بعد از تمام ِ نشدن ها ، رفتن ها و از دست دادن ها ،
بعد از تمامِ شکستن ها و زمین خوردن ها ؛
سرت را بالا بگیر ، نفسی عمیق بکش و خودت را برای روزهای بهتر ، آماده کن .
که بعد از هر رعد و برق ، بارانی ست و پشتِ هر ابری ، آفتابی ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@khorshidtabanmadiseh
شیر که جوش آمد، شروع میکند به سرریز شدن، اگر به موقع برسی و قبل از اینکه از دهانهی ظرف، بیرون بریزد شعلهاش را کم کنی و به موقع آن را هم بزنی، دیگر نه سرریز میشود، نه به مرز سرریز شدن میرسد.
در زندگی هم, آدمها به موقعش نیاز به محبت و توجه ما دارند. که اگر به موقع و در همان زمان طلایی حضور داشتهباشیم و به موقع، حرفهایی که باید را بزنیم، آرام میگیرند و دردِ از آستانهی طاقت فراتر رفته را با نیروی عشق، مهار میکنند، تا مرز از کوره در رفتن و فروپاشی پیش نمیروند و باز میگردند به نقطهی ثبات روانی و احساس غنای درونی، مانع از احساس بیپناهی و اندوهشان میشود.
به موقع حضور داشته باشیم و به موقع، حرفهایی که باید را بزنیم و به موقع برای دوست داشتنِ آدمها اقدام کنیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
"دوستی" که؛ همیشه با هم بودن و به هم مجال ندادن و دائما در ارتباط بودن نیست! دوستی یعنی همدیگر را دوست داشتن و همدیگر را فهمیدن و به هم مجالِ زیستن و نفس کشیدن و خلوتی بدون واسطه دادن! دوستی یعنی برای هم آرزوهای خوب داشتن و حتی بیخبر از هم ماندن برای روزها و ماهها و همچنان برای هم بهترینها را خواستن و گاهی برای راحتی و مجالِ ارتقای هم، دورتر ایستادن و فاصله گرفتن... که من فاصلههای به صلاح و آگاهانه را مقدستر از نزدیک ماندنهای مداوم نابالغانه میدانم...
دوستی یعنی من دوستت دارم و خوشحالم که در جهان من هستی و میشناسمت و برای این دوست داشتن، تو را موظف به هیچ نمیدانم، حتی توجههای مدام تو را نمیطلبم؛ وقتی جهانی کار عقب افتاده و اندوهِ به بار نشستهی آمادهی چیده شدن داری. دوستی یعنی من هرگز قاتلِ انرژی و زمانِ تو نخواهمبود و راضی نخواهمشد برای برآوردن توقعات من، ذرهای از موفقیت و تلاش دست نگهداری و از مسیر زندگی و کارهات عقب بمانی چرا که نمیخواهم به هیچ شکلی به تو آسیب بزنم.
دوستی یعنی من دوستت دارم و خواهان بهترینها برای تو هستم و تو مجازی گاهی برای من زمان نداشتهباشی یا دغدغههای بسیاری مانع تمرکزت باشند و تو را مجاز میدانم که گاهی حتی حوصلهی هیچ چیز را نداشتهباشی. من از جهان درون و بیرون تو و از روحیات تو آگاه نیستم و هرگز تو را قضاوت نخواهمکرد و همچنان تو را دوست خواهم داشت. "دوستی" یعنی حال تو خوب باشد و به یاد من که بیفتی، لبخند بزنی، همین...
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
ولی موهایت که شروع به سفید شدن کرد تازه میفهمی که زندگی شوخیبردار نیست و تو جدی جدی داری پیر میشوی!
در ذهنت هنوز یک کودک شادابی اما هربار مقابل آینه میایستی و چهرهی جاافتادهتری از خودت میبینی و مسئولیتهای بیشتری روی شانههای خودت حس میکنی، ناخواسته از کودک هیجانخواه درونت فاصله میگیری.
