eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
804 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
355 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سوال متحیرانه روس‌ها از فرمانده عملیات آزادسازی بوکمال: 👈 این اباالفضل کیه؟ 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ساده‌تر از این 🔸آمریکا با شما نمی‌کند که چیزی به شما بدهد، او می‌خواهد آنچه را که می‌خواهد و نتوانسته به طریق دیگری ازتان بگیرد، با مذاکره و با وعده پوچ به دست بیاورد. ✍️ رهبری با بیانی ساده و دقیق فرمول مذاکراتی آمریکا را متذکر شده، اقلا از همان آمریکایی ها یاد بگیرید. هسته‌ای سخت برای مطالبات خود در مذاکره تعیین کنید و از آن کوتاه نیایید، فرمول هر توافقی بهتر از عدم توافق است را حتی اگر معتقدید اقلا به زبان نیاورید و تبدیل به پاشنه‌ی آشیل نکنید، مذاکره را نکنید. 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❌محمدجعفر قائم‌پناه معاون اجرایی رئیس‌جمهور: با تصویب FATF بخش زیادی از فشارهای ناشی از تحریم برطرف می‌شود ✍ از مهم‌ترین مشکلات مملکت ما حرف بی حساب و کتاب زدن مسئولان هست . کاش دستگاه قضایی و امنیتی از این افراد که جاده صاف کن خواسته های آمریکا در داخل کشور شده اند برای حرف هایشان تضمین بگیرند تا مثل برجام نشود که هیچ تحریمی برداشته نشد و کلی هم خسارت محض به کشور وارد شد. مسئولان مملکت اول باید مسئولیت حرف های خود را بعهده بگیرند و دستگاه های نظارتی هم باید متولی برخورد با حرف های بی حساب و کتاب مسئولان باشند.... 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔴کرسنت، ساختمان شرکت ملی نفت در هلند را هم گرفت! 🔸محمد نجارصادقی، روزنامه‌نگار اقتصادی: 🔹پس از ساختمان شرکت ملی نفت ایران در لندن حالا ساختمان شرکت ملی نفت کشورمان در روتردام هلند نیز به دلیل کرسنت توقیف شد. 🔸هر ساعت تعلل در محاکمه زنگنه مساوی با ادامه دومینوی مصادره اموال کشورمان در سراسر جهان است. 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘🍃☘ ازتغییراتی که در پوشش و ظاهر همسرتون می‌بینید؛ حتما تعریف کنید ندیدن و نگفتن این تغییرات، این موضوع را در ذهن همسرتان جا ميندازه که بهش توجه ندارین. ‌‌‌ ‌ 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
♥️🍃 🔹مردها دوست دارند خانم به خودش اهمیت بدهد و برای خودش ارزش قائل باشد و از نظر شادابی و سلامتی به خودش رسیدگی کند؛ 🔸زیرا شادابی او باعث شادابی زندگی مشترک و همه اعضای خانواده می شود. ❣💍❣ 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔴 این شخص، سفیانی است ✍️ مصطفی امیری 1️⃣ سفیانی، سرخ‌رو مو زرد چشم رنگی است: ▫️«السُّفْيَانِيُّ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ»[1] ▪️احمر: سرخ‌رو؛ اشقر: مو زرد، بور؛ ازرق: کبود چشم، چشم رنگی مایل به سبز. ▪️«سفيانى سرخ‌رو سفيد متمایل به سرخی‌پوست و زاغ چشم است»[2] ▪️«اشقر» یعنی بور و مو زرد؛ «ازرق» یعنی چشم‌رنگی مایل به سبز[3] 2️⃣ سفیانی دچار بیماری پوستی است: ▫️«السُّفْيَانِي...