به وقت ۲۸آبان ماه ۹۶... امشب آخرین شبی است که در زمین حبس شده ای.. چه زیبا امشب برای محبوبت دلبری کردی،که دیگر طاقت دوری ات را نداشت ... چه زیبا گفت این شعر؛گویاحرف دل تورا میزند.. باݪ‌هایم‌هؤس‌با‌ٺوپریدݩ‌دارد🥀 بوسه‌از‌خاڪ‌قدم‌هاۍتوچیدن‌دارد♥️ من‌شنیـدم‌سرعشاق‌بہ‌زانوۍ‌شماست✨ و‌از‌آن‌روزسرم‌میݪ‌بریدن‌دارد🕊 برادرم... من همانم که نگاهت رابه جهانی نفروشم.. زبانم یاری نمی کنداز شدت بغض،خوشا به حال توکه مسافر بهشتی..

سلام؛ قهرمان داستان من، شهید من، رفیق من، داداشی خودم، فکر و خیال روزو شبم؛ هر چی که تو هستی و من نیستم... آری تو هستی... هستی ومیتوان تو را درچشمان ماتم زده مادرت یافت؛که 365 روز هر 3 سالی که در فراغ دوری تو سپری شد؛ پشت سرت آبی ریخت و به امید بازگشتن جگر گوشه اش به در خشک شد... 🥀 ولی نه، تو کنون در آغوش مادر اصلیت آرام خفته ای.... تو اینک هم سفره اولیا خدا شده ای، و چه از این بهتر؟؟؟ بی شک مادرت، پدرت خواهران، برادرانت عاقبت بخیری تو را میخواستن و چه عاقبت بخیری از این بالاتر؟؟ گفتن ندارد... اما غم فراغت هوش از سر آدمی می‌برد... بماند!! جان آدمی را به لبش می‌رساند... بماند!!! تا پوست و استخوان آدمی رسوخ می‌کند و دمار از روزگارش در می‌آورد... این هم بماند!! همه این ها بماند...! فقط... فقط چشمانت... وآه از آن نگاه که حتی ملائکه نیز از توصیف آن عاجز مانده است. اینجاست... اینجاست که چشمانت کتیبه 5هزار ساله می‌شود؛ومن سر گشته و حیران در پی بازخوانی آن، زیر نگاهت؛ شرمسار از کرده خود زره زره آب میشوم... 😔😔 کاش میشد... کاش میشد جانم را بدهم تا باری دگر صدای خنده یوسف پدرت‌؛ برای یعقوب کمر خمیده داستان ماطنین انداز شود... میدانم خیالی باطل است... مگر جان من چقدر ارزش دارد برای بازگرداندنت از آغوش سقای حسین... چرا که خریدار تو زینب است... زینب... دیگران از تو می‌گویند... از اینکه منجی زندگیشان، قهرمانشان تو شده ای.... من نیز میخواهم بگویم... از بد شدنم بگویم... آری من بد شده ام... شاید کفر باشد؛ اما بد شده ام... از وقتی تو آمده ای خودخواه شده ام... آن قدر خود خواه که می‌خواهم تو را از تمام کسانی که حتی برای لحظه ای چشم در چشمان بهشتی تو دوخته اند باز پس گیرم.... اما محال؛ محال است،. چرا که تو خاطر نشان زندگی تک تک ما هستی، تو جانان جملگی ما هستی... مگر می‌شود چشمانت از خاطر برود... تو نیز مرا حسود کرده ای... می دانی چرا؟؟! شعله حسادت برای تک تک لحظاتی که در کنار دیگری سپری کرده ای؛ و من در حسرت اندکی از آن این چنین، گر گرفته بال و پرم، می سوزم... این جای داستان را دوست دارم!! میدانی کجا؟؟! دقیقا همان جایی که تولد برادر خویش را به باد فراموشی سپرده بودم؛ اما برای تولد تو جانان💔از روز ها قبل لحظه شماری میکردم... لحظه لحظه روز ولادت را در ذهن خویش باز سازی میکردم... و سر انجام در آن روز زیبای پاییزی، در سراب نزدیک زیارتت میکردم که با چشمان دل فریبت؛ مینگریستیم. تمامی این هارا گفتم تا به این جای داستانم برسم... بابک عزیز تر از جانم... تو در وجود من ریشه دواندی... دقیقا کی وچگونه اش را نمی‌دانم... اما حال که به خود می‌نگرم... به قلب سیاهم که می‌نگرم فقط رد پای تو را می یابم؛ رد پای لبخندت، چشمان غیر قابل وصفت، صورت دلفریبنده ات و بالاتر از همه آن ها سیرت آسمانیت را می‌بینم. واین بی رحمی تمام باشد... که حال من همچون شمع در فراغت میسوزم و تو چنین بی توجه ز کنار من گذر کنی.... آه که حتی خیالش هم جانسوز است. در انتهای نامه ام..... ای کسی که خود خدا؛ با نگاهش خریدار شد.... با گوشه چشمی خریدارم میشوی؟؟! همراهم میشوی؟؟! سالگرد شهادتت با جان و دل مبارک بابک جانم... 💔🕊😔 13:10 99/8/24 M/s 🍁ــــ.ــــ.ــــ.ــــ.ــــ.ــــ.ــــ.ــــ.ــــ.ــــ🍁 #ارسالے #دلنوشته #شهادت‌شهید🖤 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---

