#خاطرات_شهید ☘🌸
🦋#کوملهها بشدت شکنجش کرده بودن، هیچ#ناخنی در دست و پا نداشت، جای جای#سرش شکسته و کبود بود.🌸
# موهای سرش رو تراشیده و در روستا میگردوندن،
🍁شرط رهاییش #توهین به حضرت امام(ره) بود اما او مقاومت کرد؛
پس از یازده ماه اسارت و شکنجههای بسیار در ۱۷
🦋سالگی زنده بگورش کردن... 🌼
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_شهید
◽️وقتی از سفر ڪربلا برگشت
مادر پرسیده بود چہ چیزی از امام حسین خواستی؟ مجید گفتہ بود: یڪ نگاه بہ گنبد حضرتــــ اباالفضل کردم و یہ نگاه بہ گنبد امام حسین و گفتم:
#آدمــم_ڪنید
◽️سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریہ به ڪلــی متحول شد. همیشہ در حال دعا🤲 و گریه😭 بود، نمازهایش را سر وقت میخواند، خودش همیشہ میگفت: نمیدانم چہ اتفاقی برام افتاده ڪہ اینطور عوض شدهام، و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریہ😭 ڪنم و همیشہ در حال عبادت📿 باشم.
◽️در این مدتی ڪه دچار تحول روحی و معنوے شده بود همیشــــہ زمزمـہ لبش "پناه حرم، ڪجا میروے برادرم" بود.🥀
✍راوی:خواهر شهید
#شهید_مجید_قربانخانی❤️🕊
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_شهید🕊
◽️حمید آقا خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانمها بود ....هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی میشد با اینکه بسیار سختپسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریعتر برگرده چون شرایط حجاب خانمها و رفتار آقایون براش قابل تحمل نبود.
✍راوی: همسرشهید⚘🍃
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
💍انگشترهایی که برای خودش تهیه می کرد
معمولا با رکاب های خوبی بود، اما یکی دو
ماه بیشتر در انگشتش نمی دیدی. هر کدام از
دوستانش که خوشش می آمد به او می بخشید.
در مورد لباس هایش هم همین طور بود،
لباسی که امانت می داد، محال بود پس بگیرد.
💞برای عروسی دوستانش که می رفت محال
بود که دست خالی برود، مقید بود که حتما
هدیه ای تهیه کند و دوستان دیگرش را هم
مجاب می کرد که با هم یا یک سکه طلا بخرند
یا پاکت پولی را هدیه بدهند. می گفت اول
زندگیشان هست باید کمکشان کنیم...!!!
🗯 راوی: مادر بزرگوار شهید
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_شهید🌼🌈
📲زنگ زد گفت:"سبحان همین الان
وسایل تو جمع کن،دو روز بریم قــم.
گفتم: بابــک جان می شه چند روز
دیگه بریم؟ گفت: نــه همین الان!
با اصرارم که بود دوتایے راه افتادیم
از رشت رفتیم قــم.
❔اونجا ازش پرسیدم:"بابک این
همه عجله و اصرار براے چی بود؟
گفت:" برایفرار از گنــاه!
📌اگه می موندم رشت، دچار یه
گناه می شدم براے همین اومدم
به حضرت معصومه (س) پناه آوردم.
#شهید_بابک_نورے🌷
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#خاطرات_شهید
از کودکی عاشق حضرت #زینب بود ...
مادرش هم ...🌱
... روزی به همه گفت
به من بگویید
#زینب 🌷
#من_میترا_نیستم. ☀️
از آن روز همه صدایش کردند
#زینب 🌿
#شهیده_زینب_کمایی
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#خاطرات_شهید🌼🌈
📲زنگ زد گفت:"سبحان همین الان
وسایل تو جمع کن،دو روز بریم قــم.
گفتم: بابــک جان می شه چند روز
دیگه بریم؟ گفت: نــه همین الان!
با اصرارم که بود دوتایے راه افتادیم
از رشت رفتیم قــم.
❔اونجا ازش پرسیدم:"بابک این
همه عجله و اصرار براے چی بود؟
گفت:" برایفرار از گنــاه!
📌اگه می موندم رشت، دچار یه
گناه می شدم براے همین اومدم
به حضرت معصومه (س) پناه آوردم.
#شهید_بابک_نورے🌷
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
خوشتیپ آسمانی
رفــیق شـهید که داشته باشی:😎👇 مـــیدونی یــکی حـواســش بـهت هست یکی که اومده تا وصـلت کنه به خدا :)
🔸••
پدر شهید :
مزار بابک در کنار شهدای عملیات های
کـــربلای «دو و پنج» قــرار دارد که آنـــها
دوســـتان خودم بودهاند. هر وقت ســر
مـــزار آنـها می آمـــدیــم ، مـــیگـفت کــــه
دوست دارم مزارم کنار این شهدا باشد.
که همین طور هم شد ☺️🌿
در روز خاکـسپـــاریِ بابـــک، داخـــل قــبر
رفتم و او را به دوستان شهیدم سپردم
البته اعتــقاد ما ایــن است که شـهیدان
زنــده و هــمیشگی اند👌
بابک به آرزویــش که شهادت بود رسید
و با همرزمان من محشور شد. خـــدا را
شـــــکر مــــیکنــــم کــــه بابـــــــک باعــــث
ســــرافرازی ام شـــد❤️
✍#خاطرات_شهید
#داداش_بابک 🤍
📍معتبرترین کانال رسمی شهید بابک نوری هریس👇
https://eitaa.com/joinchat/2688090130C327b46dad6