🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#وقتی_آب_را_از_دهان_شیر_بیرون_کشیدیم!!
🌷در عملیات خیبر من و شهید علی برازنده پی و کریم رضائی انتخاب شدیم که به جزیره مجنون برویم تا با هدایت آتش توپخانه و خمپارهها بر روی دشمن بعثی، فشار رو از روی نیروهای پیاده در خط اول که نزدیک پل طلائیه مستقر بودند کم کنیم ولی با شهادت برادر برازنده پی، من و شهید کریم رضائی به سمت خط مقدم که تقریبأ پنج کیلومتر فاصله داشت راه افتادیم و به صورت نیمخیز و دولا دولا این مسیر را طی کردیم. در مسیر با گلولههای خمپاره و تک تیراندازها که در لابلای نیها و سنگرهای مخفی میان آبهای هورالعظیم مستقر بودند پذیرایی شدیم. تا....
🌷تا رسیدیم به نزدیکترین فاصله با پل طلائیه که تنها راه ارتباطی جزیره مجنون با خشکی بود و دو روزی بود که نیروهای پیاده ما که شامل تیپ ۱۰ سیدالشهدا و ۲۷ محمدرسول الله بودند مقاومت کرده و جلوی تک دشمن را گرفته بودند لذا ما پس از کندن یک جانپناه که فقط جلوی ترکش را بگیرد با دوربین شروع به زیر نظر گرفتن منطقه روبرو کردیم و با انبوهی از جسد مابین نیروهای خودی و دشمن مواجه شدیم و از نیروهای پیاده که نیروهای ۲۷ محمدرسول الله بودند و در نزدیکی ما داخل جانپناههای خود بودند و هیچ حرکتی نمیکردند سؤال کردیم که چرا این جنازهها رو به عقب نمیکشید؟
🌷گفتند که میترسیم و واقعاً داخل جانپناه خود میلرزیدند و گفتند که نه مهمات داریم و نه مواد غذائی و نه آب که واقعیت نیز همینطور بود. قبضههای آر.پی.جی ریخته بود ولی گلوله نداشت و فقط تیر کلاش در کنارشان بود و از دوشکا هم خبری نبود. من و شهید کریم رضائی از وضعیت نور خورشید که صبح در چشم نیروهای مقابل تابیده بود و ما را نمیدیدند استفاده کردیم و تعدادی از جنازهها رو که بعضی از آنها لباس فرم سپاه هم به تن داشتند را به پشت نیروهای پیاده آوردیم که در بین آنها جنازه اخوی محمد نخستین ماهر توسط ایشان شناسایی و به عقب انتقال یافت. اون روز پس از....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🐓 @khoroosjangi 🐓
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#وقتی_آب_را_از_دهان_شیر_بیرون_کشیدیم!!
🌷در عملیات خیبر من و شهید علی برازنده پی و کریم رضائی انتخاب شدیم که به جزیره مجنون برویم تا با هدایت آتش توپخانه و خمپارهها بر روی دشمن بعثی، فشار رو از روی نیروهای پیاده در خط اول که نزدیک پل طلائیه مستقر بودند کم کنیم ولی با شهادت برادر برازنده پی، من و شهید کریم رضائی به سمت خط مقدم که تقریبأ پنج کیلومتر فاصله داشت راه افتادیم و به صورت نیمخیز و دولا دولا این مسیر را طی کردیم. در مسیر با گلولههای خمپاره و تک تیراندازها که در لابلای نیها و سنگرهای مخفی میان آبهای هورالعظیم مستقر بودند پذیرایی شدیم. تا....
