خوشتیپ آسمانی
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋
🍃🌸
#خاڪهاےنرمـکوشڪ
#پارتهشتادوهشت
هفته بعد،توی ایام عید با بچه ها نشسته بودم خانه زنگ زدند.
دستپاچه گفتم دور و بر خونه رو جمع کنین حتما مهمونه.
حسن رفت در را باز کند،وقتی برگشت حال و هوایش از آن رو به آن رو شده بود معلوم بود حسابی دست و پایش را گم کرده،با من و من گفت: آقا!!
مات و مبهوت مانده بودم،فکر کردم اتفاقی افتاده زود رفتم بیرون از چیزی که دیدم هیجانم بیشتر شد و کمتر نه!
باورم نمیشد مقام معظم رهبری به خانه ما آمده باشد،خیلی گرم و مهربان سلام کردند.با لکنت زبان جواب دادم.تعارفشان کردم بیایند تو خودشان با چند نفر دیگر آمده بودند بقیه محافظ ها توی حیاط ماندند. این که رهبر انقلاب بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ تشریفاتی آمدند برای همه ما غیر منتظره و باور نکردنی بود.
نزدیک یک ساعت از محضرشان استفاده کردیم.
آن شب ایشان از یکی از خاطراتی که با عبدالحسین داشتند صحبت کردند برایمان.۱
بچه ها غرق گوش دادن و غرق لذت شده بودند.اقا حال هر کدامشان را جدا جدا پرسیدند و به هرکدام فرمایشاتی داشتند.
به جرئت میتوانم بگویم بچه ها توی آن لحظه نه تنها احساس یتیمی نمیکردند بلکه از حضور پدری مهربان شاد و دلگرم بودند.
در آن شب به یاد ماندنی در لابهلای حرف ها اتفاقا صحبت از مشکلات ما شد،و قضیه قرض هارا خدماتشان گفتم و زود تر آنچه فکرش را میکردم مسئله شان حل شد.
۱_همان خاطره رفتن شهید برونسی به زاهدان در دروان تبعیدشان.
#ادامهدارد...
#کپیممنوع⛔️
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
@khoshtipasemani
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
❓مشڪل داشتن کجایش ایراد دارد؟!!🤨
💢مشکلات نشانه زندگی هستند🌿
مشکلات نشانه این هست که تو داری تلاش می کنی
⚠️مشکلات یعنی دنبال تغییر زندگیت هستی
مشکلات یعنی تو میخوای که عوض بشی✌️🏻
ما در سایه مشکلات رشد میکنیم...
🌸و قویتر میشویم.
مشکل داشتن نشانه زنده بودن توست.
یادت باشد مشڪلاٺ همیشگي نیستند.
🦋تاریخ انقضا دارند...🚫
همه حل میشوند!😉
#انگیزشی
#حالخوب 🌿
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🦋✨عــاقــبــت مــا بــه تــمــامــِ شــهر
ثــابــت مــیــڪــنــيمــ
مــیــ شــود باياحــ👑ســــن
🌸یــڪ عــالــمــے را مــســت ڪــرد...[😉]
#دوشــنــبــه_هایــ_امــامــ_حــســنــیــ😍
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطــره🎞
میدانستم بابک شهید میشود...🙃🦋
🍁محمد نوری هریس، پدر شهید بابک نوری هریس با بیان اینکه خاطرات کل جبهه خود را نوشتهام، اظهار کرد: بابک به واسطه سوالات زیادی که از جبهه از من ✨میکرد، دفتر خاطراتم را به او دادم تا مطالعه کند.
🌸من دو آلبوم پر از عکس از رزمندگان دفاع مقدس دارم که اکثریت شهید شدهاند، افزود: بابک در همچنین فضا و خانوادهای رشد داشته است.
🍁هر وقت اخباری از سوریه می آمد مشتاقانه اخبارش را دنبال می کرد، گفت: بابک نزدیک شش ماه بود که در سپاه برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و بالاخره مجوز رفتنش را اخذ کرد.
