eitaa logo
خطورخاطره
32 دنبال‌کننده
8 عکس
4 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت اول بابا پشت یک در بزرگ تو کوچه قدم میزد و منتظر بود مدتی طول کشید تا دخترش بدو بدو به طرفش اومد وپرید تو بغل بابا و با شیرین زبونی گفت بابا اونا گفتن قبول شدی.... اوایل انقلاب بود از اون روزا چیز زیادی یاد دخترک نمیاد فقط صدای تق تق شلیک تفنگ تو یک خیابان خالی که فقط چندتا جوان شعار می‌دادند و وقتی بابای دخترک از توی خونه در یک راه پله ایی که منتهی به پشت بام میشد از پشت یه شیشه ی خاک گرفته مشرف به خیابان که البته خیلی هم سخت میشد خیابان رو دید، سعی می‌کرد بیرون را نگاه کند که مادر دخترک با التماس بهش میگفت آخرش یک کاری دست خودت میدهی مواظب باش خطرناکه.... اون موقع ها قانون آموزش و پرورش اینجوری بود که وقتی کسی میخواست بچه اش رو زودتر از سنش مدرسه بفرستد باید از اون کودک یکی دوتا امتحان هوش بگیرند دیگه لازم نبود شناسنامه دستکاری بشود....بابا ومامان از اینکه دخترشون قبول شده بود ویک سال زودتر قرار بود مدرسه برود خوشحال بودند و در تدارک کارهای مدرسه بودند....
قسمت دوم مدرسه که هم خودش وهم اسمش نمونه بود بین چندین مدرسه شهر خانه دوم دخترک شده بود مدرسه ایی تقریبا کوچک اما باصفا وارد مدرسه که میشدی اول باید از یک پاگرد که سمت راستش پله های مشرف به طبقه دوم میشد رد میشدی بعدش وارد حیاط مدرسه میشدی...سمت راست چندتا کلاس زمینی بود سمت چپ دفتر مدرسه و روبرو یک تراس کوچک که با سه تا پله از حیاط مدرسه بالاتر بود و زیر این کلاس زیرزمین تاریکی بود که شاید هیچ کس اونجا نمی رفت....طبقه دوم دقیقا مثل کلاسهای کنار حیاط چندتا کلاس ردیف هم بودند که با یک فضای کوچک برای رفت و آمد و نرده ای آهنی زنگ زده که مشرف به حیاط مدرسه میشد
قسمت سوم کلاس اولی ها معمولا تو اون کلاس روبروی در وردی حیاط بودند کلاس بزرگ بود ؛ ‌با شیشه های قدی بزرگ که سرتاسر قسمت غربی کلاس به موازات تراس مشرف به حیاط مدرسه ؛نور کامل خورشید رو رو سر بچه ها می پاشید . معلم کلاس اول با اون کفش های پاشنه بلندش و اون کت ودامن کرم رنگ و با روسری ابریشمی که از روی سرش سر خورده بود وحایل گردنش شده بود آروم آروم به کلاس نزدیک میشد .....چون خیلی وقت از شروع انقلاب نگذشته بود هنوز بعضی معلم‌ها با همون سبک وسیاق قبل به مدرسه می اومدند اما مراعات می‌کردند بیرون مدرسه پوشش روسری رو داشته باشند. اما توی مدرسه تقریبا سر کردن روسری براشون معنی زیادی نداشت و خیلی از دختر بچه ها به تقلید از معلم ها بیشتر اوقات روسری هاشون تو کیفشان بود و البته تنها تفریحشون کشیدن روسری از سر بچه هایی بود که گره روسری هاشون زیر چونه سفت می بستند و برای در آوردن روسری مقاومت می‌کردند البته وقتی که با شیطنت بچه های دیگه روسری هاشون از سرشون کشیده میشد موهای شوریده و شانه نکرده که به خاطر الکتریسیته به سمت بالا سیخ شده بود معلوم میشد، روسری بود که تو هوا پرتاب میشد ودست به دست میگردید و دخترک یکی از اون بچه ها بود که به دنبال روسریش این طرف و اون طرف می دوید وبرای پوشاندن موهای نرم و مشکیش که درقسمت جلوی پیشانی چتری بود تقلا میکرد