Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺
═══✼🍃🌹🍃✼═══
دعای عهد کم حجم
✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری #جزء10قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
دور بیست ودوم
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#سربازان ظهور فرمانده
#منهنوزلبخندفرماندهراندیدم
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
به نیابت از #امامزمان عج هدیه به محضر #موسی کاظم علیه السلام
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
هدایت شده از مؤسسه خورشیدبی نشان اطلاع رسانی پایگاه امیدعلی
🌸مهدقرآنی و پیش دبستانی🌸
✅همراه با برنامه های آموزشی و خلاقیت
✅آموزش قرآن با روشهای جذاب:
(بازی، نقاشی، شعرخوانی، کاردستی)
✅پرورش خلاقیت و هوش کودک با روشهای: (قصه گویی و نمایش خلاق، مسی پلی، سفال، نقاشی خلاق و...)
✅آموزه ها و شعرهای اخلاقی
✅مشاوره خانواده تحت نظر کارشناس ارشد روان شناسی
✅آموزش الفبای فارسی
📣📣📣
با شهریه استثنایی ماهیانه ۳۰۰۰۰۰تومان
عزیزان علاقمند میتوانند جهت ثبت نام فیش خودرا به کارت
۶۱۰۴۳۳۸۸۰۰۰۵۳۸۴۱
موسسه خورشید بی نشان واریز و تصویر فیش را همراه مشخصات خود به آیدی زیر در ایتا یا شاد ارسال بفرمایند👇
@mahdavi255
✅تخفیف ویژه ۱۰درصدی برای عزیزانی که فیش۳ماهه واریزفرمایند✅
آدرس: همدان بلوار کاشانی ابتدای خیابان جلالی ساختمان پایگاه شهید ابوالفتحی
#موسسهفرهنگیقرآنیخورشیدبینشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتِ مظلوم نمایی نیست، اما دیگه حالم داره از ماله کشای صهیونیستا بهم میخوره!
که هفتاد سال جنایت علیه مردم فلسطین رو بایکوت کردن و حالا ترسیدنِ یه سرباز زن اسرائیلی و یه بچه رو توی بوق کرنا میکنن
بی شرفا این بچه ها آدم نبودن؟
اومدم این کلیپو بسازم حالا اشکم بند نمیاد
✍️ محمد هولمز🇮🇷
#مهندس_علیخانی
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
سلام روزتان مهدوی
🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله قسمت جدید خاطرات واقعی #خودنویسهاییکمادرغربزده* تقدیم نگاه مهربانتان میشود.
البته ناگفته نماند ایشان از خیلی از ماها وطنی تر نوشتند و نوشته هایشان برای بسیاری میتواند روشنگر خیلی از حقایق باشد.☺️👇👇👇
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
از بچگی از بیمارستان و عمل جراحی وحشت داشتم.... تو ذهنم هرکسی که عمل جراحی میکرد بعدش از عفونت میمرد...واسه همین تحت هیچ شرایطی حاضر به عمل جراحی نبودم.... سارا اینو فهمید و ترتیبی داد که با لیزر سر و ته توده رو بسوزونن....