هرچه بیشتر پیش میروی، احساس میکنی باید با جهان و آدمها جدیتر برخورد کنی و لبخندهایت کوتاهتر میشود و سقف آرزوهایت بلندتر و در فکر فرو رفتنها و سکوتکردنهایت بیشتر...
گاهی از موهای سپیدت بیزار میشوی و گاهی دوستشان داری و گاهی دنبال راهی برای بازگشت به روزهایی میگردی که موهایت هنوز سیاه بود و لبخندهایت هنوز عمیق و شانههایت هنوز سبک!
میترسی از سی ساله شدن و میترسی از چهل ساله شدن و میترسی از پنجاه و شصت و هفتاد ساله شدن و به مرور میپذیری که از تو سن و سالی گذشته و باید رفتارهایت را با میزان تجربهای که از زیستن داری، تنظیم کنی.
تمام عمرت دلت میخواهد بازگردی به گذشتههای دور و کودکی کنی، ولی از یک جایی به بعد، منطقت به احساست پیروز میشود و با طبیعت جهان کنار میآیی و طبق قواعد نانوشته و گریزناپذیر جهان پیش میروی.
روزی همه چیز را میپذیری و متقاعد میشوی که فارغ از سالهای گذشته و سالهای باقیمانده و میزان موهای سیاه و سپیدت و شرایط و سن و سالت و هرچیز که هست، باید زندگی کنی، باید خوب زندگی کنی...
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
@khorshidtabanmadiseh
مامان از بچگی به گوش ما خواندهبود که باید آدمِ خوبی باشی و حرف بدی نزنی و کار بدی نکنی، وگرنه به دل نمینشینی و زشت میشوی! من از تصور زشت شدن میترسیدم و نمیفهمیدم منظور مامان دقیقا چه نوع زشت شدنیست و در خیالات کودکانهام همان زشتیِ ظاهری را برداشت کردهبودم و تا مدتها هر بار کار اشتباهی میکردم دچار هراس میشدم و میدویدم به سمت آینهای و خودم را برانداز میکردم و دنبال یک چیزی مثل یک شاخ بزرگ وسط پیشانیام میگشتم و احساس شرم داشتم که نکند دیگر دوستداشتنی نباشم. اما گذشت و به چشم دیدم که آدمهای بدخلق و بدکردار و بدرفتار و آدمهایی که دارای خصلتهای پلیدتری بودند، چطور به مرور از دلنشینیِ ظاهر افتادند، نه اینکه زشت شدهباشند، ولی دیگر آرامبخش و دوستداشتنی و خوشایند نبودند... به وضوح دیدم که از نگاه و چشمهای آدمهای بدطینت و حسود، چقدر میترسم و آنان که از من بیزار بودند و بدِ مرا میخواستند، چه چشمهای هراسناکتری داشتند! من از ظاهر طبیعی و مادرزادی آدمها حرف نمیزنم که بدون شک همهی آدمها و به هر نسبتی زیبا هستند. دنیا به من نشان دادهبود که قلب و باطن آدمها چطور با گذار زمان روی ظاهر و مخصوصا چشمانشان تاثیر میگذارد و چقدر مادرم درست گفتهبود و مقصود حرفش چه بود و از چه نوع زشت شدنی حرف میزد!
یک چیزهایی را گذار زمان ثابت میکند و از یکجایی به بعد، تو اگر بد باشی، چهره و نگاهت این را فریاد میزند و نمیتوانی جهان را گول بزنی و دلنشین و مهربان به نظر برسی و پنهان کنی که چقدر بدخواه آدمهایی! از یک جایی و از یک سنی به بعد، حتی مهربانی و خلوص آدمها را میتوان از صفای نگاه و از میزان دلنشینیِ حضور و ظاهرشان استنباط کرد.