بِوَجْهِهِ أَثَرُ جُدَرِيٍّ»[4] 3️⃣ سفیانی، مکه و مدینه را ندیده است: ▫️«السُّفْيَانِيُّ لَمْ يَعْبُدِ اَللَّهَ قَطُّ وَ لَمْ يَرَ مَكَّةَ وَ لاَ اَلْمَدِينَة»[5] 4️⃣ سفیانی از روم می‌آید: ▫️«يُقْبِلُ السُّفْيَانِيُّ مِنْ بِلَادِ الرُّوم»[6] 5️⃣ سفیانی، صلیب به گردن است: ▫️«يُقْبِلُ السُّفْيَانِيُّ مِنْ بِلَادِ الرُّومِ مُنْتَصِراً فِي عُنُقِهِ صَلِيب‏»[7] 6️⃣ سفیانی آخرین مُهره یهود است: ▫️«إِنْ عُدْتُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عُدْنَا بِالْقَائِم‏»[8] 7️⃣ سفیانی هم‌پیمان حکومت عربستان قبل از ظهور است: ▫️«فَيَبْتَدِرُ الْحَسَنِيُّ إِلَى الْخُرُوجِ فَيَثِبُ عَلَيْهِ أَهْلُ مَكَّةَ فَيَقْتُلُونَهُ وَ يَبْعَثُونَ بِرَأْسِهِ إِلَى الشَّامِيِّ...يَبْعَثُ الشَّامِيُّ عِنْدَ ذَلِكَ جَيْشاً إِلَى الْمَدِينَة»[9] ▪️حکومت عربستان، نفس زکیه که از سادات است را به شهادت می‌رساند[10] 8️⃣ سفیانی فریاد انتقام سر می‌دهد: ▫️«السُّفْيَانِيّ...يَقُولُ يَا رَبِّ ثَأْرِي ثَأْرِي»[11] 9️⃣ کینه و حقد سفیانی، نسبت به شیعیان بارز است: ▫️«السُّفْيَانِيّ...حَنَقَهُ وَ شَرَهَهُ إِنَّمَا هِيَ عَلَى شِيعَتِنَا»[12] 🔟 هم و غَم سفیانی بعد سوریه، حمله به عراق است: ▪️«السُّفْيَانِيُّ...لَا يَكُونُ لَهُ هِمَّةٌ إِلَّا الْإِقْبَالَ نَحْوَ الْعِرَاق»[13] 1️⃣1️⃣ سپس سفیانی عزم حمله به ایران را خواهد داشت در حالیکه ایرانیان مهیای ظهور می‌شوند: ▫️«تُقبِلُ خَيلُ السُّفيانِيِّ في طَلَبِ أهلِ خُراسانَ فَيَقتُلونَ شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ بِالكوفَةِ ثُمَّ يَخرُجُ أهلُ خُراسانَ في طَلَبِ المَهدِيِّ»[14] 2️⃣1️⃣ ایرانیان، در آستانه ظهور شکست سختی را بر لشکر سفیانی موردحمایت غربی ها وارد می‌کنند: ▫️«إذا خَرَجَت خَيلُ السُّفيانِيِّ إلَى الكوفَةِ بَعَثَ في طَلَبِ أهلِ خُراسانَ و يَخرُجُ أهلُ خُراسانَ في طَلَبِ المَهدِيِّ فَيَلتَقي هُوَ وَالهاشِمِيُّ بِراياتٍ سودٍ عَلى‏ مُقَدِّمَتِهِ شُعَيبُ بنُ صالِحٍ فَيَلتَقي هُوَ وأَصحابُ السُّفيانِيِّ بِبابِ إصطَخرَ فَتَكونُ بَينَهُم مَلحَمَةٌ عَظيمَةٌ فَتَظهَرُ الرّاياتُ السّودُ و تَهرُبُ خَيلُ السُّفيانِيِّ فَعِندَ ذلِكَ يَتَمَنَّى النّاسُ المَهدِيَّ ويَطلُبونَهُ»[15] ▪️بعد از شکست سفیانی توسط ایرانیان، مردم در تمنای حضرت مهدی لحظه‌شماری می‌کنند: ▫️«إذا هَزَمَتِ الرّایاتُ السّودُ خَیلَ السُّفیانِی...تَمَنَّى النّاس المَهدِی فَیطلُبونَه‏»[16] ▪️و بعد از ظهور، لشکر اعزامی از ایران که اصحاب قائم نیز در میان آنان حضور دارند، با امام مهدی بیعت خواهند کرد: ▫️«رَایاتٌ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ...وَ مَعَهُمْ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِم[17]؛ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِی بَعَثَ إِلَیهِ بِالْبَیعَة»[18] ✅ پی‌نوشت: 1. نعمانی، الغیبة، ص۳۰۶. صدوق، کمال‌الدین، ج۲، ص۶۵۱. 