eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
92 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
💢نگویید خودش مهم است، نه خانواده اش! اگر هنگام تحقیق درباره همسر آینده تان متوجه شدید که در خانواده او مشکلاتی از قبیل اعتیاد وجود دارد و یا اینکه یکی از اعضای خانواده اش در زندان است چه باید کنیم؟ آیا وصلت با چنین خانواده ای صحیح است؟ قبل از وصلت با چنین خانواده ای باید تامل بیشتری کنیم و ازدواج را به تاخیر اندازیم و به مشاور مراجعه کنیم. مشاور در این مورد تا حدودی شما را شخصیت فرد و خانواده اش آشنا می کند. از آن جا که مشکلات خانوادگی ممکن است در تربیت فرزند نیز اثر بگذارد وصلت با چنین خانواده هایی که در آن ها چند معتاد وجود دارد یا میزان طلاق در اعضای خانواده و حتی بستگان درجه اول بسیار بالاست، پر خطر محسوب می گردد و ممکن است در آینده مشکلاتی را به وجود آورد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
انگشتر عقیق من و یاقوت دست تو چشمان من خیره به چشمان مست تو یک گل برای تو آوردم ای باغبان عشق... گشتم شکار چشم هات ، ناز شصت تو! "عاصی" 🌹❤️🌹 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
❤️ 🌸 ‌‌خانم عزيز باور كنيد شما بزرگترين سلاح دنيا رو داريد توی دهنتون😊😉 نگيد: میخوام اينکار را انجام دهم بگيد: به نظرت اينکار را كنم؟ بگيد: میخواهم نظر تو رو در مورد انجامش بدونم☺️ نگيد: این چیه پوشیدی ؟ بگید: اون لباس بیشتر بهت میاد بگید: به نظر من اون يكى لباس خیلی خوشگلترت میکنه.😍 نگيد میای دنبالم ؟ بگید: دوست دارم تو راه برگشت با تو باشم میتونی بیایی ؟🙃 نگيد بریم خرید؟ بگید: دوست دارم خریدم با سلیقه تو باشه🙃😍 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸امشب 💫از خدایی که از همیشه 🌸نزدیکتر است برایتان 🌸عاشقانه‌ترین 💫لحظات را میطلبم 🌸زیباترین لبخندها 💫را روی لبهایتان و 🌸آرام ترین لحظات را 💫برای هر روز و هر شبتان شبتون در آغوش امن خدا💫✨ 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
❤️اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم ❤️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🌸🌷🌸 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🌸🌹 سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبحتون بخیر و شادی ❌ شرها را بشناسید و از آنها به خدا پناه ببرید «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»  «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» «وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب»َ  «وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»   «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»  ❌ انتشار اخبار دروغ در فضای مجازی، تبليغات منفی، جوسازى‌های دروغین، سخن چينى‌ها، جاسوسى‌ها و شايعه پراكنى‌ها، تضعیف مسلمین، نمونه‌هايى از «نفّاثات فى العقد» است، يعنى مى‌دمند تا محكمات را سست كنند، تلاش می‌کنند تا بنیان اعتقادات مردم را نابود کنند. 🔸 دشمن به دنبال تاريكى‌ها و حفره‌ها و نقاط ضعف (فی العقد) است تا از آنها سوء استفاده کرده و در جامعه تنش آفرینی کند. 🔸برای مصونیت و امنیت از شر دشمن، باید به خدا پناه برد و با اطاعت دستورات الهی، و پیروی از علمای اعلام و ولی فقیه خود و جامعه را بیمه شخص اول و دوم و سوم و الی آخر کرد. 🔸حبیب‌الله
تربیت فرزند مهدوی.mp3
35.89M
👤 استاد رائفی پور 📝 موضوع: تربیت فرزند مهدوی 🗓 ۱۴۰۰/۱۲/۱۱؛ تهران 🔸 دوره آموزشی نسل تراز برگزار شده در واحد کودک مؤسسه مصاف (قندعسل) 🤲  👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌷امیرالمؤمنین علیه السلام : تو مراقب خود باش، خودش ذلیلانه پیش تو می آید. ‌ 📗غرر الحکم: ۶۰‌۸۰ 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
کسی که در حق خودش ظلم میکنه راحت به دیگران هم ظلم میکنه! نیم ساعتی بعد که دور هم نشستند. امیر اول پ
سینا شانه بالا انداخت و گفت: من خیلی نمی تونم توی تهران بمونم. شما فقط از ایشون بپرسید که چه وقتی فرصت دارند. من ببینم با این جا همکاری کنم یا آدرس یکی دوتا مؤسسة دیگه رو هم گرفتم برم اونجا! زن اول گوشی رو برداشت اما با نگاهی به صورت سینا تصمیمش عوض شد. صندلی را به سینا تعارف کرد و رفت سمت یکی از درها. سینا آرام پشت سر زن راه افتاد. قدش از زن بلندتر بود و در که باز شد، یک دید کلی در اتاق زد. زن در را باز گذاشت و سینا فروغ را هم دید که داشت فنجان مقابلش را توی نعلبکی برمی گرداند؛ فال قهوه. زن کنار گوش مدیر حرفی زد که مدیر رو به سینا نیم خیز شد و جوابی داد. زن که بیرون آمد به سینا گفت: - ایشون با کمال میل منتظر دیدار شما هستند. فقط چون تا ظهر با خانم فروغ ملکی قرار دارند گفتند عصر در خدمتتون هستند؟ سینا آبرویی بالا انداخت و سری تکان داد: - خانم ملکی هم دارند برای شهرستان قرارداد می بندند؟ - نخیر. ایشون توی همین تهران به مؤسسه فوق العاده دارند. کارشون هم توی زمینه مدل های روزه . چون ما توی زمینه چادر دغدغه داشتیم و ایشون هم توی زمینه لباس فاخر خیلی متبحرهستند چند وقتیه که با ما قرارداد همکاری دارند. پشتیبانی خوبی از مدل های جدید چادر هم کردند. - چه خانم فهیمی. هم مدلینگ کار می کنند هم چادر؟ - بله بله. اصلا طرح چادر دانشجویی و چادر شالی رو گروه ایشون پیشنهاد دادند و خب ما هم کار دوخت و پخش رو بر عهده داریم زن برای سینا از موقعیت مؤسسه هم توضیح داد: - ما توی زمینه ترویج حجاب فعالیت می کنیم. خلاقیت هم یکی از شعارهای ماست. هم بهترین پارچه های موجود در جهان رو استفاده میکنیم هم زیباترین مدل ها رو تولید می کنیم. مطمئن باشید که بهترین جا رو انتخاب کردید؟ ابروهای سینا درهم رفته بود و با بروشوری که مقابلش بود ور میرفت: - هزینه تبلیغ و طراحی و پخش کشوری با خانم ملکیه یا مجموعه شما؟ اخه تا این مدل ها در سطح مردم جا بیفته زمان می بره که خب زمان توی کار تولیدی حرف اول رو میزنه! معلومه شما خیلی با محاسبات دقیق جلورفتید؟ زن سری تکان داد و گفت: - البته همه اینها رو می تونید عصرکه تشریف آوردید بپرسید. فقط من برای اینکه جلب اعتماد کرده باشم و برای ادامه همکاری میگم که خانم ملکی شریک منصفی هستند. از لحاظ مالی هم شراکت داشتند. سینا که در ماشین را باز کرد شهاب نفس حبس شده اش را رها کرد: - وای سینا نگفتم که بری اجداد طرف رو در بیاری. سینا یقه اش را صاف کرد و گفت: - توکی یاد میگیری با یه سرمایه گذار درست برخورد کنی معاون ؟ در ضمن عصرهم بیا دنبالم قرار کاری دارم. حالا برو. ⭕️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
سینا شانه بالا انداخت و گفت: من خیلی نمی تونم توی تهران بمونم. شما فقط از ایشون بپرسید که چه وقتی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت40 سینا با اخم گفت: . این قصه چوب دو سر نجس شده. با پول خودمون از بین مسئولین خودمون، دارند نیرو میسازن ! از زنهای خودمون هم برای خانه های فساد و فحشا! دست دادند با دشمنی که تحریم میکنه ما رو... که چی بشه؟ جای امیر سرد شده است. سردی اما در دلش راهی نداشت. همیشه که با این حجم پرونده ها و خیانت ها چانه زنی میکرد حواسش جمع بود که اینها کف روی آبند و فقط باید مدیریت فرهنگی کشور بیدار شود. ماهیت اینها را اگر مردم بفهمند خودشان زیر پا لهشان می کنند. باید این پرونده را قصه کند. باید بنویسد و به تمام زنهای ایران نه، دنیا هدیه بدهد. باید نوشتن هم یاد بگیرد. رو به آرش گفت: - این گزارش ها رو دسته بندی کن برای فردا برم پیش حاجی! فردا سینا و شهاب با اطلاع تم خودشان را رساندند سر یکی از قرارهای فروغ. شهاب کنار موتور تم پارک کرد و نیرویش در عقب ماشین را باز کرد و سوار شد: - چه خبر؟ - حاجی این فروغ نیم ساعته رفته توی این مؤسسه. بیرون هم نمیاد. من پیگیر شدم رفت طبقه پایین. اونجا به مؤسسه حجاب برتره. فقط هم همون مؤسسه توی این طبقه است. سینا کوبید روی پای شهاب و گفت: - به حول و قوه الهی فروغ هدایت شد. شهاب جون بیکار شدی! شهاب در ماشین را باز کرد و گفت: - عالی شد همون مؤسسه است که با خانمم اومدیم. فقط منتظر بودم که فروغ بیاد. از این مارمولک همه کاری بر میاد. برم ببینم چه خبره .  سینا دست شهاب را گرفت و گفت: - بذار من برم. توزیاد این روزا دنبالش بودی یه وقت چهره آشنا میای! سینا کت لی اش را درآورد و لباس را روی شلوار انداخت و بسم الله گویان از پله ها پایین رفت. در را که باز کرد سالن کوچکی که پنج در به آن باز می شد توی چشمش نشست و دوربینی که در جای سالن نصب بود. صدای زن چادری که ته آرایشی هم کرده بود سینا را تا مقابل میز کشاند: - چه کمکی میتونم بهتون بکنم! سینا بی تفاوت به چادر شالی زن و عشوه کلامش گفت: - به وقت ملاقات با مسئول مؤسسه می خواستم. زن ابرویی بالا انداخت: - میتونم بپرسم درباره چه موضوعی. چون فکر کنم من بتونم در خدمتتون باشم؟ نفس سینا همیشه از دیدن زنهایی که چادر سر می کردند و آرایش و عشوه هم داشتند تنگ می شد. اخم هایش را در هم کرد و گفت: - شغل من وارداته ! معاونم می خواست بیاد که ترجیح دادم خودم بیام فضا و وسعت کارتون رو از نزدیک ببینم، چون از این ور و اون ور گاهی تعریف هایی شنیدم. می خوام سرمایه گذاری کنم برای این کاری که شما دارید انجام می دید. به خاطر همین فکر نکنم کاری از دست شما بربیاد. باید با مدیر این جا صحبت کنم! زن ایستاد و لبخند روی لبش پهن ترشد: - بله بله خوش اومدید. فقط ایشون الآن جلسه خیلی مهمی دارند. باید صبر کنید.