تصمیم گرفتهام آدم خوب و خیرخواهی باشم، خیلی بیشتر! من دوست دارم آدمها از چهره و نگاهم، بهترین احساسات جهان را دریافت کنند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
بعد از یک سری آسیبها، دیگر شبیه به قبل نمیشوی، شبیه به قبل بیپروا عمل نمیکنی و شبیه به قبل شجاع نیستی!
اگر جای سوختگی چندسال قبلت را برحسب اتفاق مقابل آتش بگیری، هم بیشتر از حالت معمول میسوزی، هم افراطیتر از همیشه، میترسی و پا پس میکشی. یک سری ضربهها و یک سری جای زخمها، زنگهای هشداریاند تا تو با چشمانی باز تصمیم بگیری و محتاطتر عمل کنی.
خوب است که میترسی و خوب است که جای زخمهایت خوب نشده و خوب است که پوست اعتمادت نازک مانده و حتی کوچکترین آسیب را قبل از وقوع، حس میکنی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
خیابان ، پر باشد از عابرانِ سر خوشی که نه غصه ای برایِ خوردن دارند ، نه مشکلی برایِ حل نشدن ، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن !
عابرانی که سرخوش و آسوده از کنارِ هم عبور می کنند
مردانی که ناچار نیستند تا دیر وقت کار کنند ،
زنانی که در سکوتشان اشک نمی ریزند ،
و کودکانی که از ته دلشان می خندند ...
آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
به خوبیِ عطرِ یاسِ کوچه باغ های قدیمی
به خوبیِ دو روز مانده به عیدِ زمانِ کودکی
و به خوبیِ همان روزی که آرامش و عشق ؛
به خیابان های این شهر ، برگردد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@khorshidtabanmadiseh
شب؛ ماهیت آدمها را عوض میکند. تمام این آدمهای قدرتمند و تلاشگری که در طول روز میبینید، شبها همهشان کودکان ترسیده و غمگینیاند که دلش آغوشی میخواهد برای آرام گرفتن...
شب، چیز عجیبیست؛ تو داراترین و موفقترین هم که باشی، شبها تنهاترینی و بیپناهترین! حتی اگر تمام جهان برای آرام کردنت آغوش باز کردهباشند...
شبها بیاختیار به همه چیز فکر میکنی و مدام از خودت سوال میپرسی و میپرسی و میپرسی و به هیچ نتیجهای نمیرسی که در این سیاره واقعا چه میخواهی و آمدهای چهکار کنی و اینهمه میدوی و میجنگی و تلاش میکنی، آخرش که چی؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
من آرزوی آرامش دارم، برای آنکس که از من بدگویی میکند.
من آرزوی ثروت دارم، برای آنکس که به دستاوردهای من حسادت میکند.
من آرزوی موفقیت دارم، برای آنکس که موفقیت من غمگینش میکند.
من آرزوی شادیهای بیشمار دارم، برای هر آنکس که به شادیهای من غبطه میخورد و آرزوی خوشبختی دارم برای تمام آدمها...
گاهی واکنش آدمها برآمده از احساسشان نسبت به ما نیست، آدمها گاهی حالشان از ناکامیهای جهانشان خوب نیست و دنبال سیبلی برای پرتابِ خشم و اندوهشان میگردند و گاهی این ماییم که بیخبر از همهجا، گزینهی پرتابشان قرار میگیریم بااین هدف که قدری سبکتر شوند...
حسادت و بخالت و بدگویی و بدخواهی، ریشه در کمبودهای درونی و بیرونیِ آدمها دارد. اگر حال همه خوب باشد، اگر تمام آدمها راضی و خوشحال باشند، اگر ناکامی و شکست در جهان آدمها کمتر از آستانهی تحملشان باشد؛ چه دلیلی دارد آدمی با آدم دیگر بد باشد؟!
کاش آنقدر مناعت طبع داشتهباشیم که بپذیریم؛ دیگران هیچ نقشی در ناکامیهای ما ندارند و احساساتمان نسبت به آدمها را از احساسات سرکوب شدهای که در وجودمان داریم، تفکیک کنیم. همین...