بیهوشی موضعی کردن.... شبیه جنین روی تخت به پهلو خوابیدم.... توی مونیتور روبرو همه چی رو میدیدم... از پشت روده رو باد کردن.... و سه تا دستگاه شلنگ مانند رو به داخل هدایت کردن.... یکی دوربین بود... یکی قلاب برای گرفتن ضایعات روده و یکی هم لیزر که شبیه جوشکاری بود.... درد زیادی داشتم.... توی دهنم وسیله ای گذاشته بودن که از درد گاز میگرفتم..... بوی کز دادن گوشت تنم میاومد... بویی شبیه کز دادن کله پاچه..... 40 دقیقه زیر عمل بودم.... اخر عمل رو دیگه از درد دووم نیاوردم و بی هوش شدم.... مورفین هم که با سرم وارد بدنم میشد بی تاثیر نبود.... یک ساعت بعد با درد وحشتناکی که تو روده هام پیچید بیدار شدم..... بیمارستان رو روی سرم گذاشته بودم..... هوار میکشیدم و تخت رو چنگ میزدم و به پهنای صورت اشک میریختم..... مسکن بعدی تزریق شد..... روده رو شستشو دادن.... دوباره از حال رفتم... اینبار سه ساعت.... به هوش که اومدم اول سراغ رها رو گرفتم... سارا بالا سرم بود... نه با لباس پزشکی... با لباس معمولی... گفت شیفتش تموم شده و نیم ساعتی هست بالا سرم نشسته... گفت به دکتر بعدی سفارش کرده و داره میره خونه... دستشو گرفتم التماس کردم بفرستم خونه.... گفت آخه دختر با این وضعیت... گفتم بچه ام تنهاست.... دق میکنه.. دق میکنم.... رفت و برگشت و کلی سفارش کرد.... زیر برگه ها رو امضا کردم و با مسئولیت خودم برگشتم خونه....ساعت 6 عصر بود و مهد تعطیل شده بود.... با مدیر مهد تماس گرفتم رها پیش اون بود.... با تاکسی رفتم سر راه رها رو برداشتم رفتیم خونه..... سه روز و سه شب گریه کردم و. درد کشیدم.... سارا مدام تماس میگرفت و راهکار میداد..... میگفت طبیعیه... و بهت هشدار داده بودم طول درمان سخته.... یک هفته بعد برای کنترل رفتم و سارا فرستادم برای شیمی درمانی......
صبح اولین روز شیمی درمانی... دکتر سوئدی کچل... با اخلاق خیلی تند و نژاد پرستانه... بهم پرید که چرا اومدی شیمی درمانی..... با توجه به وضعیتت نهایت سه ماه زنده باشی......
وا رفتم.... حال بدی داشتم.... گفتم تو خدایی ؟ گفت نه من دکترم.... گفتم پس لطفا کارتو بکن..... خندید بهم.... یه خنده ی ترسناک که هنوز یادم میاد چندشم میشه..... کل جلسه ی اول منو از آینده ترسوند....
با این داروها موهات میریزه.... وزنت میره بالا
. پف میکنی.... تازه معلوم نیست دووم بیاری... ووووو
تو سکوت فقط اشک میریختم و برای رها ناراحت بودم.....
هفته ای دو جلسه شیمی درمانی تا 4 ماه.... چه بر من گذشت بماند.... مهر افزون با بچه ی کوچیک اومده بود خونه ی ما مونده بود..... اینقدر درد و ضعف داشتم که حتی کارهای شخصیمو نمیتونستم انجام بدم.... دولت بهم پرستار داده بود... دو نوبت در روز می اومد و رسیدگی میکرد.... بعد از 4 ماه به خاطر مصرف بالای کورتون.... موهام ریخته بود... ابروهام ریخته بود.... حتی موهای دست و پام..... رها بهم میگفت مامان قلقلی.... چقد بچه ام غصه میخورد... یه روز که دیگه اجبارا پرستار سرمو طاس کرد.... دیدم اومد نشست گفت نوبت منه..... موهای منم بزن.... هرچی گفتم نه... گفت منم میخام کچل باشم.... وزنم از 67 کیلو رسیده بود به 98.... دوران سیاهی بود... ولی من داشتم میجنگیدم به عشق رها.....از خانواده فقط خواهر بزرگم کم و بیش میدونست..... سعی میکردم عادی با مامان حرف بزنم... و بروز ندم.... حال و روز خوبی نبود..... سارا از روند درمان تا حدودی راضی بود اما نگران بود که سانتاژ کنه... دیگه حالم از سیتی اسکن و آزمایش بهم میخورد.... جای پورت شیمی درمانی روی شکمم عفونت کرده بود...... دو هفته توقف داد..... و دوباره درمان شروع شد.... حالا دستگاه تناسلی هم درگیر شده بود.... و یک تخمدان رو مجبور به فریز کردن شدن..... ضعف بالای بدنی حتی اجازه نمیداد روی پا بایستم.... از خودم بدم می اومد... تمام آیینه ها رو تو خونه جمع کردم... آیینه ی دستشویی رو هم روزنامه چسبوندم..... تمام این مدت.. مهر افزون کنارم بود... عین یه خواهر.. بهم رسیدگی میکرد... و عین یه مادر واسه رها مادری میکرد.... از روی همسرش خودش و بچه هاش خجالت میکشیدم....از لحاظ مالی هم کمی بهم داشت فشار میاومد.... درآمدی نداشتم و از بیمه حق مریضی میگرفتم.... فکر میکردم منی که این همه فعال بودم حالا ساعتها میخوابیدم.... و شب تا صبح درد میکشیدم.... ///مهناز-استکهلم
https://eitaa.com/mmaahhnazzi
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
(برای نشر این خاطرات فقط درهمین کانال از نویسنده محترم اجازه گرفته شده لطفا کپی نفرمایید).
