السلام علیک یا روح الله
فردا شب چنین روزی، خبر ارتحال جانگداز حضرت روح الله را از رادیو عراق که از بلندگوی اردوگاه پخش می شد، شنیدیم. با تعدادی از دوستان داشتیم شام می خوردیم که دوستی با فریاد گفت: رادیو اعلام کرد امام به رحمت خدا رفت!
خشکمان زد.
نفس مان در سینه حبس شد.
بغضی چنگ بر گلویم انداخت.
اشک ناخواسته از چشمانمان سرازیر شد
سکوت غمباری فضای آسایشگاه را احاطه کرد.
از خوردن غذا دست کشیدم.
خودم را در کنجی محبوس کردم.
صورتم را میان زانوانم پنهان...
مگر می شود امام به رحمت خدا رفته باشد؟
مگر می شود امام ما را تنها گذاشته باشد؟
هق هق گریه ام را فرو خوردم.
می ترسیدم هق هق و یا اشکم، مرا در دید دشمن، ضعیف جلوه دهد.
دستی شانه ام را لمس کرد.
سرم را بلند کردم.
کسی بود که از همۀ نیکی های یک هم وطن در بلاد غریب، او فقط با زبان فارسی صحبت کردن را دارا بود.
وقتی سرم را بلند کردم؛
با دستش پشتم را زد و گفت:
پاشو! زانوی غم به بغل نگیر...
نگذار دشمن ببیند که تو برای #مرگ_خمینی ناراحتی می کنی!
حالا کسی داشت مرا توصیه می کرد که هیچ اعتقادی به امام نداشت...
#خمینی_برای_همۀ_مردم
@khomeinism ایتا
@mofid_e_seraji تلگرام