eitaa logo
334 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
.
#قسمت_چهل_و_هفتم 🦋 در فکر فرو رفته است و آرام با دست به زانو می کوبد. می گوید از کجا شروع کنم و چ
🦋 ادامه به محض اینکه علی آقا هندوانه را دید، با دست به سرش کوبید و فرار کرد. آن لحظه هم شرمنده و سر به پایین نشسته بود، انگار خجالت می کشید در چشم کسی نگاه کند. من آنجا با روحِ بلند او آشنا شدم و دانستم که روزگاری یکی از مردان نمونهٔ خواهد شد. 👌 درست همانطور شد که فکر می کردم. نه اینکه من خیلی می دانستم؛ آدمهای برجسته با همان نگاه اول شناخته می شوند، اینها چیزی را انتقال می دهند که آدم را منقلب می کند. خیلی از بچّه های دوران جنگ دارای چنین خصوصیاتی هستند. طرز رفتار و برخورد اینها طوری است که انگار به درون تو مسلط هستند. در کنار اینها نمی شود سهل انگار و باری به هر جهت عمل کرد، همچنان که با علی آقا نمی شد ساده برخورد کرد. این را همهٔ بچّه هایی که با او ارتباط داشتند، می دانستند. البته خودش چیزی نمی گفت که با من چنین و چنان کنید یا نکنید؛ اما نگاه هیبت آمیزش چنین تأثیری داشت. کسی را می شناختم، که در نبود او چیزی گفته بود. وقتی می خواستیم پیش علی آقا برویم، نمی آمد. می گفت : «خجالت می کشم، اگر علی آقا نگاه کند، همه چیز را می فهمد.» روزی قرار بود همراه برادر نصری به دیدار حضرت امام (ره) برویم. وقتی به تهران رسیدیم نصری خیلی جدی گفت : «من نمی آیم.» گفتم : «چرا؟!» گفت : «شما این امام را نمی شناسید. ایشان اگر نگاه کند، همه را می شناسد. من هم یک خرابکاری کردم و می ترسم.» 😢 درست یک ساعت التماس کردیم تا راضی شد بیاید. ما نسبت به علی آقا هم همین احساس را داشتیم. اعمال و کردارش هم همینطور بود. گزافه گویی نمی کرد. وقتی می گفت من این کار را می توانم، یقین داشتم که می تواند. تصور کنید کسی را که از بس به نفس خودش پشتِ پا زده و در راه دویده، پنجاه کیلو بیشتر وزن ندارد و جثّه اش چنان ضعیف است که هر باوری را از آدم می گیرد. •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