سلام.. دیشب داشتم تو چنلای شهدایی که دارم پیام هارو میخوندم یک دفعه چشمم خورد به عکس شهید بابک نوری ؛ یه بیوگرافی کوتاه در مورد شهید بود ؛ مشتاق شدم بیشتر در موردشون اطلاع دریافت کنم ؛ رفتم اینستاگرام پیجاشونو پیدا کردم..! چند مدته خیلی دلگیرم ؛ خسته ام از این آدما و خودم ؛ خواستم از خدا این بود که یک رفیق خوبِ خوب بهم هدیه بده..! دیشب احساس کردم خدا یکی از بهترین بهترین بنده هاش که شهید بابکِ رو بهم هدیه داد اونم شب شهادتشون امیدوارم شهید منو لایق به رفاقت با خودشون بدونن و این لیاقت و داشته باشم تا در جمع دوستانشون قرار بگیرم و راهنمای زندگیم باشن و منِ حقیر و در مسیر شهادت قرار بدن شهید رضوی توکل و اُمیدم به خدا ؛ امام رضا و شما اسلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی #دلنوشته رفیق 1 روزه🌷

م ایزدی: سلام حضرت باران سلام حضرت دلبـــــر سلام حضرت عشق سلام مهربــان برادر آسمان نشین من دوباره دلتنـــگے دوباره حســرت دوباره آه😔 چندروزی بیش نیست که از سومین سالروز برادرشهیدم شهیـــدمحســــن جمالے، شیرمردمدافع حرم از خطه کوهمره نودان، میگذرد ... هوای دل بی قرارم همچنان ابریست و زخم های قلبم التیام نیافته که بازهم زمان به وقت پر کشیدن سه لاله دیگر تنظیم شد عجب پاییز خودخواهیست تو را رفیقانت را برادر شهیدم را با خودخواهی برای خودش خواست بی آنکه دلش به حالمان بسوزد کاش میشد دنیا را برای اهلش رها میکردم و دستم را به دستان پر مهرتان میسپردم کاش میشد رفت و فرار کرد از دنیای هزار رنگ آدم ها دلم گرفته برادر بیا و ببین دل شکسته ام را ای نور خدا ای زیبای بی همتا ای برادر شهیدم این منِ درمانده و در راه مانده را پناهی باش که با این بال های سوخته در آتش گناه، مرا پر پرواز نباشد

رفیق‌ݜہیدمـ :) محو روی تو نگردد دل حیران چه کند!؟ . . #شهید‌بابڪ‌نورے♥️ #سه‌سال‌دلتنگی #استورے ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---

این عدد را (1640) بدون هیچ مربع وستاره ای شماره گیری ڪنید ...😊 التماس‌دعا♥️♥️

#توجہ⚫️ •|امروز‌زنده‌نگہ‌داشتن‌یلد‌شہدا‌ڪمتر‌از‌شہادٺ‌نیسٺ|• سومین‌سالگرد‌برادر‌شہیدمان،بارعایت‌پروتڪل‌بہداشتۍ برگزار خواهدشد🌿↓ زمان:پنجشنبہ_29آبان ساعت:بعد‌از‌نماز‌مغرب‌و‌عشاء مڪان:گلزار‌شہداےرشت #شهید‌بابڪ‌نورے♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---

🌻نکند‌فکر‌کنۍدردلِ‌من‌یاد‌#تو نیستــ🌾 گوش‌کن،نبضِ‌دلم‌زمزمہ‌اش‌با#تو یکیستــ🌺🍃 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---

سلام رفیق...... خیلی دلم واست تنگه، واسه خنده هات، واسه گریه هات واسه شوخیات واسه احساس هات...... واسه غیرتت که واسمون ب خرج میدادی، کجایی رفیق😫 از وقتی رفیقم شدی،جوری دلم واست تنگ میشه که،تاحالا اینجوری دلم واسه خونوادم تنگ نشده... 💔 خودت خوب میدونی حالم چجوریه••• نمیتونم از دلتنگی جلوی اشکهامو بگیرم💧 کاش همین روزا میومدی و دست مارو هم میگرفتی و با خودت میبردی....♡ رفیق!اگه من یه جا به قولم عمل نکردم،تو ولم نکنیا..... من ناقصم،تو که کاملی البته میدونم تو ب قولت پایبندی و منم که ممکنه هر لحظه ایمانم ضعیف بشه..💔💔💔 کاش میتونستم بیام رشت و توی سالگردت باشم•• امّا،مثل اینکه شدنی نیست من قم و تو رشت❤••••••••••••••••❤ ببین چقدر راهه! به امیدِ روزی که بیام سرِ قبرت زار زار اشک بریزمو انقدر خودمو تو دلت جاکنم که همونجا دستمو بگیری و باهام بریم به عرش🌌 تورو خدا همه دعا کنید زودتر شهید بشم ک طاقت این دنیای پوچ رو ندارم...................

سلام برادر مهربون؛ ت همیشه حامی و ناجی من بودی اوایل خوشحال بودم از آشنایی باهاتون اما وقتی که گناه میکردم حسم سردتر میشد و شرمنده... گاهی به هم میزدم رفاقتمون رو ولی بازهم نگاهت رو حس میکردم چه وقتایی که به خاطر منِ نالایق شرمنده شدی ؛ به خاطر همین از خودم متنفر می شدم ولی حالا.. میخوام باشی و منی رو که شایسته‌ش نیستم یاری بدی تو دنیا فقط خدا و شمارو دارم و داشتن شما یعنی داشتن تمام دنیا ازتون میخوام کمکمون کنید در راه حق قدم برداریم، صبور باشیم و این رو بهم یاد بدیم، همیشه شاکر باشیم، با نگاه‌مون یا زبان‌مون همدیگه رو نرنجونیم، برای سربلندی ایران‌مون هرکاری بکنیم ... بهترین تکیه گاه؛ یاری کن ما زمینی هارو نقطه توسل ما تویی، پیش خدا دعامون کن مهربون:)