eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 گفتم:حتما شوخی میکنی؟ :اتفاقا تصمیمی که گرفتم خیلی هم جدیه! با این وضعی که شما داری اصلا اسم بنایی رو نمیشه آورد! با یاری امام زمان هم اسمش رو میارم همه‌ش عمل میکنم‌‌.» اصرار من اثری نداشت از همان روز دست به کار شده یک طرف خانه را خراب کرد کم‌کم مصالح ریخت و با کمک چند نفر دیگر دو اتاق ساخت دو سه شب بعد باران شدیدی گرفت بچه ها سرشان را گرفته بودن بالا چشم از سقف برنمی دانشتند من هم کمی از آنها نمی آورم، مدتی بعد همه خاطر جمع شدیم یه قطره آب نچکید از همان اول هم می دانستم که معمولا مو لای درز کارهای او نمیرود، رو کردم بهش گفتم: حالا حالت خوب شده و فردا می‌خوای بری جبهه ان‌شاء‌الله اومدی اون طرف دیگه خونه را هم درست کن. گفت انشاالله. هنوز شیرینی اتاق های جدید تو وجودم بود که یک سر و صدایی از حیاط بلند شد.سریع رفتیم بیرون از چیزی که دیدم کم مانده بود سکته کنم یه گوشه دیوار گلی حیاط ریخته بود برگشتم و بهش نگاه کردم خندید و گفت :انشاءالله دفعه بعد که اومدم این دیوار هم خراب می کنم و دیوار آجری میسازم. گفتم: با اون ۵ ،۶ روزی که شما مرخصی میگیری هیچ کاری نمیشه کرد. گفت: ۲۰ روز مرخصی میگیرم خاطرت جمع باشه. صبح زود راهی جبهه شد. نزدیک دوماه گذشت روزی که آمد بعد از سلام و احوالپرسی گفت بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم. ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
~⁦🕊️⁩ شهـ🌹ـدا همچون شهاب شب ظلمانے این دوران هستند🌷 ڪه پـرده سیاهے ظلمت جهل را مےدرند🕊 و با نور خود امید را به ما اِلقاء مےڪنند💚 ڪه در این ظلمت‌ها🥀 نورۍ هم پیدا مےشود...✨ 🌹🍃 🌙 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🌼 نوروزی بااشاره به ویژگی های ، بیان ڪرد: بسیار شوخ طبع و درحین آموزش بسیار جدی بود، در زمان آنتراڪ‌بسیارشوخ وخنده رو بودونسبت به سنی ڪه داشت و شیطنت های مقتضی این سن بسیار رفتار مناسب‌وسنجیده ای داشت. مسئول آموزش شهیدنوری با اشاره به خاطره ای ازاین شهید،گفت: یڪ روز برای آموزش حضور نداشتم، وجانشین خودم رابرای برگزاری‌ڪلاس فرستادم، روزبعدجانشین آموزش گفت " بابڪ‌نورے دیروز درڪلاس من رابه چالش ڪشید ویڪ‌سوالی پرسیدڪه من نتوانستم جواب بدهم"، دوست ما با وجودسابقه بالایی ڪه داشت نتوانسته بود جواب بدهد. 🧔🏻 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋 🍃🌸🦋 خیلی زود شروع کرد روز اول آجر روز بعد هم دورتادور دیوار حیاط را خراب کرد می خواست بقیه کار را شروع کند که یکی از بچه‌های سپاه امد دنبالش بهش گفت بفرما تو گفت نه اگه بیای بیرون بهتره، رفت و آمد، خیره شد به چشمای من«کار مهمی پیش اومده باید برم» طبیعی و خونسرد گفتم: عیبی نداره برو زود برگرد صداش مهربان تر شد و گفت تو شهر کارم ندارن. پس کجا؟ می خوام برم جبهه. یک آن داغی صورتم را حس کردم حسابی ناراحت شدم تو کوچه می آمدی خانه ما با آن وضع انگشت نما بود به قول معروف شده بود نقل مجلس دور و برم نگاه کردم و گفتم شما میخوای منو با چند تا بچه کوچک تو این خونه بی دروپیکر بزاری و بری؟! چیزی نگفت! اقلا همون دیوار درب و داغون خودش و خراب نمی‌کردی!. طبق معمول اینطوروقتا وقتی خندید گفت خودتو ناراحت نکن بهت قول میدم که حتی یه گربه روی پشت بوم خونه نیاد. صورتم گرفته تر و ناراحتیم بیشترشد گفت: حالا دیوار حیاط خرابه که خراب باشه این که عیبی نداره دلم می خواست گریه کنم گفتم یعنی همین درسته که من تو این خونه بی دروپیکر باشم با چند تا بچه قد و نیم قد؟؟ باز هم سعی کرد آرامم کند فایده نداشت دلخوریم هر لحظه بیشتر می شد خنده از لب هایش رفت و جدی شد ولی مهربانی تو صداش موج می‌زد، گفت: نگاه کن من از همون اول بچگی و از همان اول جوانی که تو روستا بودم هیچ وقت نه روی پشت بام به کسی رفتم نه از دیوار کسی بالا رفتم نه به زن و ناموس کسی نگاه کردم. حرفهای آخرش حواسم را جمع کرد هرچند که ناراحت بودم ولی منتظر شنیدن بقیه شدم.. الان هم میگم که تو اگه با سرو روی باز هم میخوای بری بیرون کسی طرفت نگاه نمیکنه خیالتون راحت باشه که هیچ جنبنده توی خونه مزاحم شما نمیشه چون مزاحم کسی نشدم هیچ ناراحت نباش... مطمئن و خاطرجمع حرف میزد به خودم که آمدم از این رو به آن رو شده بودم،حرف‌هایش آب روی آتش بود. وقتی‌ساکش را بست انگار اندازه سرسوزن هم نگرانی نداشتم. چند وقت بعد آمد نگاهش مهربانی همیشه را داشت.بچه‌ها را یکی یکی بغل می‌کرد و می‌بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من و خوب کشیده و معنی‌داری گفت پرسید: تو این چند وقت دزدی‌چیزی نیومد؟ با خنده گفتم نه, خندید. ادامه دادم:اثر آن حرفتون اینقدر زیاد بود که با خیال راحت زندگی کردیم اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده،دروغ گفتی. خدا رحمتش کند هنوز که هنوز است اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده.به‌قول خودش:هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است.۱ پاورقی:۱_شهید برونسی کم کم به وضع آن خانه سر و سامان داد. ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🖇🕊 ”بچہ‌هابہ‌خدا‌از‌شهدا‌جلو‌مے‌زنید ‌‌ اگہ...“😎🌺 ‌ 🌿 ‌ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🌻حالِ دل‌تنگے من، خـوب است..🦋 جایت اما خالے؛و ملالے نیست مگر دورےِ 🍂 آن‌هم اما عمرےیادِ من داد زینب🌹 ڪہ بگویم و نبینـم بہ جز از زیبائے🌸 🍃 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
•طنز‌جبهه😃🌿 پاییز سال ۱۳۶۱ در جبهه طلائیه یک روز صبح به دسته کناری رفتم تا به شهید محمدرضا حقیقی (شهیدی که موقع دفن لبخند زد) سر بزنم.🙃 توی سنگر محمدرضا نشسته بودم و داشتم با ایشان صحبت می کردم که قلی سلطانی که از بچه های شوخ و باحال رامهرمز بود داخل سنگر آمد و بعد از سلام ، به محمدرضا گفت : آقای حقیقی من دیشب تو خواب همش در حال درگیری و دعوا بودم. محمدرضا با خنده و لکنتی که داشت به قلی گفت : برای چی؟ قلی گفت : آخه توی خواب با کلمن شربت شهادت آورده بودند و داشتند به بچه ها می دادند . وقتی به من رسیدن شربت شهادت برایم کم ریختن . به اونا گفتم چرا برای من شربت شهادت کم ریختید و با اونا درگیر شدم تا بالاخره حقم را گرفتم 😂 خداوند رحمت کند شهید قلی سلطانی را ایشان سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسیدند🌺 •لبخندبزن‌رزمندهه😁 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
‏بہ‌دڪتࢪگفتم :🗣 〖همھ داࢪوهامو‌مے‌خوࢪم💊 اما‌تاثیرنداࢪه...!❌ گفت:سࢪوقـت‌مے‌خـوࢪۍ...؟🤔 تازه‌فهمیدم🙁 چرا‌نمــازهایے‌ڪھ میخونم😟 تاثیر نداره...ツ〗😔 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
#شناسنامہ‌شہید‌بابڪ‌نورے📕 #پارت‌‌سه 🌸|•ویژگے‌های‌شہیــد•| 🌸 ازفعالترین‌جوانهای‌رشت‌بود.سرشار‌اززن
📕 🌸|•انٺـخاب‌اعتڪــاف•| 🌸 برادر‌بزرگ‌بابک‌دررشت‌کاندیدای‌ شورای‌شهر‌شده‌بودو‌ تمام‌مسائل‌مالی‌و‌تدارکات‌راهم‌به‌ بابک‌سپرده‌بود. ‌یک‌دفعه‌در‌بحبوحه‌ی‌انتخابات‌و درست‌وسط‌تبلیغات دیدند‌که‌بابک‌نیست.‌ پدر‌‌بعدازپرس‌وجو‌ فهمید‌که‌بابک‌به‌اعتکاف‌رفته. سه‌روز‌‌در‌مراسم‌اعتکاف‌بود. وقتی‌که‌‌برگشت‌،‌پدر‌گفت: "چرا‌در‌این‌موقعیت‌رفتی‌اعتکاف؟؟‌می‌ماندی‌سال‌دیگر‌می‌رفتی،‌الآن‌ کارهای‌مهمی‌داشتیم." گفت: "نه،اصل‌برای‌من‌همین‌اعتکاف‌ است،‌انتخابات‌جزء‌فرعیات‌است،‌ بعدهم‌شاید‌من‌سال‌دیگر‌‌نباشم‌که‌به‌مراسم‌اعتکاف‌برسم. کپے‌ممنوع🚫 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---