سلام سلام به مامان های صبور
حالتون؟؟
احوالتون؟؟
می خوام از #منولحظه_هام بگم براتون👌❤️
ما امروز بنا به دستور بچه ها سفره هفت سینمون رو جمع کردیم ☺️☺️
بچه ها می خواستن از سمنو، سماق و سنجدسفره میل بفرمایند من گفتم هرموقع سفره رو جمع کردم میدم بخورین 😉
دیگه بچه زورشون زیاد بود مجبور شدم همین امروز جمعش کنم 🤪🤪😋
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
#جذاب_باش
خانم خانم ها
🥔🥔🥔
با ماسک آب پیاز و آب سیب زمینی پوستتون رو جوان نگه دارید
یک عدد پیاز وسیب زمینی رو در ظرف های جداگانه رنده کنید
بعد آب اون ها رو میگیریم و اول یک لابه ای سیب زمینی به همه پوستمون (صورت)میزنیم وبلا فاصله آب پیاز رو میزنیم روش بعداز ۳۰ دقیقه پوست رو با صابون بشویید.
هر دو هفته تکرار کنید بعداز مدتی شاهد جوان ماندن پوست و روشن شدن آن خواهید بود.
🥔🥔🥔
این روش امتحان شده است 👌
بعداز سه ماه ماهیانه استفاده بشه و قطع نشه تا تاثیر آن ماندگار باشه😊
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
#خواب_بچه_ها
آسمان چه شکلی است؟
گراز صدای رعدو برق را شنید. خواست سرش را بالا بگیرد و ببیند این صدا از کجاست، اما نتوانست. ترسید و زیر درخت پنهان شد، موشی آرام سرش را از لانه اش بیرون آورد، گراز را دید که میلرزید و گوش هایش را تیز کرده بود. موشی گفت:« چه شده؟ چرا می لرزی؟ »گراز آرام گفت:« مگر نمی شنوی! نمیدانم آن بالا چه خبر شده! صدای چیست!» موشی به آسمان نگاه کرد و گفت:« منظورت آسمان است؟ آسمان ابری است، خبری نیست، صدای رعد و برق است، میخواهد باران ببارد.»
گراز با خودش گفت:« آسمانِ ابری! »
خواست از موشی بپرسد آسمان و ابر چه شکلی هستند؛ اما موشی در سوراخش پنهان شده بود. گراز خودش را به خانه اش رساند تا زیر باران خیس نشود. باران که بند آمد دوباره سراغ موشی رفت. موشی را دید که به آسمان نگاه میکرد و لبخند میزد، جلو رفت و گفت:«در آسمان چه می بینی؟»
موشی گفت:« رنگین کمان! سرت را بالا بگیر و ببین !» گراز سرش را پایین انداخت و گفت:«ما گراز ها نمی توانیم به آسمان نگاه کنیم، من تا به حال آسمان را ندیده ام»موشی کمی فکر کرد و گفت:«یعنی تو ابر و خورشید و رنگین کمان را ندیده ای؟» گراز آهی کشید و گفت:« نه ندیده ام الان در آسمان ابر و خورشید و رنگین کمان هست؟»
موشی سرش را بالا گرفت و گفت :« بله بعد از اینکه باران بند آمد رنگین کمان به آسمان آمد» گراز گفت:« رنگین کمان چه شکلی است؟» موشی نگاهی به اطراف کرد و گفت:« رنگین کمان ۷رنگ دارد و مثل یک سرسره ی رنگاوارنگ در آسمان است»
گراز با چشمانِ گرد نگاهش کرد و گفت:« وای چه زیبا و رویایی»
گراز با سمش چند خط روی خاک گلی کشید و گفت:«راستی خود آسمان چه شکلی است؟»موشی با دقت به آسمان نگاه کرد و گفت: :« آسمان به رنگِ آبیِ روشن است مثل رنگِ برکه ی بالای جنگل، مثلِ.... » موشی به فکر فرو رفت داشت فکر می کرد آبی آسمان مثل چه چیزی که دوتا مرغ عشق زیبای آبی از بالای سرشان پرواز کردند. موشی سریع گفت:«مثل پرهای مرغ عشق»
گراز که با چشمانِ گرد نگاه میکرد و به حرف های موشی گوش میداد گفت:« چه زیبا! دیگر چه چیزهایی در آسمان وجود دارد؟»
موشی گفت:« پرنده ها در آسمان پرواز می کنند.»