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان #حضـــرتصاحـــبالـــزمانعج🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋
🌹 #سلام_بر_حسین_علیهالسلام 🌹
🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺
═══✼🍃🌹🍃✼═══
دعای عهد کم حجم
✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تندخوانی_تصویری #جزء11قرآن کریم استاد معتز آقایی
حدود۳۰دقیقه
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#سربازان ظهور فرمانده
#منهنوزلبخندفرماندهراندیدم
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
به نیابت از #امامزمان عج هدیه به محضر #امامرضا علیه السلام
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴صدا و سیمای جمهوری اسلامی اگر جرات دارد این صحبتهای امام خمینی را پخش کند.
🔸جالب اینجاست که امام خمینی این حرفها را بعد از انقلاب زده است.
🔹️مشابه این فرمایشات امام خمینی را، حضرت آقا در سال 98 وقتی دانشجویان از وضع موجود در آن زمان گله داشتند زدند و فرمودند فکر کنید الان زمان طاغوت است... «این کدی بود که رهبر حکیم انقلاب به جوانان آتش به اختیار و انقلابی دادند...»
🔸️این صحبتهای امام پس از انقلاب، واقعا معنا دار است و متاسفانه نمیگذارند پخش شود
📢 #برای_آگاهی_جامعه_نشر_دهید
◀️ به پایگاه خبری تحلیلی #خیمهگاهولایت بپیوندید👇👇
➡️ https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff
🔴اگر جلوی این کودتای خزنده در ایران را نگیریم، کشور به زودی دچار اختلالهای جدی خواهد شد. صبر جریان انقلابی حدی دارد!
من بابت این مسئله واقعا نگرانم! یک کودتای خزنده و آرام مدتهاست درکشور و سیستم اداری کشور حاکم شده که با کمال تأسف جریان انقلابی توانایی مدیریت این بحران راندارد.
حضور عناصرضددین وضدانقلاب ومشکوک درپستهای کلیدی دربرخی سازمانها که شاهرگ یک دستگاه محسوب میشود،باعث شده روَندحرکت جریان انقلابی کُندبشود.
✍این درد نوشت ادامه دارد...
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
صحرایی اینکه گفته میشود «ما معلم در کلاس نداریم» باید اصلاح شود
صحرایی:
اینکه گفته میشود «ما معلم در کلاس نداریم» باید اصلاح شود. همه در آموزش و پرورش، معلم هستند. رده شغلی همه ما در وزارت آموزش و پرورش معلمی است؛ از وزیر تا دبیر.
😳😳😳😳
پ ن: دیروز یکی میگفت پسرم دو هفتس معلم نداره،فردا از دولتی برمیدارم میبرم مدرسه غيرانتفاعي!
جمله رو اصلاح کنید !
Join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
خالصسازی در بین مدیران مدارس/ مدیرکل سابق آموزش و پرورش البرز: با این توجیه که دنبال تحول هستند دست به جابهجاییهای بیسابقه نزدیک به ۲۰ هزار مدیر مدرسه زدند
سالار قاسمی، مدیرکل سابق آموزش و پرورش استان البرز:
🔹با توجیه تحول دست به جابهجاییهای بیسابقه نزدیک به ۲۰ هزار مدیر مدرسه در یک فرآیند کوتاه مدت زدند و جالب اینکه تغییرات شامل معاونین مدارس هم شده است، حتی الان که سال تحصیلی شروع شده این تغییرات همچنان ادامه دارد
🔹برداشت از اتفاق اخیر این است که افراد جدید مجری منویات آموزش و پرورش و حتی شاید مجری منویات خارج از آموزش و پرورش باشند.
🔹باید امنیت فرهنگی ایجاد کنیم نه فرهنگ امنیتی.
🔹متاسفانه گزارش جابهجایی مدیران مدارس تبدیل به کارنامه مثبت برای مسئولین امر شده است.
