eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
142 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌10 عصبی تر از خودش رو به او توپیدم -اگر زشته اصلا نمیام من ه
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 ما نیز به تبع از آنها جلو رفته و عرض ادب کردیم . با خوشرویی تمام جوابمان را داد و دختر جوان و محجبه ی کناری اش را به ما معرفی کرد. ایشونم الهام خانوم هستند عروس بزرگ بنده. الهام هم به گرمی سلام و احوالپرسی کرد و همگی رو به او خوشبختمی گفتیم و بعد به سمت بقیه حرکت کردیم. کمی که فاصله گرفتیم رو به مامان و خاله مریم پرسیدم: -اینا کی بودن؟ خاله مریم زودتر از مامان جوابم را داد: -طاهره خانوم بود همونی که جای خانوم علیپور اینا اومدن همسایه رو به رویی تون. با یادآوری پسرش که چند روز پیش در کوچه او را دیده بودیم آهانی گفته و به همراه محدثه به سمت دخترها حرکت کردم. فرناز با دیدنمان لبخندی زده و گفت: -یچه ها خواهران غریب اومدن. زهرا و حسنا با حرف او به سمتمان برگشتند.من و محدثه به دلیل صمیمیت زیادمان از بچگی به خواهران غریب در محل معروف بودیم و هنوز هم این لفظ را برایمان به کار میبردند. جلو رفته و با همگی دست دادم. -یچه ها خير سرتون اومدید مسجد حداقل یکم اون موهاتون و یکنید تو. با حرف زهرا چشم غره ای به سمتش رفته و بدخلق جوابش را دادم. -زهرا تو دیگه بیند. تازه از غرغرهای مامان سیما راحت شدم، حوصله ی زر زر های تو رو ندارم. یکوقت یک چیزی میگم قهوه ای میشی ادامه دارد..... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