلخ باشیم و دل همو بشکونیم
لطفااگه دل کسی رو شکستم یا حرفی زدم که ناراحت شدید حلال کنید حتی اگه باید بهم بگید بگید 🙏...
لحظات خوبی رو برای همه آرزو میکنم...
یاعلی
#روزهای_آخرسال
