#حاجحسینیکتا🥀🕊
هـرچقـدربهبالایِقلهیِظهـورنزدیک
میشیم،
هَـواکـممیشه!
دیگـهبهشُشِهرکسینمیسـازه!!
بـیهـوامیخرَنرفقــا،
بـیهـوا میبَرَن
بـیهـوامیـاد...
خیلـیحواستـونروجمـعکنید؛میـزان،
میـزانِهوایِنفسـه...
🍃🌸 @khybariha
.
سلیمانی چگونه سلیمانی شد... #قسمت_پنجم فقط برای خدا وقتی واحد گزینش افرادی را به خاطر گذشته آنها رد
سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
#قسمت_ششم فقط برای خدا
راه افتاد به دختر یکی از شهدا سر بزند، پابرهنه!
تا برایش کفش ببرند، رسیده بود.
🍃🌸 @khybariha
ستایش خدایی را
که با من
صبوری میکند
گویی هیچ گناهی ندارم...
#دعای_زیبای_ابوحمزه
🍃🌸 @khybariha
.
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت سردار سر افراز سپاه
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
🔹صفحه ۵۹_۵۷
#پارت_بیست_و_پنجم 🦋
《قبل از عملیات والفجر یک》
قبل از عملیات والفجر یک بود.
زمان عملیات نزدیک می شد و هنوز معبر ها آماده نشده بودند.
فاصله ما با #عراقی_ها در بعضی نقاط، هفتاد متر و در بعضی جاها،حتی کمتر از پنجاه متر بود!!
این باعث می شد بچّه های #اطلاعات نتوانند معبر باز کنند و دشمن را خوب شناسایی کنند.
خیلی نگران بودم؛
#محمّد_حسین_یوسف_الهی را دیدم و با او از نگرانی خودم صحبت کردم.
او راحت و قاطع گفت:
«ناراحت نباشید! فردا شب ما این قضیه را حل می کنیم.»
🌚شب بعد، بچّه های اطّلاعات طبق معمول برای #شناسایی رفته بودند.
آنقدر نگران بودم که نمی توانستم صبر کنم آن ها از منطقه برگردند؛ تصمیم گرفتم با #علیرضا_رزم_حسینی جلو بروم تا به محض اینکه برگشتند، از اوضاع و احوال با خبر شوم.
دوتایی به طرف خط رفتیم.
وقتی رسیدیم،گفتم:
«من همینجا می مانم تا بچّه ها از شناسایی برگردند و با آن ها صحبت کنم و نتیجه کارشان را بپرسم.»
⏱یک ساعتی نگذشته بود که دیدم محمّدحسین آمد؛ با همان لبخند همیشگی که حتی در سخت ترین شرایط روی لبانش بود.☺️
تا رسید، گفت:«دیدید من همان دیشب به شما گفتم که این قضیه را حل می کنم؟»
با بی صبری گفتم:«خب چی شد؟ بگو ببینم چه کردید؟»
خیلی خسته بود ،نشست روی زمین و شروع کرد به تعریف کردن:
«امشب یک اتّفاق عجیبی افتاد،موقع شناسایی وقتی وارد میدان مین شدیم و به معبر عراقی ها برخوردیم، هنوز چیزی نگذشته بود که سر و کلّه خودشان هم پیدا شد،😥
آن قدر به ما نزدیک بودند که ما نتوانستیم کاری بکنیم.
همگی روی زمین خوابیدیم و آیه
"وَ جَعَلْنا" را خواندیم.
ستون عراقی ها در آن تاریکی شب هر لحظه به ما نزدیک تر می شد..؛
بچّه ها از جایشان تکان نمی خوردند.
نفس در سینه ها حبس شده بود؛🤭
عراقی ها به ما نزدیک شدند و از کنار ما عبور کردند.
یکی از آن ها پایش را روی گوشه ای از لباس یکی از بچّه های ما گذاشت و رد شد،ولی با این همه حرف ها متوجه حضور ما نشدند.
بی خبر از همه جا به سمت خطّ خودشان رفتند.
ما هم معبرشان را خوب شناسایی کردیم و برگشتیم.✌️🏻»
خوشحالی در چشمان محمدحسین موج میزد!😃
گروه دیگری هم که در سمت راست آن ها کار می کردند، با عراقی ها برخورد می کنند و به خاطر فرار از دست دشمن مجبور شده بودند که روی میدان مین غلت بزنند؛
اما نکته عجیب اینکه هیچ یک از مین ها منفجر نشده بود و بچه ها خود را سالم به خط خودی رساندند.
قرار شد همان اول شب، من و محمدحسین با همان گروه سمت راست که حدود صد متر با دشمن فاصله داشت، بار دیگر به شناسایی برویم.این کاری بود که معمولا ما در همه عملیات ها انجام می دادیم،
یعنی تا آنجا که ممکن بود به دشمن نزدیک می شدیم و تمام موقعیت ها را بررسی می کردیم.📉
آن شب داخل محور تا پشت میدان مین عراقی ها پیش رفتیم.
