(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ23 لبخندی به قیافه ی نالانش زدم و گفتم: -پس چرا پیاده شدی؟ پ
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ24
سری تکان داد و با زدن چشمکی از ما فاصله گرفت.
-کلا نمیتونی حفظ ظاهر کنی نه؟
مغموم، سر بلند کرده و خیره ام شد.
-چرا انقدر بی احساسه حدیث؟ یعنی این همه سال نفهمیده دوستش دارم که هربار جلوم از دوست دختراش میگه؟
دلم برای غم صدایش گرفت. محدثه ی همیشه شاد را فقط در مواقعی که موضوع حامد پیش می آمد این گونه سرخورده و غمگین میدیدم حرصی نگاهش کرده و با بی رحمی جوابش را دادم:
-خره دیگه تو هم خری که نمیخوای بفهمی این آدم به دردت نمیخوره و باید بی خیالش بشی.
با دلگیری چشمانش را به نگاهم دوخت
-امیدوارم هیچ وقت عاشق نشی حدیث چون اون موقع بد حرفات رو تلافی میکنم.
نیشخندی به حرفش زدم و بی خبر از آینده با اطمینان گفتم:
-نگران نباش من عاشق نمیشم که تو بخوای تلافی کنی.
بعد از کمی حرف زدن و سرزنش کردن محدثه بالاخره از او جدا شده و به سمت خانه رفتم.
به محض اینکه وارد حیاط شدم مامان با نگرانی جلو آمده و شروع به گلایه کردن کرد.
-تو خجالت نمیکشی آخه؟ الان ساعت خونه اومدنه؟ چرا موبایلت و جواب نمیدی؟ خسته شدم از دستت. کاش من جای بابات میمردم و انقدر از دست تو و کارات عذاب نمیکشیدم.
دستم را به معنای سکوت بالا آورده و گفتم:
-خیلی خب حالا چرا انقدر شلوغش میکنی؟ ساعت هنوز یازده نشده.
-چون یازده نشده حق داری بیرون باشی نه؟
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ25
با صدای عمو سربلند کردم روی پله های ورودی با اخم خیره ام بود کم نیاورده با کینه و غضبی که چند سال در دلم خانه کرده
بود نگاهش كردم حالت نگاهم را که دید نفس عمیقی کشیده و رو به مامان کرد.
- بسه دیگه سیما بیاید بالا.
مامان با چشم غره ای از کنارم رد شده و به سمت خانه حرکت کرد.
-تو هم اونجا واینستا هوا سرده بيا داخل.
با حرف عمو پوزخندی زده و بعد از کمی تعلل پشت سرشان وارد خانه شدم.
نمیدانم چرا سعی داشت با رفتارش نشان دهد که مرا دوست دارد و نگرانم است عقیده ام این بود که دارد نقش بازی می کند تا اموال پدرم را صاحب شود.
مادرم ساده تر از این حرفها بود و خیلی راحت فریب مهربانی و محبتهای او را میخورد.
با حرص به سمت اتاقم رفتم و بعد از عوض کردن لباس
هایم روی تخت دراز کشیدم، موبایلم را دست گرفته و نگاهی به پیام سونیا که برای چند دقیقه ی پیش بود انداختم.
-چیشد؟ قبول میکنی؟
نیشخندی به این همه پیگیری اش زده و برایش نوشتم
-حالا فکرامو بکنم بهت میگم.
شاید نیاز بود کمی از پیله ی تنهایی ام فاصله بگیرم و خودم را درگیر این جور روابط بکنم تا کمتر زندگی و تلخی هایش عذابم
دهد.
-یعنی چی؟ نمیشه؟
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛
- قرائت هرشب #دعایفرج به نیت تعجیل در فرج🤲
و #دعایفرج شب اول سال که ان شاالله این سال جدید سال ظهور مولا باشه😍
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موفقیت برای کسانی است که قدرت اراده و موفقیت را دارند.
برای تو یک صبح فوقالعاده آرزو می کنم.
سلام #صبحبخیر دوستم❤️
زیبایی های مادرانمون پیش کش امام حسن عسکری 🙂
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
وقتی شبها تا دیر وقت بیداری صبح ها هم تا دیر وقت خوابی
خواب مورد نیاز ما از ساعت ۱۰-۹ شب هست نه ۱۱-۱۲🤦♂
که بین این ساعات ذکرشده هورمون های مورد نیاز بدن ترشح میشه پس زودتر بخوابیم😉
که صبح هم زودتر بیدارشیم
هرچی زودتر بیدارشیم سرحال تریم👌
#بدونهفیلتر
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
#روزدهم از چله #کنترلخشم
مراقبه و مشارطه فراموش نشه❌
نگران نباشید اگه شکست خوردید بازم تمرین کنید✅
صلوات موقع عصبانیت ها فراموش نشه که مثل آب روی ِآتش عمل میکنه 👌
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
دین من بر پا و مقاوم نشد مگر به دو چیز ؛
🍃اموالِخدیجه
🍃و شمشیر علي بن ابیطالب ..
فرموده ی رحمةلِلعالمینرسولُلله.
دهم رمضان سالروز وفاتِ امُ المؤمنین خدیجة الکبریٰ🖤
تسلیت...
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