eitaa logo
باغ خرمالو؛
423 دنبال‌کننده
193 عکس
48 ویدیو
1 فایل
[ماریآی سابق] مجنون نجف / مداواگر روح / دلداده‌ی شش‌ماهه / درحال تکامل.. در نهایت از ما اُمید به جای میماند.. https://daigo.ir/secret/3210129604
مشاهده در ایتا
دانلود
قبلا گفتم الآنم میگم ناراحتیاتون رو گریه کنید همونجا و همون لحظه چون اگه روی هم جمع بشه و بترکه خطر سیل زدگی زیاده🪄
باغ خرمالو؛
قبلا گفتم الآنم میگم ناراحتیاتون رو گریه کنید همونجا و همون لحظه چون اگه روی هم جمع بشه و بترکه
قبلشم به این فکر کنید آدمی یا اتفاقی که دارم براش غصه میخورم ارزش داره یا خیر؟! صدق الله علی العظیم
ای ماه دور ز دستم ، به قلم می‌سپارمت تا اگر جان دادم ، جوهر ز فراق من و تو گریه کند ..
پارسال این موقع‌ها که با کله رفته بودیم توی وادیِ امتحانات نهایی خبر رسید سید عزیزمون شهید شدن این برای من یه فروپاشی روانی وحشتناکی به همراه داشت مخصوصا اون تایم که اوضاع و شرایط خاصی داشتم همش فکر میکردم میتونم با این حالم امتحانات رو بدم؟ پاس میشم ؟ چجوری تمرکز کنم؟ و الان منی که دارم اینو می‌نویسم راهی دانشگاهم خواستم بگم گذشت ، با خواست و تلاش کردنم بهش رسیدم می‌دونم امتحانات نهایی نزدیکه و خیلی دلشوره دارید اما می‌دونم قطعا با تلاش کردن به چیزی که میخواید میرسید🤍
تو متفاوتی به بقیه نگاه کن،اونا فقط کلماتن؛ در حالی که تو شعری!
استاد خیلی دوست دارم متوجه بشم چی دارید میگید اما متاسفانه متوجه نمیشم
بعضی اوقات یک حس مزخرفی گریبانت را می‌گیرد که نمی‌دانی از کجا سرشار گشته. مثل یک جزرومدی که بی‌خبر از همه‌جا بر ساحل و آشیانه‌ی آدمیزاد لنگر می‌اندازد؛ همان‌قدر خانه خراب کن و مایه‌ی دردسر. مدتی می‌شود امواج اقیانوس، گه گاهی میهمان دلم می‌شوند. نمی‌دانم چه ستمی به دریا کرده‌ام که چنین پاسخگوی سرزنش‌ها می‌شود. شب هنگام که به آغوش خواب پناه می‌برم، عوض غلت زدن در رویاها و شادی‌ها، مانند ستاره‌ی چشمک‌زن آسمان تا نیمه‌ی شب بیدار می‌مانم. نه عاشقم و نه مجنون؛ با ذره‌بینی در خاطرات به دنبال علت وحشی‌گری‌های احساسات می‌گردم. این کارگاهِ شب‌کار هیچ‌گاه پاسخ را نیافت. پیدا کردن جواب، همچو پیدا کردن سوزن در انبار کاه ست. از شبی که خورشید وجودم برای مدتی یا شاید همیشه غروب کرد، احساس می‌کنم تمام عواطف خویش را در طی یک شب از دست دادم. از آنچه هراس داشتم سرم آمد، تبدیل شدن به انسانی بی‌احساس! اسیر مجرمی به نام «بی‌احساسی» شدم..
«هنوز از من تاریخ تولدم را می‌پرسی حالا که نمی‌دانی، بنویس... تاریخِ تولدِ من آن روزی است که عاشقِ تو شدم.»
به چت جی‌پی‌تی گفتم با شناختی که این چند وقت ازم داری ، توصیفم کن :))
بدترین خطای بشر، داشتنِ غرور کاذبه.
از تمام فاصله‌هایی که پیوند ما را به کلمات تقلیل داده خسته‌ام. من متعلق به ‌جهان لمس‌ها، عطر‌ها و آغوش‌های ساکت و طولانی‌ام.
به خیالم او را فراموش کرده بودم تا دیدمش. آنجا فهمیدم، جان که نمی‌شود ز تن رها شود.