موانع، عمق خاک دشمن و سایر مسائل را شناسایی کردیم.
زمان برگشت به شیاری رسیدیم که از قبل برای خوابیدن نیروهای عمل کننده پیش بینی شده بود.
همین که وارد شیار شدیم، یک دفعه دیدم تمام بچه ها روی زمین افتادند.
فکر کردم حتما به گشتی های عراقی برخوردیم؛
به اطراف نگاه کردم، می خواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست و بچه ها خیز نرفته اند، بلکه درحال #سجده هستند.گویا سجده شکر بود.😳
بعد همگی بلند شدند و دو رکعت نماز هم خواندند.
خیلی تعجب کردم!!
محمد حسین را کناری کشیدم ...
#معالعه_کتاب_شهید🌱
🍃🌸 @khybariha
.
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت سردار سر افراز سپاه
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
🔹صفحه ۶۱_۵۹
#پارت_بیست_و_ششم 🦋
《قبل از عملیات والفجر یک》
محمد حسین را کناری کشیدم :
«این چه کاری بود که کردید؟!!😳»
گفت:«سجده شکر به جا آوردیم و نماز شکر خواندیم.این کار هرشب ماست.😊»
گفتم:«خب!..چرا اینجا؟! صبر می کردید تا به خطّ خودمان برسیم،بعد!!»
گفت:«نه!..ما هر شبی که وارد معبر
می شویم،موقع برگشت همان جا پشت میدان مین دشمن، یک سجده #شکر و دورکعت نماز به جا می آوریم و بعد به عقب بر می گردیم.»
این نمونه ای از حال و هوای بچّه های #اطلاعات بود؛
حال و هوایی که بیشتر به برکت وجود محمّدحسین ایجاد شده بود.
💠ای دل اگر دلی،دل از آن یار در مَدُزد!
وی سر اگر سری،مکن این سجده سرسری!
《عملیات بدر》
یک هفته بیشتر به #عملیات_بدر
نمانده بود.این بار هم کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود!
دو کمین عراقی با فاصله بسیار کمی از هم، راه بچّه ها را سد کرده بودند.
کمین ها روی دو پد داخل آب بودند؛
محمّدحسین حدود دوماه تلاش کرد تا بلکه بتواند راهی برای نفوذ پیدا کند، اما نشد؛
چون فاصله بین این کمین تنها یک برکه بود که آبی صاف داشت..؛
یعنی هیچ نیزاری نبود که بچّه ها بتوانند به آن اتکا کنند و پشتش پنهان شوند.😕
زمان می گذشت و #عملیات نزدیک
می شد.من باز هم نگرانی خودم را با محمّدحسین در میان گذاشتم.
همان شب، با دونفر دیگر از بچّه ها دوباره برای شناسایی راه افتاد، امّا این بار با یک بلم کوچک دونفره. وقتی برگشت خیلی خوشحال بود😄؛ فهمیدم که موفق شده است.
گفتم:«چه کار کردی حسین آقا؟»
گفت:«رفتم جلو تا به کمین ها نزدیک شدم.
دیدم هرکاری کنم،عراقی ها من را می بینند؛
راهی هم نداشتم جز اینکه از وسط آن ها عبور کنم.
خودم را به یکی از پدهایی که کمین های عراقی روی آن سوار شده بود، رساندم؛
از سمت راستش آهسته خودم را جلو کشیدم؛
عراقی ها، کر و کور، متوجه من نشدند.
توانستم خیلی راحت بروم و برگردم.✌️»
💠میان مهربانان کی توان گفت؟!
که یار ما چنین گفت و چنان کرد..
#معالعه_کتاب_شهید🌱
🍃🌸 @khybariha
.
نمازِشب ، چراغی در قبر... 📚 بحارالانوار 🍃🌸 @khybariha
اگه میخوای رشدی کنی
نماز شب
بخون
یادت نره
هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمن دعای شب و وِرد سحری بود
#التماس_دعا
#شبتون_با_یاد_شهدا🌷
🍃🌸 @khybariha
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
مولا بہ همین خوشم صدایم بڪنے✋
یڪ وتر شبٺ مرا دعایم بڪنے❤️
از عطر نفس های شبانگاهے خود✨
در این رمضان تو با خدایم بکنی🕊
🍃🌸 @khybariha
🌙دعای روز#چهارم ماه رمضان🌙
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
✨🌙اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
🌱خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت وبچشان در آن شیرینى یادت را ومهیا کن مرا در آنروز راى انجام سپاس گذاریت به کـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت وپرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان.🌱🌙
🍃🌸 @khybariha
🕊آغاز روزمون با سلامی به شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🍃🌸 @khybariha
🌸🌿
تمام دلتنگـے هایم بهانه است،
دلِ من ،
آغوشِ تنگِ ضریحتان را میخواهد💔
#حسین_جان😍
🍃🌸 @khybariha