#دعای_خیر ۱
بابای من خیلی رنجور و از کار افتاده هست وقتی که بچه بودم یادمه که بابام به چه سختی پول در میآورد برای زندگی بهتر و راحتتر ما، خیلی تلاش میکرد و تلاششم نتیجه داد و ما رو به این سن رسوند برادر بزرگم رفت تهران و توی یه شرکت وابسته به اداره راهسازی مشغول به کار شد انقدر اونجا موند تا اینکه تبدیل شد به تعمیرکار اصلی و حقوق و مزایای زیادی بهش میدادن چند سال بعد هم کم کم تونست اونجا یه سمت خیلی خوب گرفت بقیه برادرامم هر کدوم تو یه شرکتی مشغول به کار بودند فقط من بودم که موندم شهرستان پیش پدر و مادرم مامانم اصلا هیچ کاری نمی تونست بکنه و خواهرهام کارهاشو انجام می دادن بابام دیگه حسابی پیر شده بود و از پس هیچ کاری بر نمی آمد با هر فرمولی که حساب کردم دیدم اینا نمیتونن از پس خودشون دربیان بقیه برادرامم توی مخارج خونه کمک میکردن اما عمده مخارج خونه افتاد گردن من
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_خیر ۲
منم با گوسفند هایی که داشتیم چوپانی میکردم در کنارش گاهی هم میرفتم کارگری و بیشتر مخارج خونه رو من می دادم پدر و مادرم همیشه به من می گفتند الهی از مال دنیا بی نیاز بشی و برام دعای خیر میکردن
منم میخندیدم و میگفتم مگه میشه با این اوضاع میگفتن میشه شک نکن که میشه فقط خدا باید بخواد کم کم سنم بالا می رفت با اینکه خیلی دلم میخواست ازدواج کنم اما از سر ناچاری قید ازدواج کردن رو زده بودم با شرایط خانواده م نمیتونستم ازدواج کنم میگفتن زن بگیر و میگفتم اگر زن گرفتم خواسته یا ناخواسته تمرکزم میافته روی زندگی خودم از پدر و مادرم غافل میشم اونا هم اذیت می شن
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_خیر ۳
همه برادرهام ازدواج کرده بودند و چند تا بچه داشتن به جز من تا اینکه یه روز برای یکی از دوستام درد دل کردم اونم گفت بیا برو دختر دایی منو بگیر من خودم علاقه ای بهش نداشتم هیچ چیزی راجع به دختر داییش نگفت ولی گفت که اگر بخوای بعید میدونم بهت نه بگه من به خانوادم گفتم و رفتم خواستگاری تو نگاه اول دیدم دختر خیلی خوشگلیه و پسندیدمش رفتیم تو اتاق برای صحبت کردن به من گفت من باید راستشو به شما بگم من یه ایراد بزرگ دارم بچه که بودم آب جوش ریخته روم دست راستم از بالا تا وسط ساق دستم سوخته چهره زیبایی هم نداره، منم قبول کردم بعد از این که عقد کردیم بهم گفت که پدر مادر تو بعد از ازدواج پیش خودمون باشن بهتره با خودم گفتم حتما برای کم کردن مخارج زندگی میگه
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_خیر ۴
اما بعد از عقد متوجه شدم که پدر همسرم قبل از فوتش تمام اموالش رو به نام همسرم زده و همسرم ثروت خیلی زیادی داشت نمیدونستم چطور خدا رو شکر کنم اما طمع به ثروت همسرم نکردم. بعد از ازدواج پدر مادرم رو نیاوردم پیش خودمون ولی اینقدر دستم به خاطر ثروت زنم باز بود که به پیشنهاد خودش براشون پرستار گرفتم اینجوری هم من به کارم میرسیدم و راحت بودم هم خیالم از پدر مادرم راحت بود که مشکلی ندارن و ی نفر مراقبشون هست مادرم همیشه میگفت استرس داشتم زن بگیری نتونی مارو نگهداری کنی و بیافتیم زیر دست زن داداشات میگفت من میدونستم توام زن میگیری و از خدامم بود بگیری بری پی زندگیت اما مادر وقتی بچه ت کارتو انجام بده خیلی راحت تری تا عروس و داماد انجام بدن برات
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_خیر ۵
حرفهاش رو میفهمیدم زن داداشام ادمای خوبی بودن ولی بازم بچه های پدر مادرم که نبودن بابا و مامانم خیلی معذب میشدن که اونا براشون کاری کنن،یه روز بابام بهم گفت دعای پدر و مادر میتونه غیر ممکن رو ممکن کنه همشم به لطف خداست ما دعا میکردیم تو بی نیاز شی تو میگفتی مگه میشه اما الان میبینی که خدا یه زنی بهت داده که اختیار پولشو به تو داده و تو از مال دنیا بی نیازی دعای خیر ما همیشه پشت سر تو هست من که پدر مادر خودمو رها نکردم و مادر همسرمم روی چشمام جا داره و براش هر کاری ازم بر بیاد انجام میدم و کوتاهی نمیکنم ولی واقعاً اونجا بود که قدرت دعای خیر پدر مادرو به چشم دیدم منی که حتی شغل درست حسابی نداشتم خدا به جایی رسوند که برادرهام با چندین سال سابقه تو بهترین شرکتا هنوز بهش نرسیدن
پایان
کپی حرام