2. غفاری، غیبت نعمانی، ص۴۲۵. 3. ری‌شهری، دانشنامه امام مهدی، ج۷، ص۷۳. 4. صدوق، کمال‌الدین، ج۲، ص۶۵۱. 5. نعمانی، الغیبة، ص۳۰۶. 6. شیخ طوسی، الغیبة، ص۴۶۳. 7. شیخ طوسی، الغیبة، ص۴۶۳. 8. قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴. 9. کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۲۵. 10. آیتی، تاملی در نشانه‌های ظهور، ص۲۳۴. 11. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۱. 12. نعمانی، الغیبة، ص۳۰۰. 13. نعمانی، الغیبة، ص۲۸۰. 14. نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۸، ص۲۸۹. 15. سیوطی، العرف الوردی، ص۱۲۵. 16. کنز العمّال، ج۱۴، ص۵۹۰. 17. نعمانی، الغیبة، ص۲۸۰. 18. شیخ طوسی، الغیبة، ص۴۵۲. 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕رمان 🔻قسمت هفدهم ▫️چند روز با دلی که در قفس سینه برای پدر و مادرم پَرپَر می‌زد، میهمان خانه نورالهدی بودم. ▪️عامر هر روز به ما سر می‌زد و هر بار من خودم را در اتاق حبس می‌کردم تا چشمان عاشقش را نبینم و دیگر طاقتش تمام شده بود که یکبار از همان پشت در،صدا رساند:«اگه تو نمی‌خوای منو ببینی ولی من دلم برات خیلی تنگ شده!» ▪️و این قهر و سکوت دیوانه‌اش کرده بود که بی‌هوا فریاد کشید:«نامردم اگه ایندفعه تنها برم آمریکا!باید با من بیای،میفهمی؟!» ▫️خیال می‌کرد با عربده کشیدن می‌تواند رامم کند و نمی‌دانست در این سال‌ها در فلوجه به‌قدری حیوان وحشی داعشی دیده‌ام که دربرابر این تشرهای عاشقانه حتی لحظه‌ای دلم نمی‌لرزد. ▪️می‌شنیدم نورالهدی سرزنشش می‌کند و او همچنان خط و نشان می‌کشید که لحن مردانه‌ای در خانه پیچید و همزمان صدای خنده و خوشحالی بچه‌ها بلند شد. ▫️ظاهراً پدرشان به خانه برگشته و سرانجام ابوزینب از خط آمده بود که دستپاچه روسری‌ام را به سر کشیدم و هیجان‌زده‌تر از نورالهدی از اتاق بیرون رفتم. ▪️فقط می‌خواستم خبری از فلوجه بگیرم و حواسم نبود ابوزینب از ماجرای حضورم در این خانه بی‌خبر است که دربرابر حیرت نگاهش، زبانم به هم پیچید:«فلوجه آزاد شد؟» ▫️نورالهدی و عامر محو حالم مانده بودند، ابوزینب چند لحظه نگاهم کرد و مثل اینکه من تازه به خاطرش آمده باشم،خنده فراموشش شد. ▪️خسته و خاکی از معرکه برگشته، سر و وضع لباس جنگی‌اش به هم ریخته و چین و چروک صورت آفتاب‌سوخته‌اش خبر از نبردی سخت می‌داد و حالا نمی‌فهمید نامزد سابق عامر و دختر زندانی در فلوجه، در این خانه چه می‌کند. ▫️عامر چند قدم عقب‌تر با دلخوری نگاهم می‌کرد و چند دقیقه کشید تا نورالهدی دست و پا شکسته برای ابوزینب بگوید چرا من اینجا هستم و او با هر کلمه‌ای که از همسرش درباره من می‌شنید، خون غیرت بیشتر در صورتش می‌دوید و سفیدی چشمانش از خشم به سرخی می‌زد. ▪️شرم و حیا مانع می‌شد تا نورالهدی همه‌چیز را بگوید و از همان حرف‌های درهم، ابوزینب تا ته خط رفته بود که دیگر نگاهم نکرد و ساکت گوشۀ اتاق در خودش فرو رفت. ▫️من منتظر خبری از فلوجه بودم و خبر دیگری خاطرش را به هم ریخته بود که نگاهش به نقطه‌ای نامعلوم فرو رفت و با لحنی مبهم زمزمه کرد:«پس مهدی اونشب واسه همین انقدر دیر اومد.» ▪️نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و نمی‌دانستم نام همان کسی را بر زبان آورده که چند روز است خانه خیالم را خراب کرده و پریشان پرسیدم:«فلوجه آزاد شد؟ از پدر و مادرم خبر داری؟» ▫️همانطور که سرش پایین بود، به آرامی خندید و با متانت جواب داد:«فلوجه سر افعی داعش بود که امروز کوبیدیم و شهر کاملاً آزاد شد!همین امروز خودم می‌برمت پیش پدر و مادرت.» ▪️باورم نمی‌شد کار داعش در فلوجه تمام شده باشد و دوباره می‌توانم پدر و مادرم را ببینم که کاسۀ هر دو چشمم از اشک، لبالب شده و با لب‌هایی که سه سال هر لحظه از ترس داعش می‌لرزید، دوباره می‌خندیدم. ▫️نورالهدی در آغوشم کشید و عامر دلتنگ خنده‌هایم بود که حلقه‌ اشک روی مژه‌های مشکی و بلندش نشست و نمی‌خواست گریه کردنش را ببینم که به پشت سر چرخید و دیدم او هم از شادی آنچه باورش نمی‌شد، شانه‌هایش از گریه می‌لرزد. ▪️ابوزینب همانطور که به پشتی تکیه زده بود، تلویزیون را روشن کرد و دیدم مردی با موی و محاسنی سپید میان خبرنگاران عملیات آزادی فلوجه را با آرامش شرح می‌دهد و نورالهدی با خوشحالی رو به من کرد:«ابومهدی همینه!فرمانده حشدالشعبی!» ▫️با کف دستم پردۀ اشک را از چشمانم کنارزدم تاصورت او رابهترببینم وبه‌خدایک تکه نوربودکه میان جمعی ازنظامیان بالبخندی شیرین ولحنی دلنشین سخن می‌گفت ودلم می‌خواست حاج قاسم راهم ببینم که معصومانه پرسیدم:«حاج قاسم بین‌شون نیس؟» ▪️ازاینکه نام این سردارایرانی رابردم،عامر مرددبه سمتم چرخیدوانگارنام ایران عصبی‌اش می‌کردکه باهردودست اشک‌هایش راپاک کردوپیش ازآنکه اعتراض کند،ابوزینب متعجب پرسید:«حاج قاسم روازکجامی‌شناسی؟» ▫️شایداین سکوت چندروزه وحالااین به زبان آمدنم،عامرراعصبانی‌ترکرده بودکه نیشخندی نشانم دادومتلک انداخت:«خیال کردی پدرومادرت روحاج قاسم نجات داده؟» ▪️وپاسخ این طعنۀ تلخش درسینۀ ابوزینب بود و روی نام حاج قاسم غیرت داشت که مقابل عامرقدعلم کردوصدایش بالارفت:«همون جوونی که اونشب آمال رونجات داده ازنیروهای ایرانی حاج قاسم بوده!» ▫️برای یک لحظه نفسم درسینه بندآمدکه دوباره نجابت نگاه ومردانگی لحنش پیش چشمانم آمده وحالافقط می‌خواستم ابوزینب بیشتربرایم بگویدازمردی که معجزۀ زندگی‌ام شده وبی‌هوادلم راباخودش برده بود.. 📖 ادامه دارد... ✍ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
28.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا که داستان به دلاوری حاج‌قاسم و ابومهدی رسیده و این روزها حسابی در حال و هوای شکست اسرائیل هستیم، تماشای این نماهنگ فوق‌العاده می‌چسبد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 آماده تا ظهور سحر ایستاده‌ایم... 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