گراز سمش را با شادی به زمین کشید و گفت:« پرنده ها را دیده ام وقتی روی زمین غذا می خوردند.» موشی ادامه داد:« ابر… در آسمان آبی ابر هست»گراز لب و لوچه اش آویزان شد گفت:« ابر؟ ابر دیگر چیست؟»موشی گفت:« ابر همان که باران و برف از آن می بارد، همان بارانی که چند ساعت پیش می بارید. »
گراز لبخندی زد و گفت:«بله برف و باران را دیده ام! ابر چه شکلی است؟» موشی به ابرها نگاه کرد و گفت:« ابر مثلِ…مثلِ…»
موشی دستش را روی چانه اش گذاشت و فکر کرد. او میخواست چیزی شبیهِ ابر پیدا کند.
یک دفعه چیزی به یادش افتاد، به گراز گفت:« همین جا بمان من زود بر میگردم» تند و سریع رفت و به مزرعه ی پنبه که نزدیک جنگل بود رسید.چند تکه پنبه چید و برگشت.
گراز ابرویش را بالا داد و گفت:« پنبه برای چه آوردی؟»
موشی پنبه را جلو برد و گفت:« ابر مثل این پنبه است، سفید، نرم و سبک»گراز خوب به پنبه نگاه کرد و گفت:« چه زیبا»
موشی گفت :«توی آسمان خورشید هم هست»گراز ساکت و منتظر به دهان موشی نگاه کرد.موشی ادامه داد:« خورشید گرد است مثل گردیِ کله ی یک خرس گرم و پر نور است مثل آتشی که چند روز پیش مانده بود جنگل را از بین ببرد » گراز لبش را گاز گرفت و گفت:« وای نه من از خورشید میترسم»
موشی لبخند زد و گفت:«نترس خورشید گرم و پر نور است اما خطرناک نیست »گراز نفس راحتی کشید و گفت:« خیالم راحت شد! »موشی خندید. گراز سر به زیر انداخت و با بغض گفت:« حیف شد که من نمی توانم این همه زیبایی را ببینم»موشی دلش برای گراز سوخت، دلش می خواست کاری کند تا گراز بتواند آسمان را ببیند. یک دفعه از جا پرید و گفت:« فهمیدم! برو کنار برکه در برکه می توانی عکس آسمان زیبا را ببینی» گراز دور خودش چرخید و با خوشحالی از موشی تشکر کرد و به سمت برکه راه افتاد. وقتی به برکه رسید که شب شده بود.بعد از دیدن عکس آسمان در برکه به خانه ی موشی برگشت. موشی را صدا کرد، موشی آرام از خانه اش بیرون آمد و با دیدن اخم های گراز گفت:« چه شده ؟ چرا ناراحتی؟!» گراز گفت:«من عکس آسمان را در برکه دیدم! اما با آنچه تو گفتی فرق داشت!» موشی جلوتر آمد و گفت:« چه دیدی؟» گراز گفت:« من در برکه سیاهی دیدم! مثل پر کلاغ! مثل راه های آقای گورخر! در آسمان نقطه های سفید و نورانی دیدم و توپ گرد و سفیدی که زیبا بود و می درخشید»موشی بلند خندید و گفت:« دوستِ خوبِ من اسمان شب با روز فرق دارد. شب تاریک و سیاه است، آن نقطه های نورانی که دیدی ستاره ها بودند، آن توپِ گرد و درخشان ماه بود!» گراز که حالا متوجه اشتباهش شده بود خندید و گفت:« فردا صبح میروم و آسمان روز را هم در برکه می بینم »
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
#صبح_بانشاط
🔻قیمتی ترین رایگان دنیا"وقــتـــــ"است....✨
وقت طلا نیست،❌
وقت زندگی است...✅
و هیچ چیز باارزشتر از "زنــدگــے" نیست...✨
بیایم از امروز
قدر 'لحظه هامون' روبدونیم👌🏻
که عــمــر و زنـــدگــے المثنی نداره❣
سلام بانوی نور👋🏻
صبحت به خیر ...🌿
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
❣ #سلام_منجےدلها❣
عشـق،هرروز به تکرار تو برمی خیـزد
اشک هرصبح به دیدارتوبرمی خیـزد
ای مسافر!به گلاب نگهم خواهم شسٺ
گرد و خاکی که ز رخسارتوبرمی خیزد
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
━🍃🌺━━━━━━━
#امام_زمان
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