🔹در آموزش و پرورش نباید کار سیاسی کرد.
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
#سیاست_زنانه 💕🌱
💗 کم توقع باشیم؛ از همسرمان آن قدر انتظار داشته باشیم که بتواند به انتظارات پاسخ دهد.
💗 گذشت کنید؛ مطمئنا زندگی بدون خطا نیست و هر کدام از ما دچار اشتباهاتی می شویم و با گذشت می شود زندگی شیرین تری داشت.
💗 این را قبول کنید که او با یکسری عادات و خو ی ها بزرگ شده است و راحت نمی تواند آنها را کنار بگذارد. به او فرصت دهید.
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استودیو یه حــــــسِ خـــــــوب 🦋
راه حل به افرادی که در بیرون خوش اخلاقاند
اما در کنار خانواده اینگونه نیستند.‼️
نکات نابِ #دکتر_عزیزی
#کلیپ #خانواده
Join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
سلام روزتان مهدوی
🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله قسمت جدید خاطرات واقعی #خودنویسهاییکمادرغربزده* تقدیم نگاه مهربانتان میشود.
البته ناگفته نماند ایشان از خیلی از ماها وطنی تر نوشتند و نوشته هایشان برای بسیاری میتواند روشنگر خیلی از حقایق باشد.☺️👇👇👇
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
الان بعد از سالها اون روزا رو مرور میکنم... میفهمم چقدر مطمئن بودم به لطف خدا... تقریبا هر شب و هر روز تو اون کابوسها بابامو میدیدم.... بود انگار همیشه کنارم بود... میدونی وقتی دکتر بهت میگه سه ماه وقت داری.... تو دو تا راه بیشتر نداری... یا تسلیم شی یا بجنگی.... من تسلیم نشدم.... خیلی جاها کم اوردم ولی زود خودمو جمع کردم.... خنده های رها... شیطنتهاش... غصه خوردناش... این که می اومد کنارم میشست دستمو تو دستش میگرفت و با یه دست دیگه بازی میکرد.... اون دستای کوچیک رو الان حس میکنم خدا تو دستم گذاشته بود.... من به عشق اون همه امیدی که رها داشت... موندم و دووم اوردم.... مهر افزون نماز میخوند و گاهی دعا میکرد.....وقتی خیلی درد داشتم دستشو میذاشت رو سرم و واسم یاسین میخوند.... تلقین بود یا حقیقت... آروم میشدم... دردم کم میشد... تولد 4 سالگی رها رو نبودم اینقدر که بالا آورده بودم بیمارستان اجازه نداد تو خونه بمونم.... اما رها تولدشو با خاله مهرزون به قول خودش جشن گرفت... روزها میگذشت و من نه تنها بهبودی ای حس نمیکردم بلکه به خاطر بالا رفتن وزن واقعا تکون خوردن برام سخت شده بود.... طوری که روی پا نمیتونستم وایسم... واکری که بیمارستان بهم داده بود.. اسباب بازی رها شده بود... یه روز خواب و بیدار بودم... با ذوق اومد گفت مامان بیا واکرتو برات خوشگل سازی کردم.... تمام برچسب هایی که داشت رو چسبونده بود بهش... کلی روبان و عروسک بهش آویزون کرده بود.... نمیدونم چرا یهو یاد کامیون های جاده ای افتادم..... اون روز کلی خندیدیم با رها.... وقتی رها تو بغلم خوابش برد.... تصمیم گرفتم به خاطرش حتما خوب بشم.... عزمم رو جزم کردم که وا ندم..... وارد ماه هشتم شده بودم... هشت ماه شیمی درمانی...بعد از معاینه و کنترل، سارا گفت بدنت دیگه به شیمی درمانی جواب نمیده..... ضعف بدنیت خیلی بالاست اضافه وزنت هم خیلی زیاد.... شده بودم 147 کیلو.... گفت برو خونه... دو تا سه هفته درمان رو قطع میکنیم.. مجدد با توجه به وضعیتت تصمیم میگیریم... پرسیدم منتظری بمیرم؟ شونه هامو گرفت.... گفت نه منتظر یه معجزه ام... تا اینجاش هم معجزه نگهت داشته... برو جلو دختر.... راستی بچه ی کجایی گفتم همدان.... گفت تا حالا مشهد رفتی؟ گفتم اره زیاد... گفت پس اونی که تو مشهد میگن شفا میده رو میشناسی؟ گفتم منظورت امام رضاس؟ گفت من اعتقادی ندارم اما خیلی ها رو دیدم گفتن ازش شفا گرفتن.... ما که ندیدیم ولی زیاد شنیدم... اگه اعتقاد داری به این چیزا ازش بخواه... یهو دلم شکست.. اشکم ریخت .... صدای بال بال زدن کفترا تو گوشم پیچید...
