طبق قرار هفتگیمون
جمعهها اختصاص داشت به "ما"
و ما هم برای این قرار ، خودمون رو از مشغلۀها آزاد میکردیم تا بدقولی نکرده باشیم
از هرجای شهر و از هر کجای دنیا که میشد خودمون رو میرسوندیم تا کنار هم باشیم
حتی برای دقایقی..
باغ خرمالو؛
طبق قرار هفتگیمون جمعهها اختصاص داشت به "ما" و ما هم برای این قرار ، خودمون رو از مشغلۀها آزاد میکر
امشب حوالی ساعت نُه دست توی دست همدیگه
خیابون هارو متر میکردیم ،راهی که میشد با وسیله نقلیه ده دقیقهای رسید
طولش میدادیم و با پیاده اومدن به بیست دقیقه میکشوندیم
همینطور که فضای آروم و بیهیاهوی شب لذت میبردیم
چشمم خورد به ماشین قدیمی پیکان ، با ذوق گفتم ببین چقدر قدیمیه
همیشه دیدن چیزای قدیمی بهم احساس زنده بودن میده
مثل دیدن خونهی قدیمی ، چهرههای قدیمی ، وسایل قدیمی
با لبخند آروم سرشو به سمتم کج کرد و گفت ، آره به نظرم جالبه
اما من همیشه چیزای جدید و مدرن رو ترجیح میدم
همین جمله کافی بود تا برسم به اینکه "ما اگر عاشق باشیم ، باید به تفاوتها احترام بذاریم ، ازدواج یعنی درک و پذیرش تفاوتها"
هنوز دانشگاه نرفته
کلیم درد میکنه ، ببینم طی این چند ماه چه درد و مرضای دیگه میگیرم
باغ خرمالو؛
هنوز دانشگاه نرفته کلیم درد میکنه ، ببینم طی این چند ماه چه درد و مرضای دیگه میگیرم
دوباره ماجرای منو اسنپام شروع شد
به استاد میگم میشه یکم بلندتر صحبت کنید؟
میگه من یه شیرازیم همیشه خستم صدام همینه:)))😂
از برای روزِ اول ترم جدید
[حرفهای ریز ریز ، خندههای مستانه ، شوخیهای استاد ، سردرد گرفتن از زیاد صحبت کردن استاد]