🌷تا رسیدیم به نزدیکترین فاصله با پل طلائیه که تنها راه ارتباطی جزیره مجنون با خشکی بود و دو روزی بود که نیروهای پیاده ما که شامل تیپ ۱۰ سیدالشهدا و ۲۷ محمدرسول الله بودند مقاومت کرده و جلوی تک دشمن را گرفته بودند لذا ما پس از کندن یک جانپناه که فقط جلوی ترکش را بگیرد با دوربین شروع به زیر نظر گرفتن منطقه روبرو کردیم و با انبوهی از جسد مابین نیروهای خودی و دشمن مواجه شدیم و از نیروهای پیاده که نیروهای ۲۷ محمدرسول الله بودند و در نزدیکی ما داخل جانپناههای خود بودند و هیچ حرکتی نمیکردند سؤال کردیم که چرا این جنازهها رو به عقب نمیکشید؟
🌷گفتند که میترسیم و واقعاً داخل جانپناه خود میلرزیدند و گفتند که نه مهمات داریم و نه مواد غذائی و نه آب که واقعیت نیز همینطور بود. قبضههای آر.پی.جی ریخته بود ولی گلوله نداشت و فقط تیر کلاش در کنارشان بود و از دوشکا هم خبری نبود. من و شهید کریم رضائی از وضعیت نور خورشید که صبح در چشم نیروهای مقابل تابیده بود و ما را نمیدیدند استفاده کردیم و تعدادی از جنازهها رو که بعضی از آنها لباس فرم سپاه هم به تن داشتند را به پشت نیروهای پیاده آوردیم که در بین آنها جنازه اخوی محمد نخستین ماهر توسط ایشان شناسایی و به عقب انتقال یافت. اون روز پس از....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🐓 @khoroosjangi 🐓
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#وقتی_آب_را_از_دهان_شیر_بیرون_کشیدیم!!
🌷اون روز پس از تغییر وضعیت خورشید دیگر نمیشد سر بلند کنیم و با تک تیرانداز و دوشکا هر جنبندهای را میزدند لذا با احتیاط کامل منطقه رو زیر نظر گرفتیم و تعدادی هدف زدیم و پل طلائیه رو زیر آتش گرفتیم. اونها هم منطقه رو با گلولههای توپ و کاتیوشا زیر و رو کردند و حتی با هواپیما نزدیک ما رو با راکت زدند و از شجاعت شهید کریم رضائی بگویم که وقتی هواپیمای عراقی در ارتفاع خیلی نزدیک به زمین داشت از روی سر ما عبور میکرد، یک تیربار کلاش که بیصاحب بود رو برداشت و به زیر هواپیما رگبار بست که برخورد تیرها به بدنه هواپیما و کمانه کردنشان مشخص بود. اون روز بعد از ظهر....
🌷اون روز بعد از ظهر ما دچار گرسنگی و تشنگی شده بودیم چون شب قبل که به خط مقدم آمده بودیم به خاطر سقوط هلیکوپتر هیچ آذوقهای برنداشته بودیم، در خط هم که هیچ چیزی برای خوردن نبود و نیروهای ۲۷ محمد رسول الله هم دو روز بود که بدون آذوقه و مهمات و منتظر نوشیدن شربت شهادت بودند. آنها از آب هور که جنازه داخلش افتاده بود میخوردند و ما هم باید همین کار رو میکردیم. مابین ما و نیروهای عراقی یک ماشین تانکر آب بود که آتش گرفته بود. من با دوربین نگاه کردم و دیدم که مقداری از ماشین نسوخته است. به کریم رضائی گفتم به خاطر نیروهای پیاده که تشنه هستند و خودمان بیا سینه خیز برویمو ببینیم آب هست یا نه. اگه بود برای تعدادی از نیروها آب بیاوریم و ایشان هم قبول کرد و راه افتادیم.