یک ماه گذشت از توقف درمان... هر روز حالم بدتر میشد.... بدنم اصلا آمادگی مراحل بعدی رو نداشت... یه شب خیلی گریه کردم... ماهواره داشتیم اون موقع... مهر افزون زده بود کانال جام جم ایران و داشت مداحی پخش میکرد.... فک کنم 14 خرداد بود.... سر مبل جلوی تلویزیون خوابم برد....
خونه ی ما طبقه ی دوم روبروی سنتروم بود... جلوی پنجره ی اشپزخونه یه پل هوایی بود که دو طرف جزیره رو بهم وصل میکرد.... تو خواب و بیداری انگار از اون پل یه راهی باز شده بود به اشپزخونه ی ما..... دسته های سینه زنی زیر پنجره بودن.... بابا با یه کت و شلوار خیلی شیک رسمی از اون راه اومد تو.. گفت پاشو خودتو جمع کن اقا داره میاد... گفتم بابا مهمون دعوت کردی....من با این حالم چطوری پذیرایی کنم؟ گفت فقط پاشو بشین.. زود باید بریم.. تو همهمه و هیاهو.. جوون خوش چهره ای اومد داخل... عبای سفید تنش بود.. ولی عمامه نداشت.. یه چفیه ی فلسطینی سبز و سفید هم دور گردنش بود.. از همون راه پنجره..... اومد نشست پایین پام.. صداش هنوز تو گوشمه.. گفت بهتری ؟گفتم نه... اصلا خوب نیستم.. گفت چرا بهتری.. یه چشمک زد و یه لبخند خیلی قشنگ رو چهره اش نشست... دست کرد تو جیب بغل عباش یه دسته کارت عین کارت ویزیت در اورد شمرد... ده تا شد... داد دستم گفت اینا رو بگیر هر جا کم اوردی خرج کن... بعد هم دست گذاشت رو پام از رو پتو یه چیزی زیر لب خوند و بلند شد که بره... رها دوید بغلش کرد... سر رها رو بوسید و از همون راه رفت... بابا تندی برگشت گفت خودتو جمع و جور کن... من نمیتونم هی واسه تو کوپن خرج کنم..... شروع کردم بابا رو صدا کردن که مهرافزون بیدارم کرد... گفت چته دختر چرا اینجوری جیغ میزنی... خواب دیدی.... پاشو یه کم آب بخور..... خیس عرق بودم....یهو زدم زیر گریه..... آرومم کرد براش خوابمو تعریف کردم.... حالا اونم زار میزد.... و سر و روی منو پامو میبوسید... دو ماه تمام به اون خواب فکر میکردم و هی تصویرش میکردم.... قرار بود برم بیمارستان واسه کنترل و اگه هنوز آمادگی درمان نداشته باشم برم واسه جراحی باز..... مهرافزون از زیر قرآن ردم کرد اروم گفت خانم جان بیا یه نذری بکن اگه به جراحی نرسید بری پابوس اقا امام رضا.....
یه لبخند تلخ زدم گفتم چی میگی.... وضع منو نمیبینی....اقا امام رضا مگه بیکاره این همه آدم خالص و مخلص دورشن منو ببینه..... دکتر میگه باید جراحی کنم اونوقت تو میگی..... نذاشت حرفمو تموم کنم.... گفت ولی من نذر کردم برات..... برو نا امید نباش.... ////مهناز-استکهلم
https://eitaa.com/mmaahhnazzi
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
(برای نشر این خاطرات فقط درهمین کانال از نویسنده محترم اجازه گرفته شده لطفا کپی نفرمایید).
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان #حضـــرتصاحـــبالـــزمانعج🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋
🌹 #سلام_بر_حسین_علیهالسلام 🌹
🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @khorshidebineshan