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
اما از یک سنی به بعد عمیقا حریص میشوی به اینکه زمانت را پای هر معادلهی اشتباهی نبازی. انگار تازه سُکّان کشتیِ جهانت را که مدتها رها کردهبودی و بیهدف در دل دریای زندگی سرگردان بوده را به دست بگیری و تازه فهمیده باشی که این کشتی -بیهدف یا هدفمند- به زودی فرسوده میشود و تازه دلت خواسته تا کشتیت سرپاست، تمام اقیانوس و تک تک جزایر نادیدهی اطراف را ببینی و یک لحظه را هم هدر نکنی.
از یک سنی به بعد، دفتر خیلی رابطهها و رفتارها را میبندی و به خیلی احساسات چیره میشوی و منطق را مینشانی روی نزدیکترین صندلی به خودت...
از یک سنی به بعد حس میکنی تا نیمهی بازی را گند زدهای و دلت میخواهد نیمهی باقیمانده را واقعا جبران کنی و سخت میدوی و سخت میجنگی و به خودت حسابی سخت میگیری...
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@khorshidtabanmadiseh
🌸صبح است و
🍃دلم میل به اعجاز تو دارد
🌸صبح است و
🍃به لبخند تو محتاج ترینم
🌸تا هستی و
🍃آرامش چشمان تو اینجاست؛
🌸دیوانه تــرین
🍃عاشق خوشبخت زمینــم
🌸لب را بگُشــا،
🍃تا شِکر از کام تـو خیـــزد
🌸چشمی بگُشا تا به طلوعی بنِشینم
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌸 سلام صبحتون بخیر
آدینه تون پراز عشق و محبت🌸🍃
@khorshidtabanmadiseh
"بهار" دارد هر ثانیه نزدیک تر می شودو تقویم ، مانند هرسال ،درست سرِ ساعت ،به وعده ی دیرینه اش عمل خواهد کرد
همه چیز ، دارد طبیعی و بی دخالتِ آدم ها پیش می رود
بازهم خیابان ،بازهم عطرشکوفه و پامچال وشمعدانی، بازهم امید ،
و بازهم دلهره ای شیرین و آشنا ...
همه مان هر سال چنین روزهایی ،جوری هیجان داریم که انگار قرار است اتفاقِ عجیبی بیفتد
هربار ، سال ، تحویل می شود
زمین ؛سبز ، درختان ؛پرشکوفه و آسمان؛ آفتابی و روح نواز
اما ما به همان زندگیِ معمولیِ متحول نشده مان بر می گردیم
ما بارها امتحان کرده ایم و می دانیم که با دگرگونیِ طبیعت، دگرگون نخواهیم شد
می دانیم که بهار ، فقط یک فصل است
که تغییرِ دنیای ما به خودمان بستگی دارد نه ساعت ها و فصل ها !
که اگر قرار به تغییر باشد ؛در زمستان و پاییز هم میشود تغییر کرد
و بهتر شد.ما همه ی اینها را می دانیم
اما باز هم مشتاقیم به این لحظه شماری و تغییرِ چند روزه
مشتاقیم به چیدنِ هفت سین و تجدیدِ دیدارها
مشتاقیم به این اشتیاقِ خاطره انگیز و اصیل ...
ما آخرش را می دانیم ! فقط دلمان آنقدر از تکرارِ روزها گرفته که فقط دنبالِ بهانه ایم برایِ جشن گرفتن !
دنبالِ بهانه ایم برای باهم بودن
و چه بهانه ای بهتر از عید ؟!
من هم با اینکه می دانم با بهارچیزی عوض نخواهد شد اما هر سال همین موقع ، مشتاقانه منتظرش می مانم و آمدنش را جشن می گیرم
من این بهانه ی کوچکِ خوشبختی و این رسمِ آباء و اجدادی ام را دوست دارم
#نرگس_صرافیان_طوفان
@khorshidtabanmadiseh