🌷با دوشکا و خمپاره ۶۰ اطراف ما رو میزدند تا به هر جان کندنی بود خودمون رو رسوندیم به تانکر ایفا که روش نوشته بود آب بصره. کار خدا کامیون سوخته بود ولی تانکر سالم بود و کنار تانکر هم چهار گالن ۲۰ لیتری سالم مانده بود که اونها رو پر کردیم و خواستیم برگردیم که با آتش سنگین عراقیها روی خودمون مواجه شدیم که فهمیده بودن که به خاطر آب ما جونمون رو به خطر انداختیم. ما هم با سماجت عهد بستیم که به هر طریقی، آبها رو به نیروهای خط برسونیم. چون گالنها سنگین بود، نیمخیز میدویدیم و چند متر جلو میبردیم و دوباره برمیگشتیم و گالن دوم رو به همین ترتیب و تیرهای دوشکا بود که مثل فیلمها در جلوی پا و پشت سرمان به زمین اصابت میکرد تا اينکه تونستیم چهار گالن بیست لیتری آب از دهن شیر دربیاریم و به نیروهای تشنه و گرسنه و زخمی برسونیم.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز علی برازنده پی و شهید معزز کریم رضائی
راوی: رزمنده دلاور محمد مزینانی از رزمندگان گردان ادوات لشکر ۱۰ سید الشهدا علیه السلام
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🐓 @khoroosjangi 🐓
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#مادرخرجی_که_ما_را_گرسنه_نگه_داشت!
🌷برای اعزام به منطقه همراه عبدالحمید و دیگر دوستان مسجدی سوار بر قطار به اهواز میرفتیم، در طول مسیر عبدالحمید مادرخرجمان شده بود. اما خبری از غذا و خوراکی نبود، ناگهان من متوجه شدم او دائم به کوپهای که سرنشینان آن روستایی هستند میرود. بارها این رفت و آمد تکرار شد؛ در نهایت عبدالحمید نزد ما آمد و گفت: بچهها ۲۴ ساعت طاقت بیاورید چون من تمام خرج راه را به این روستاییان که برای پیدا کردن فرزند مفقودالاثرشان به اهواز میآیند، هدیه دادم. ما هم اطاعت امر کردیم و فردای آن روز عبدالحمید ما را به بنیاد شهید اهواز برد و از ما به نحو احسن پذیرایی کرد.
🌹خاطره ای به یاد #شهید معزز عبدالحمید بنیعلی
#راوی: رزمنده دلاور سیدمجتبی حجازی
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
❌️❌️ مادر شهید در بیان مهربانی فرزندش میگوید: او معلم قرآن بود، همواره به شاگردانش هدیه میداد. بهترین هدیه او به ما پیدا شدن جنازهاش و برگشتن به جمع خانواده بعد از ده سال، آن هم در شب بیست و یکم ماه رمضان بود.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🐓 @khoroosjangi 🐓
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#شاهد_مجنون
🌷صبح روز سوم فروردین ماه سال ۱۳۶۳ به اتفاق سردار بهروزی و فرمانده تیپ به جزیره مجنون رفتیم. آبراهها درست در مقابل، در دید دشمن بود. همانجا ایستادیم. پیوسته هلیکوپترهای مسلح به موشک مدام برای شکار قایقهای ما در حرکت بودند. در آن آبراههای پرخطر، سردار بهروزی خود را به آب انداخت.
🌷پرسیدم: «برای چه شنا میکنی؟» گفت:«غسل شهادت است.» چند تن از بچههای دیگر نیز در آب پریدند و همراه با او غسل شهادت نمودند. با شنیدن اذان ظهر برای خواندن نماز به چادری در تدارکات رفتیم و نماز را به جماعت خواندیم، سپس برای صرف ناهار کنار هم نشستیم در همین لحظه....
🌷در همین لحظه هواپیمای دشمن شروع به بمباران منطقه کردند. من و سردار هر دو مجروح شده بودیم. آن نخل سرفراز، زخمهای دردناکی بر بدن داشت، اما متأسفانه به دلیل مجروحیت خودم یارای کمک به او را نداشتم! آن روز همه کسانی که به همراه سردار غسل شهادت کرده بودند به شهادت رسیدند و طولی نکشید که او نیز پرگشود و به مقصود رسید!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار عبدالعلی بهروزی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🐓 @khoroosjangi 🐓