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزق اگر باشد شهـ♥️ـادت
شام با ٺهران یکیست....
بیتفاوتهافقطشرمندهترخواهندشد
#شهیدفخریزاده🥀
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
تلنگر⚠️
🌼اول رو صورتشون ایموجی گل میذاشتن،
بعد تصویر از نیمرخ
🌵بعد تمام رخ
❌ امروزه از سر تا پا ❌
و الانم هم فلان و فلان.....😔
یه کم کمتر تبلیغ حجاب کنید تو رو قرآن.😐
#اندکیتفکر
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
920421-Panahian-M-Imamsadeq-TanhaMasir-03-48k.mp3
23.59M
🗣
یابا تقدیر دوسٺ داشتنےهاے ٺورا نمےدهند یا...
#تنها_مسیر
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
@khoshtipasemani
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
خوشتیپ آسمانی
خــوشــخــبــتــ تــر از مــن ڪیــســتــ⁉️ وقــتےصــبــحــم بــا نــگـ👀ـاه شــمــا آغــاز مــےشـ
#شهیدانه🌿
♢شَهادَت
حِکایٺعاشِقانه
آنانےاَسٺڪهدانِستَند
دُنیاجاےماندَننیسٺ
بایَدپَروازڪرد .. ؛♥️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋
🍃🌸
#خاڪهاےنرمـکوشڪ
#پارتهشتادونه
|وصلت|
﴿همسر شهید﴾
سیزده چهارده سالگی از شهادت عبدالحسین میگذرد.بارها خوابش را دیده ام مخصوصا هر دفعه که مشکلی گریبانمان را میگیرد.
طوری این مسئله طبیعی شده که دیگر تا خواب اورا نبینم یقین دارم مشکل حل نمیشود.سر ازدواج پسرم مهدی۱،مشکلاتی برایمان به وجود آمد و حسابی اذیتمان میکرد
با خانواده دختر همه صحبت ها و قرار هارا گذاشته بودیم،سه چهار روزی مانده بود به عقد بچه ها.از چند روز قبل هر صبح که از خواب بیدار میشدند میگفتند: بابا رو خواب ندیدی؟
خودم هم پکر بودم ناراحت گفتم:نه خواب ندیدم.
آنها هم با خاطر جمعی گفتند:پس این وصلت سر نمیگیره چون مادر خواب بابارو ندیده.
دوشب قبل از عقد بالاخره خواب عبدالحسین را دیدم،توی یک اتاق خیلی زیبا نشسته بود و بچه ها هم دورش.شبیه آنجا به عمرم ندیده بودم جلوی عبدالحسین یک برگه بود توش نوشته هایی بود و با آن چشم های نورانی اش نگاهی کرد و پایین ورقه هارا امضا کرد و نشان بچه ها داد.بلند شد از اتاق برود بیرون گفتم: میخوای از دست بچه ها فرار کنی؟
خندید و آرام گفت:نه
از خواب پریدم،نزدیک اذان صبح بود بچه ها را از خواب بیدار کردم و گفتم بهشان خواب بابا رو دیدم.
دورم را گرفتند و گفتند خوش به حالت چی دیدی؟
جریان کاغذ و امضا را گفتم با خوشحالی گفتند:پس این وصلت سر میگیره دیگه نمیخواد غصه بخوری.
به شوخی گفتم:مهدی غصه میخورد که حالا هم از همه خوشحال تره.
واقعا هم غصه مان تمام شد و نفهیمدم چطور مشکلاتمان حل شد
وقتی به خودم آمدم که دیدم توی محضر بودیم و آقای عاقد داشت خطبه عقد مهدی و عروس را میخواند.
۱_فرزند سوم خانواده،این خاطره مربوط به سال ۱۳۷۶است.
#ادامهدارد...
#کپیممنوع⛔️
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
@khoshtipasemani
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