eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
{♥️📿} •از مادر شهید باقری پرسیدند: چه شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟ جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم امام زمان در زندگی‌مان گم شود ... :)! {📿♥️} . . ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @khoshtipasemani
𓋜 🌵✨بابک خیلی این در اون در زد که بره سوریه ولی هم از خدمت سربازیش مونده بود و هم خانواده اش رضایت کامل نداشتند...😕 🌸🌿خیلی تلاش کرد... دیگه اون آخرا به فرمانده کل گفته بود حتی شده تو چرخ لاستیک قایم میشم و میرم سوریه، پس بزارید برم!!!😐😂 🌹 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
«لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُما» اصلا نترس! چون من باهاتم هست قشنگ تر از این؟🌿 @khoshtipasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💔🕊» مادرآرمان‌تومعراج‌میگفت: آرمان‌یادته‌همیشه‌مداحی‌غریب‌گیر آوردنت‌روگوش‌میکردی؟! -دیدی‌آخرش‌غریب‌گیر‌آوردنت‌مامان:)! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💔¦↫ ╰➤@khoshtipasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نــام‌مـــارا‌بنویســـید‌گدایان‌رضا همه‌شب‌سفره‌ما‌پرشده‌با‌نان‌رضا..!♥️ 「➺ @khoshtipasemani
♡أَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یاعَلۍاِبنِ‌موسَۍأَلࢪّضآ♡ ╰➤ @khoshtipasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_رضا، میدونی تو پادگان کسوه که بودیم، خیلی احساس غرور داشتم. _از چی؟ _از اینکه پادگان ما تو چند کیلومتری اسرائیل بود و اون نمیتونست هیچ غلطی بکنه. علی‌پور نگاهش میکند. بابک با هیجان ادامه می دهد: این میدونی یعنی چی، رضا؟ یعنی که ما صاحب قدرتیم؛ یعنی به اون ها هم ثابت شده با ما نمی‌تونن در بیفتن. رضا، ما تو چند کیلومتری اون‌ها بودیم و هیچ کاری نتونستن بکنن. هیجان به صدایش اوج می دهد: میدونی علت همه این‌ها چیه؟ علی‌پور در سکوت سر تکان می ‌دهد. در این مدت بابک هیچ وقت این همه حرف نزده بود. بابک در جیب پیراهنش دست می کند. قرآن کوچکی در می‌آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند: _به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف می زنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همه‌ی ما. علی‌پور خم می شود روی عکس. تصویر حضرت خامنه‌ای، زیر نور اندک ماه روشن می شود. _خیلی دوست دارم آقا ارادتم رو به خودش بدونه. می خوام بفهمه یکی از سربازهاش منم و برای خوشحالی و سربلندیِ خودش و کشورش هر کاری میکنم. رضا می بیند که بابک چطور سریع قطره اشک گوشه ی چشمش را پاک می کند؛ اما خودش را به ندیدن می زند و خیره می شود به چهره‌ی مردی که سرانگشتان بابک در حال نواختن اوست...! ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا